Mitra 1723 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۸۹ ندارم دستت از دامن بجز در خاک و آن دم هم که بر خاکم روان گردی بگیر دامنت گردم ... 2 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۸۹ معموره ي دل به علم آراسته به مطموره ي تن ز كينه پيراسته به از هستي خود هر چه توان كاسته به هر چيز كه غير توست ناخواسته به 2 لینک به دیدگاه
Mitra 1723 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۸۹ همه عمر بر ندارم سر ازین خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی 2 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۸۹ همه عمر بر ندارم سر ازین خمار مستیکه هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی اي پير خردمند پگه تر برخيز وان كودك خاك بيز را بنگر تيز پندش ده و گو كه نرم نرمك مي بيز مغز ِ سِرِ كيقباد و چشم پرويز 3 لینک به دیدگاه
ماتيار 17 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۸۹ سلام! شب همگي به خير! زان يار دلنوازم شكريست با شكايت گر نكته دان عشقي بشنو تو اين حكايت بي مزد بود و منت هر خدمتي كه كردم يا رب مباد كس را مخدوم بي عنايت 4 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۸۹ سلام! شب همگي به خير! زان يار دلنوازم شكريست با شكايت گر نكته دان عشقي بشنو تو اين حكايت بي مزد بود و منت هر خدمتي كه كردم يا رب مباد كس را مخدوم بي عنايت عليك سلام ماتيار:icon_pf (44): شب تو هم بخير:icon_gol: ته گل بر سر زني اي نوگل مو به جاي گل زنم مو دست بر سر 4 لینک به دیدگاه
Mitra 1723 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۸۹ رونـــــــــــدگان طریـــــــقت ره بلا سپردند رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز ... 1 لینک به دیدگاه
hamid_hisystem 6612 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۸۹ زدست دیده ودل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد بسازم خنجری نیشش زپولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد 2 لینک به دیدگاه
Mitra 1723 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۸۹ در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور ... 1 لینک به دیدگاه
armstrong 2214 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۸۹ روزگاریست که دل چهره مقصود ندید ساقیا آن قدح آینه کردار بیار.... 1 لینک به دیدگاه
Mitra 1723 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۸۹ روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار چرخ فیروزه طربخانه ازین کهگل کرد 1 لینک به دیدگاه
قاصدکــــــــ 20162 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۸۹ روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدارچرخ فیروزه طربخانه ازین کهگل کرد دردا و دريغا كه در اين بازي خونين بازيچه ي ايام دل آدميان است 1 لینک به دیدگاه
shanli 294 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۸۹ تقصیر نکرد عشق در خماری تقصیر مکن تو ساقی از دلداری از خود گله کن اگر خماری داری تا خشت به آسیا بری خاک آری لینک به دیدگاه
Mitra 1723 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۸۹ یاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انس جز من و یار نبــــــــودیم و خدا با ما بود ... 1 لینک به دیدگاه
Ka!SeR 1333 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۸۹ دوش بیماری چشم تو ببرد از ذستم لیکن از لطف لبت صورت جان می بستم 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۸۹ ما ره به کوی عافیت دانیم و منزلگاه انس ای در تکاپوی طلب گم کرده ره با ما بیا 1 لینک به دیدگاه
Ka!SeR 1333 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۸۹ از بس دست می گزم و اه می کشم اتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۸۹ شمعی که به سویش من جانسوخته از شوق پروانه صفت باز کنم بال و پر اینجاست 1 لینک به دیدگاه
Ka!SeR 1333 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۸۹ تا نگردی اشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش 1 لینک به دیدگاه
Mitra 1723 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۸۹ شست شوی کن و آنگه به خرابات خرام تا نگــــــــــردد ز تو این دیر خراب آلوده .... 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده