رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

تا ببازار جهان سوداگریم

گاه سود و گه زیان میوریم

 

گر نکو بازارگانیم از چه روی

هرگز این سود و زیانرا نشمریم

 

جان زبون گشته است و در بند تنیم

عقل فرسوده است و در فکر سریم

 

روح را از ناشتائی میکشیم

سفره‌ها از بهر تن میگستریم...

  • Like 2
ارسال شده در

مرگ بر ضد ولایت فقیه

  • Like 1
ارسال شده در

موری که به چاه شست بازی گذرد

بی تو شب من بدان درازی گذرد. :w16:

  • Like 2
ارسال شده در

در این سکوت دمادم که درد می بارد

شب است و حسرت یک حنجره غزلخوانی

تو هستی و غزل عاسقانه ی بودن

من و ستاره و اشک و شب پریشانی

  • Like 3
ارسال شده در

یاران موافق همه از دست شدند

در پای اجل یکان یکان پست شدند. :ws3:

  • Like 3
ارسال شده در

در هر قبيله بيش و كم خوب و زشت هست

مرغي كلاغ و لاشخور و ديگري هماست

 

  • Like 2
ارسال شده در

تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد

چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد.

گر چشمه زمزمی و گر آب حیات

آخر به دل خاک فرو خواهی شد. :w16:

  • Like 2
ارسال شده در

در باغ چو شد باد صبا دایهٔ گل

بربست مشاطه‌وار پیرایهٔ گل

 

از سایه به خورشید اگرت هست امان

خورشید رخی طلب کن و سایهٔ گل

  • Like 3
ارسال شده در

لب موبدان خشک و رخساره تر

زبان پر ز گفتار با یکدیگر :ws3:

  • Like 2
ارسال شده در

روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست

می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست

 

نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت

وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست

 

چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد

این چه عیب است بدین بی‌خردی وین چه خطاست...

  • Like 3
ارسال شده در

تنها می رفتم در بی چراغی شبها

دستهایم از یاد مشعل ها تهی شده بود

همه ستاره هایم به تاریکی رفته بود

مشت من ساقه خشک تپش ها را می فشرد

لحظه ام از طنین ریزش پیوندها پر بود

تنها می رفتم. میشنوی؟ تنها

من از شادابی باغ زمرد کودکی به راه افتاده بودم

ایینه ها انتظار تصویرم را می کشیدند

درها عبور غمناک مرا می جستند

  • Like 1
ارسال شده در

درد زده است میوه جان من به کجا؟

درد مرا نشانه کرد درد نشان من کجا. :ws44:

  • Like 1
ارسال شده در

اي گل خوش نسيم من بلبل خويش را مسوز

كز سر صدق ميكند شب همه شب دعاي تو:icon_gol:

  • Like 3
ارسال شده در

وگر رسم فنا خواهی که از عالم بر اندازی

بر افشان تا فرو ریزد هزاران جان ز هر مویت

  • Like 4
ارسال شده در

تا به کی در غم توناله شبگیر کنم

صنما با غم دوریت چه تدبیر کنم

  • Like 3
ارسال شده در

من بری کوچک غمگینی را

می شناسم که در اقیانوس مسکن دارد

ودلش را در یک نی لبک چوبین

می نوازد آرام آرام

بری کوچک غمگینی

که شب از یک بوسه می میرد

و سحر گاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد

  • Like 3
ارسال شده در

دانی از زندگی چه می خواهم

من تو باشم … تو … پای تا سر تو

زندگی گر هزار باره بود

بار دیگر تو … بار دیگر تو

  • Like 3
ارسال شده در

وقت سحر است خیز ای مایه ناز

 

نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز

 

کانها که بجایند نپایند بسی

 

و آنها که شدند کس نمیاید باز

  • Like 4
ارسال شده در

زخم شب می شود کبود

در بیابانی که من بود

نه پر مرغی هوای صاف را می سود

نه صدای پای من هم چون دگر شبها

ضربه ای بر ضربه می افزود

  • Like 4
ارسال شده در

دیو از دل راندن و نقش سلیمانی زدن

بر نگین خاتم خود اسم اعظم داشتن

کنج درویشی گرفتن بی نیاز از مردمان

وان در آن اسباب دولت را فراهم داشتن

  • Like 3
×
×
  • اضافه کردن...