mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۹۱ تو در حسرت من . . . من در حسرت او . . .او در حسرت دیگری . . .تو در آرزوی گرفتن دستان من ،من در آرزوی گرفتن دستان او ؛و او در آرزوی گرفتن دستان دیگریست . . . تو دست بوس من ،من پا بوس او ،و او به خاک افتاده ی دیگریست . . .و همه در حسرت سالهای از دست رفته ی جوانی . . . این است قانون طبیعت دنیای ما . . .و گریزی هم از آن نیستچه باید کرد ؟؟!! 6 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۹۱ کمی آرام پا می گذارم توی نگاهت آنقدر آرام که شماره نفسهایت از ریتم خارج نشود درون تو کمی زندگی می کنم چند کلمه از دیواره ی پشت پلکت بر می دارم و برای تو کتابی می نویسم از خودت من آیینه تو نیستم من تنها کمی آرام پا می گذارم توی نگاهت .. 6 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۹۱ چه دوستم داشته باشی و چه ازمن متنفر باشی در هر صورت بهم لطف میکنی چون اگه دوستم داشته باشی تو قلبت هستم و اگه ازم متنفر باشی تو ذهنتم 4 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۹۱ آيينه ها دچار فراموشي اند و نام تو ورد زبانِ کوچه ي خاموشي امشب تکليف پنجره بي چشمهاي باز تو روشن نيست! 5 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۹۱ تــــو میـرَوے وَ اینـْـهـآ میــمــانـَنــــــב تــآ اَبـَــــــב یِکـْـــــــ بــُغـْـضــِ لـَـعْــنـَــتــے یِکـْــــــ آهْــــ و یـــِـکـْـ سـُـوآلـِـ بـے جـَـوآبـْــ هـَـنــــوزْ گـآهــے בلـَـتـْـ بـَـرآیـَـمـْـ تــَـنـْـگـْـــــ مـیـشَـــــــوَב...؟ 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۹۱ خیلی تنــهام .. حتی تنـها تر از تنـهایی .. تنـهاتر از آنچه که فکر کنـــی ... اما گاهی.... تنــهایی بهترین آغـوش دنـــیاست.... و ســـکوت .... بــهترین لالایــی برای قــلب خســته م 4 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۹۱ تبعـید آدمـ بهــانـه داشتــ ، یکــ سیـبــ ! امــــا مـن هنـــوز نـمیـدانــم چـــرا بــی بهـــانـه از قلــبتــ تبعیــد شــدمـ ! 4 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۹۱ وقتی آسمان صاف,آبی,زیباست وقتی دل من, مملو از رویاست وقتی نسیم پیکره زمین را نوازش می کند وقتی ابرها در اغوش هم احساس آرامش می کنند با خودم میگویم حتما حال تو خوب است که دنیا اینقدر زیباست 4 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۹۱ پیش آمده است دیگر نه من مقصرم و نه گردش روزگار تنها تو که لم داده ای و پاییز را جرعه جرعه می نوشی خوب می دانی زمستان امسال از دستان آخرین دیدارت سردتر نمی شود مهدی صدیقی 5 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۹۱ سـکـــــــه ی زنـدگـیم شـیـــــــر نـدارد امــــــــا هـمـیـن خـطـی کـه مـــــــرا بـه تــــــو وصـــــــــــــــــل نـگـه مـی دارد را دوســـــــت دارمـــ .. 3 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۹۱ می خواهم سر بیندازم از نو خودم را از غزل بافی چیزی سرت می شود؟ اگر نمی شود پس ، بده آن دار دلتنگی را که قاب گرفتی روی دیوار سکوت . 8 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 بهمن، ۱۳۹۱ در ها را می گشایم پشت پنجره می نشینم به تو و تمامی خاطرتمان می اندیشم!!! و به باران که بر لبان زمین بوسه میزند می نگرم مجنون من می دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند مثل آسمانی که امشب می بارد.... و اینک باران بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند و چشمانم را نوازش می دهد تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم . . . 7 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 بهمن، ۱۳۹۱ بخوان مرا به شروعی زیبا مرا بخوان به آوای خیس باران در این خشکی دلها،بخوانم تا در آغوش تو بیابم دلهای خیس بارانی را،که مرهمی یابم بر تنهایی ها و ترس ها و اشک ها و همدمی یابم برای شادی ها و مرهمی یابم و همدمی همچنین به پاس خواندنت... 7 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 بهمن، ۱۳۹۱ مگه با باد نسبتی داری؟ چقدر شبیه تو … یک لحظه آمد مرا پیچاند و رفت … 6 لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 بهمن، ۱۳۹۱ دیگر آن مجنون سابق نیستم آن بیابان گرد عاشق نیستم اینک از اهل نسیم و سایه ام با تب صحرا موافق نیستم با سلامی با خیالی دل خوشم در تکاپوی حقایق نیستم بس کنید اصرار را، بی فایده ست من برای عشق لایق نیستم :4564: 5 لینک به دیدگاه
reza.dd 194 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 بهمن، ۱۳۹۱ دست و بالم از حرف خالیست ! هر چه هست تویی و تو ، حرف نداری ... 6 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 بهمن، ۱۳۹۱ شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن… چندشم می شود از لکه انگشت دروغ… 4 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 بهمن، ۱۳۹۱ حال من بد نیست ... نفسی میاد و میرود... اما به تناقض رسیده ام .... یک روز شادم یک روز غمگین... یک روز امیدوار یک روز ناامید ... یک روز زندگی زیباست یک روز زشت ... یک روز خسته یک روز سرشار انرژی ... ای وای من ! یک تن و این همه تناقض ! 4 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۱ عادت نکرده ام هنوز ... خیال می کنم روزی باز می گردی آرام از پشت سر می آیی، مرا که به انتهای خیابان خیره شده ام دوباره به نام کوچک صدا می زنی و عمر تنهایی ام به پایان می رسد... 2 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۱ روزگــــــار ؛ نبودنت را برایم دیکتـــه می کند ... و نمره ی من باز می شود صفـــــــــــر ... هَنـــــــوز ... نبودنت را یاد نگرفته ام ... 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده