رفتن به مطلب

وصف حالتان با زبان شعر


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

می پسـندم پاییـز را

 

که معافـم می کنـد از پنـهان کردن ِ دردی که در صـدایم می پیچـد ُ

 

اشکی که در نگاهـم می چرخـد ؛

 

آخر همه مـی داننـد

 

سـرما خورده ام !! …

  • Like 6
لینک به دیدگاه

وقتی که زندگی من

هیچ چیز نبود

هیچ چیز بجز تیک تیک ساعت دیواری

دریافتم

باید،باید،باید

دیوانه وار دوست بدارم

کسی را که مثل هیچکس نیست.

  • Like 7
لینک به دیدگاه

otsr9g7k0o9shocobfv4.jpg

 

 

تقصیر من بود

که سراغ سایه را از خورشید می گرفتم

و سراغ تــ ــو را

از وسعت دور دریاها

سراغ قدم هایت را از راه هایی می گرفتم

که هرگز تــ ــو را

حتی به خواب عبور هم ندیده بودند

تقصیر من بود

که نامت را با عطر ستاره

بر بالش شب می نوشتم

تا آسمان خواب هایم

بوی تــ ــو را داشته باشند

تقصیر من بود

که برای آمدنت فال می گرفتم

نباید گره خیال را و خاطره را

از حقیقت تلخ روزمرگی ها باز می کردم

که رویای آفتابی تــ ـــو

برای یک عمر عاشق ماندنم

کافی بود !!!

  • Like 6
لینک به دیدگاه

دوباره دلم شکست..

 

از همان جای قبلی...

 

کاش میشد آخر اسمت نقطه گذاشت تا!

 

دیگر شروع نشوی.....

 

کاش میشد فریاد بزنم: "پایان"... ...

 

دلم خیلی گرفته.....

 

اینجا نمیتوان به کسی نزدیک شد!

 

آدمها از دور دوست داشتنی ترند..

  • Like 6
لینک به دیدگاه

شاید تو

 

سکوت میان کلامم بـاشی

 

دیده نمیشوی

 

اما مـن، تـو را اِحساس مـیکنم

 

شاید تو

 

هیاهـوی قلبم باشی

 

شنیده نمیشوی

 

اما من، تـو را نـفس مـیکشم

  • Like 4
لینک به دیدگاه

من از آن سوي حسرتهاي باران‌خورده مي‌آيم

اشارتهاي پاييزانه‌اي دارد سراپايم

چرا تنهايي‌ام را با كسي قسمت كنم امشب؟

كه در هر خلوتي آيينه شد محو تماشايم

 

كسي ديگر براي عشق آوازي نمي‌خواند

پر از تنهايي محض است شبهاي غزلهايم

 

به جز باران، به جز دريا كسي ديگر نمي‌داند

چه رازي خفته در پشت كويريهاي آوايم

 

غزل كم‌كم به پايان مي‌رسد؛ اما براي من

«شراب خانگي» مي‌ماند و ياد «اوستايم»

 

 

 

 

Www.Mypix_.IR768.jpg

 

  • Like 4
لینک به دیدگاه

ســــــــه نقـــــطه . . .

 

 

زیباتریــن شعر دنیاســـت...

 

 

پر از رمز و راز و حرف های یواشکــی...

 

 

که آغوش بی انتهایش برای من و دلتنگی هایم جا دارد...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

هـــرچـــقــدر هـــم کــه بـگــویـی...

 

مــــــــــــردها فـــــــــــلان ،

 

زن هــــــــــــا فــــــــــــلان ،

 

تــــــــــنـهایـی خـــــــوب اســـت ،

 

دنـــــــیـــا زشـــــــت اســـــــت ...

 

بـــــاز هـــم آخــــــــــرش روزی قــــــــــلبــــــــــت

 

بـــرای کـــــــــسی تــــــندتــر مـــــــــی زند ........

  • Like 5
لینک به دیدگاه

به صيد خاطرم هر لحظه صيادى كمين گيرد

 

كمان ابروت صيدم كه در صيادى استادى

 

 

چه شورانگيز پيكرها نگارد كلك مشكينت

 

الا اي خسرو شيرين كه خود بي‌تيشه فرهادى

 

 

قلم شيرين و خط شيرين سخن شيرين و لب شيرين

 

خدا را اى شكر پاره، مگر طوطى قنادى

 

 

من از شيرينى شور و نوا بيداد خواهم كرد

 

چنان كز شيوه شوخى و شيدايى تو بيدادى

  • Like 6
لینک به دیدگاه

می گویند : شاد بنویس ...

نوشته هایت درد دارند!

 

و من یاد ِ مردی می افتم ،

 

که با کمانچه اش ،

 

گوشه ی خیابان شاد میزد...

 

اما با چشمهای ِ خیس ...!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

این روزها تنها

حس می کنم گاهی کمی گنگم

گاهی کمی گیجم

حس می‌کنم

از روزهای پیش قدری بیشتر

این روزها را دوست دارم

گاهی

- از تو چه پنهان -

با سنگها آواز می‌خوانم

و قدر بعضی لحظه‌ها را خوب می‌دانم

این روزها گاهی

از روز و ماه و سال، از تقویم

از روزنامه بی خبر هستم

 

قیصر امین پور

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...