رفتن به مطلب

وصف حالتان با زبان شعر


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

از زندگی از این همه تکرار خسته ام

 

از های و هوی کوچه و بازار خسته ام

 

دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه

 

امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام

 

دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم

 

آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام

 

بیزارم از خموشی تقویم روی میز

 

وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام

 

از او که گفت یار تو هستم ولی نبود

 

تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید

 

از حال من مپرس که بسیار خسته ام...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

کوچه ها را بلد شدم

رنگهای چراغ راهنما

جدول ضرب

دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم

اما گاهی میان آدمها گم میشوم

آدم ها را بلد نیستم.!:icon_pf (34):

  • Like 6
لینک به دیدگاه

سرچشمه رويش هايي دريايي پايان تماشايي

تو تراويدي باغ جهان تر شد ديگر شد

صبحي سر زد مرغي پر زد يك شاخه شكست خاموشي هست

خوابم برد خوابي ديدم تابش آبي در خواب لرزش برگي در آب

اين سو تاريكي مرگ آن سو زيبايي برگ اينها چه آنها چيست ؟ انبوه زمان چيست ؟

اين مي شكفد ترس تماشا دارد آن مي گذرد وحشت دريا دارد

پرتو محرابي مي تابي من هيچم : پيچك خوابي بر نرده اندوه تو مي پيچم

تاريكي پروازي روياي بي آغازي بي موجي بي رنگي درياي هم آهنگي

  • Like 4
لینک به دیدگاه

دلگیر شدی جانا ؟ از عشق نمی دانی

دلدار شدی ما را ، شاید که پریشانی

دور از تو پریشانم ، آتش زده بر جانم

این دیده ی گریان را ، خونین ز چه گردانی ؟

پرواز دو پروانه ، مستانه چو دیوانه

از خویش گسستن را ، آنگه تو به سامانی ؟

آن آتش سوزان را ، حیران شدن جان را

دیدّی و نپرسیدی ، دانم که ز رندانی

دلگیر منم با تو ! روی سخنم با تو

در فکر چه هستی هان ؟ اینگونه پریشانی ؟

از عشق گریزانم ، از غصه هراسانم

ای عاشق دیوانه ، این فتنه چه گردانی ؟

گاهی کندم دلخون ، دیوانه مرا مجنون

خوارم کند از افسون ، گوید ز چه خندانی؟

بر سینه زند چنگی ، بر سر بزند سنگی

بر حال دل زارم خندد ز چه گریانی ؟

آخر به سر دارم ، دست از تو نبردارم

ای یار چه خونخواری ، شاید تو به حرمانی

  • Like 4
لینک به دیدگاه

از چشمه ات به کوزه زيبائيم بريز

يوسف شو در غرور زليخائيم بريز

من تشنه ام هزار بيابان سئوال را

پاسخ به استکان معمائيم بريز

از خنده های نذری - جای غريبه ها

در ظرف من - منی که همينجائيم بريز

در سوز
شب تمام تنم شعله می کشد

هذيان عشق ! درتب يلدائيم بريز

بنشين غزل بخوان و بسوزان سکوت را

يک صندلی اسيد به تنهائيم بريز

  • Like 3
لینک به دیدگاه

به من حق بده

 

در این ماه رمضان

 

سر افطار...

 

با همه نخوردن هایم،روزه گرفتن هایم

 

باز...

 

میل به خوردن نداشته باشم!

 

این بغض ها که تو به خورد من می دهی

 

سیرسیرم می کند...!

 

  • Like 3
لینک به دیدگاه

ما حجم کتابمان فقط معروف است

ما سیخ کبابمان فقط معروف است

از این همه کشف و اختراع و ابداع

ما کشف حجابمان فقط معروف است

*********

با صد قسم قاطی و پاطی خوردم

هی نذری شهری و دهاتی خوردم

بوی صلوات می دهد مسواکم

از بس که غذای صلواتی خوردم

*********

هنگام دعا دست نیازش پر شد

با ذکر خدا دهان بازش پر شد

صد شاخه گل محمدی را له کرد

تا شیشه ی عطر جانمازش پر شد

*********

مبعوث شدم حرف حسابم مانده

یک چله نشستم انتخابم مانده

فرق من و حضرت محمد (ص) این است:

در پشت ممیزی کتابم مانده

*********

من بی پدرم چون که پدر را کشتم

با مرگ مؤلفم اثر را کشتم

فرق من و عیسای نبی در این است:

با بوی دهانم دو نفر را کشتم

*********

لکنت که نه تازه خوش بیان هم هستم

هرچند چنینم آن چنان هم هستم

فرق من و موسای نبی در این است:

من نوکر فرعون زمان هم هستم

*********

موهای من از عقب کمی فر خورده

تهمت بسی از مؤمن و کافر خورده

فرق من و یوسف نبی در این است:

پیراهن بنده از جلو جر خورده !

********

بر دیدن تو خو بکنم کور شوم

تا قافیه را بو بکنم کور شوم

فرق من و یعقوب نبی در این است:

تی شرت تو را بو بکنم کور شوم

*********

این است نشانه ی همین اعجازم

با آتش نمرود زمان می سازم

این فرق من و حضرت ابراهیم است:

در راه خدا مجسمه می سازم

********

رو سوی تو آورده تو کوتاه بیا

 

افتاده دگر پرده تو کوتاه بیا

گویند که رحمان و رحیمی یارب

شیطان غلطی کرده تو کوتاه بیا

********از گریه ی ابر آسمان ترساندند

از خنده ی ناظم جهان ترساندند

تاثیر کلاس دینی ما این بود

ما را ز خدای مهربان ترساندند

********

من معتقدم که ما جوان می­میریم

مابین زمین و آسمان می­میریم

لب­های من و تو لاله و لادن شد

از هم که جدا کنندمان می­میریم

********

انجیل نخوانده اند و قرآن بلدند

صد مرتبه بهتر از مسلمان بلدند

با این همه بارشی که دارد لندن

انگار فقط نماز باران بلدند

  • Like 6
لینک به دیدگاه

باران که می بارد تو می آیی

باران گل باران نیلوفر

باران مهر و ماه آئینه

باران شعر و شبنم و شبدر

باران که می بارد تو در راهی

از دشت شب تا باغ بیداری

از عطر عشق و آشتی لبریز

با ابر و آب و آسمان جاری

غم می گریزد غصه می سوزد

شب می گدازد سایه می میرد

تا عطر آهنگ تو می رقصد

تا شعر باران تو می گیرد

از لحظه های تشنه دیدار

تا روزهای با توبارانی

غم می کُشد ما را تو می بینی

دل می کِشد ما را تو می دانی

  • Like 4
لینک به دیدگاه

من کاخ ندارم که فخر فروشم

اموال ندارم که بر فقر بپوشم

دارم گرانمایه ترین ثروت عالم

یک دوست که او را به جهانی نفروشم:icon_gol:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...