pesare baba 2250 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۱ از زندگی از این همه تکرار خسته ام از های و هوی کوچه و بازار خسته ام دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام بیزارم از خموشی تقویم روی میز وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام از او که گفت یار تو هستم ولی نبود تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید از حال من مپرس که بسیار خسته ام... 6 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ کوچه ها را بلد شدم رنگهای چراغ راهنما جدول ضرب دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم اما گاهی میان آدمها گم میشوم آدم ها را بلد نیستم.!:icon_pf (34): 6 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ چنان ورق خورده ایم در هم که هیچ کلمه ای از میانمان نمی گذرد! 6 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ همه چیز را هم که تقصیر من بیندازی عاشق شدن من ... تقصیر توست !! 6 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ سرچشمه رويش هايي دريايي پايان تماشايي تو تراويدي باغ جهان تر شد ديگر شد صبحي سر زد مرغي پر زد يك شاخه شكست خاموشي هست خوابم برد خوابي ديدم تابش آبي در خواب لرزش برگي در آب اين سو تاريكي مرگ آن سو زيبايي برگ اينها چه آنها چيست ؟ انبوه زمان چيست ؟ اين مي شكفد ترس تماشا دارد آن مي گذرد وحشت دريا دارد پرتو محرابي مي تابي من هيچم : پيچك خوابي بر نرده اندوه تو مي پيچم تاريكي پروازي روياي بي آغازي بي موجي بي رنگي درياي هم آهنگي 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ دلگیر شدی جانا ؟ از عشق نمی دانی دلدار شدی ما را ، شاید که پریشانی دور از تو پریشانم ، آتش زده بر جانم این دیده ی گریان را ، خونین ز چه گردانی ؟ پرواز دو پروانه ، مستانه چو دیوانه از خویش گسستن را ، آنگه تو به سامانی ؟ آن آتش سوزان را ، حیران شدن جان را دیدّی و نپرسیدی ، دانم که ز رندانی دلگیر منم با تو ! روی سخنم با تو در فکر چه هستی هان ؟ اینگونه پریشانی ؟ از عشق گریزانم ، از غصه هراسانم ای عاشق دیوانه ، این فتنه چه گردانی ؟ گاهی کندم دلخون ، دیوانه مرا مجنون خوارم کند از افسون ، گوید ز چه خندانی؟ بر سینه زند چنگی ، بر سر بزند سنگی بر حال دل زارم خندد ز چه گریانی ؟ آخر به سر دارم ، دست از تو نبردارم ای یار چه خونخواری ، شاید تو به حرمانی 4 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ دلم تنگ است این شبها، یقین دارم که می دانی صدای غربت من را از احساسم تو می خوانی.... 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ از چشمه ات به کوزه زيبائيم بريز يوسف شو در غرور زليخائيم بريز من تشنه ام هزار بيابان سئوال را پاسخ به استکان معمائيم بريز از خنده های نذری - جای غريبه ها در ظرف من - منی که همينجائيم بريز در سوز شب تمام تنم شعله می کشد هذيان عشق ! درتب يلدائيم بريز بنشين غزل بخوان و بسوزان سکوت را يک صندلی اسيد به تنهائيم بريز 3 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ به من حق بده در این ماه رمضان سر افطار... با همه نخوردن هایم،روزه گرفتن هایم باز... میل به خوردن نداشته باشم! این بغض ها که تو به خورد من می دهی سیرسیرم می کند...! 3 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ [h=6]تنها باشي روز تعطيل باشد غروب باشد باران هم ببارد احساس ميكني بلاتكليف ترين آدم دنيا هستي...!![/h] 3 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ ارزانتــــر از آنچه فکرش را بکنی بودی اما... برای من گــــران تمام شدی! 5 لینک به دیدگاه
pesare baba 2250 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ خستگي /تنها کلمه ای است /که برای من باقی مانده است /تو بیا جمله ام را عوض کن ... 4 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ درد ما را نیست درمان الغیاث هجرما را نیست پایان الغیاث... 5 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ و تو هنوز با تمام نبودن هایت تمام بودن منى …! 5 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، ۱۳۹۱ ما حجم کتابمان فقط معروف است ما سیخ کبابمان فقط معروف است از این همه کشف و اختراع و ابداع ما کشف حجابمان فقط معروف است ********* با صد قسم قاطی و پاطی خوردم هی نذری شهری و دهاتی خوردم بوی صلوات می دهد مسواکم از بس که غذای صلواتی خوردم ********* هنگام دعا دست نیازش پر شد با ذکر خدا دهان بازش پر شد صد شاخه گل محمدی را له کرد تا شیشه ی عطر جانمازش پر شد ********* مبعوث شدم حرف حسابم مانده یک چله نشستم انتخابم مانده فرق من و حضرت محمد (ص) این است: در پشت ممیزی کتابم مانده ********* من بی پدرم چون که پدر را کشتم با مرگ مؤلفم اثر را کشتم فرق من و عیسای نبی در این است: با بوی دهانم دو نفر را کشتم ********* لکنت که نه تازه خوش بیان هم هستم هرچند چنینم آن چنان هم هستم فرق من و موسای نبی در این است: من نوکر فرعون زمان هم هستم ********* موهای من از عقب کمی فر خورده تهمت بسی از مؤمن و کافر خورده فرق من و یوسف نبی در این است: پیراهن بنده از جلو جر خورده ! ******** بر دیدن تو خو بکنم کور شوم تا قافیه را بو بکنم کور شوم فرق من و یعقوب نبی در این است: تی شرت تو را بو بکنم کور شوم ********* این است نشانه ی همین اعجازم با آتش نمرود زمان می سازم این فرق من و حضرت ابراهیم است: در راه خدا مجسمه می سازم ******** رو سوی تو آورده تو کوتاه بیا افتاده دگر پرده تو کوتاه بیا گویند که رحمان و رحیمی یارب شیطان غلطی کرده تو کوتاه بیا ********از گریه ی ابر آسمان ترساندند از خنده ی ناظم جهان ترساندند تاثیر کلاس دینی ما این بود ما را ز خدای مهربان ترساندند ******** من معتقدم که ما جوان میمیریم مابین زمین و آسمان میمیریم لبهای من و تو لاله و لادن شد از هم که جدا کنندمان میمیریم ******** انجیل نخوانده اند و قرآن بلدند صد مرتبه بهتر از مسلمان بلدند با این همه بارشی که دارد لندن انگار فقط نماز باران بلدند 6 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، ۱۳۹۱ واین تنهایی غریب ویک کویر دلتنگیی... حال من ماندم و خاکستر ارزوهایم و ققنوسی که از فراز بام دلم برخاست..... 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مرداد، ۱۳۹۱ باران که می بارد تو می آیی باران گل باران نیلوفر باران مهر و ماه آئینه باران شعر و شبنم و شبدر باران که می بارد تو در راهی از دشت شب تا باغ بیداری از عطر عشق و آشتی لبریز با ابر و آب و آسمان جاری غم می گریزد غصه می سوزد شب می گدازد سایه می میرد تا عطر آهنگ تو می رقصد تا شعر باران تو می گیرد از لحظه های تشنه دیدار تا روزهای با توبارانی غم می کُشد ما را تو می بینی دل می کِشد ما را تو می دانی 4 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مرداد، ۱۳۹۱ اسماعیلت شدم.... ابراهیمم نشدی، میان "هلهله گوسفندان" و"غفلت خدا" ، سرم را بریدی! من قربانی اعتمادت شدم.... 3 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۱ من کاخ ندارم که فخر فروشم اموال ندارم که بر فقر بپوشم دارم گرانمایه ترین ثروت عالم یک دوست که او را به جهانی نفروشم 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۱ هر شبم ناله زاری است که گفتن نتوان زاری از دوری یاری است که گفتن نتوان 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده