رفتن به مطلب

وصف حالتان با زبان شعر


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

نفس می کشم نبودنت را

نیستی

هوای بوی تنت را کرده ام

می دانی

پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است

تو نیستی

آسمان بی معنیست

حتی آسمان پر ستاره

و باران

مثل

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
روی سرم می ریزد

تو نیستی

و من چتر می خواهم ...

هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده...

خودم را به هزار راه میزنم

به هزار کوچه

به هزار در

نکند یاد آغوشت بیفتم ...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

دنیا رو نگه دارید

 

 

می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند

 

 

ستایش کردم ، گفتند خرافات است

 

 

عاشق شدم ، گفتند دروغ است

 

 

گریستم ، گفتند بهانه است

 

 

خندیدم ، گفتند دیوانه است

 

 

دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم !

  • Like 4
لینک به دیدگاه

این روزها بدجوری خسته ام...دعام کنید...

 

این روزها حتی کفشهایم برام تنگ شده...

این روزها دیگر نان مزه ی نان نمیدهد...

این روزها دیگر اسمان بوی ناب چمن نمیدهد...

این روزها دیگر دلم صدای عشق نمیدهد...

این روزها...

این روزها...

این روزها ...نمیگم روزهای بدین...فقط خیلی خوب نیستن... خیلی دعایم کنید...

 

 

مریم خیاط زاده

  • Like 4
لینک به دیدگاه

[TABLE]

[TR]

[TD]در آن شب تاريك وآن گرداب هول انگيز،

حافظ را

تشويش توفان بود و « بيم موج » دريا بود !

ما، اينك از اعماق آن گرداب،

از ژرفاي آن غرقاب،

چنگال توفان بر گلو،

هر دم نهنگي روبرو،

هر لحظه در چاهي فرو،

تن پاره پاره، نيمه جان، در موج ها آويخته،

در چنبر اين هشت پايان دغل، خون از سراپا ريخته،

***

صد كوه موج از سر گذشته، سخت سر كشته،

با ماتم اين كشتي بي ناخداي بخت برگشته،

هر چند، اميد رهائي مرده در دل ها؛

سر مي دهيم اين آخرين فرياد درد آلود را :

- (( ... آه، اي سبكباران ساحل ها ... ! ))

 

 

 

 

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

  • Like 4
لینک به دیدگاه

آدمـــــ هـا کـه " عـوض " می شونـد ...

از " سـلام " و " شـب بـخیـر " گـفتـنشان

مـی شود ایـن را فـهمیـد !

از "بوسه هایشان "

از " حـرف هـا " و " نـگاه هـا "

... ... از گـودال هـای ِ عـمیـقی کـه

بیـن ِ تــو و خـودشان می کـَـنـند

و تـویـش را پُــر از دلیـل مـی کُنـند ....!

  • Like 6
لینک به دیدگاه

من یک عابر پیاده هستم

واژه‌هایم را

عنکبوت‌های هار به تاراج برده‌اند !

یک عابر پیاده

که خواب مانده

که قضا شده ...

که دیگر با هیچ نمازی به جا آورده نمی‌شود ...!

.

.

.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

بعضی وقت ها دلت میخواد

 

دستاتو بذاری زیرٍ چونت

 

چشم تو چشم خدا بشی

 

زل بزنی و بهش بگی

 

کہ چـــــــــی مثــــــــــــــــــــلاً ...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

به سرنوشت گفتم با آنکه با احساسم بازي کرد چه کنم ؟

 

انگشت بر لبانم گذاشت گفت صبور باش،

 

بسپارش به ما که هيچ احدي از سرنوشتش خبري ندارد .....

  • Like 4
لینک به دیدگاه

تا بینی

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
را ایینه وار

آتشی از جان خاموشت برآر

 

هر چه می خواهی به دنیا نگر

دشمنی از خود نداری سخت تر

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
پیروزت کند بر خویشتن

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
آتش می زند در ما و من

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
را دریاب و خود را واگذار

تا بیابی جان نو خورشیدوار

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
هستی زا و روح افزا بود

هر چه فرمان می دهد زیبا بود

  • Like 4
لینک به دیدگاه

من بی تو چه کنم

ای آرام دلم

دلتنگ توام غزلم

از یادت چو روم

می سوزد جگرم

غم آید به سرم

نمیدونم که میدونی

که چقد جدایی سخته

اگه قسمت اینه

نمیگم گناه بخته

حرف تازه ای ندارم که از این فاصله رد شم

جون به لب شدم که شاید

تو بگی میمونی پیشم !

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...