رفتن به مطلب

وصف حالتان با زبان شعر


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

سفری بی آغاز

سفری بی پایان

سفری بی مقصد

سفری بی برگشت

سفری تا کابوس

سفری تا رویا

سفری تا بودا

شبنم تاج محل

 

با حریق یادها همسفرم

وقتی دورم به تو نزدیکترم

با حریق یادها همسفرم

وقتی دورم به تو نزدیکترم

 

هق هق پارسیان

تکه نانی در خواب

بوی گندم در مشت

مشت کودک در خاک

کفش مادر در برف

چرخ یک کالسکه

گوشه ی گندم زار

بند رختی پاره

 

با حریق یادها همسفرم

وقتی دورم به تو نزدیکترم

با حریق یادها همسفرم

وقتی دورم به تو نزدیکترم

 

چمدانی بی شکل

جعبه ی یک دوربین

عکس یک بازیگر

جمعه های بی مشق

تلی از ته سیگار

دشنه ای زنگ زده

چشم گاوی در دیس

سفره ای پوسیده

 

با حریق یادها همسفرم

وقتی دورم به تو نزدیکترم

با حریق یادها همسفرم

وقتی دورم به تو نزدیکترم

 

برج لندن در مه

جان لنون در باران

سوهو در بی حرفی

رود سن در یک قاب

متروی سن ژقمن

قهوه ی سن میشل

پرسه ای در پیگل

کافه ها بی لبخند

 

با حریق یادها همسفرم

وقتی دورم به تو نزدیکترم

با حریق یادها همسفرم

وقتی دورم به تو نزدیکترم

 

خانه ای در آتش

بوف کوری در نور

گل یاسی در زخم

غربت لالایی

بوسه در راه آهن

سرخی لب در شب

برکه ای از فانوس

انفجاری در ماه

 

کو چه ای خیس از عشق

شعر سبز لورکا

ساعت 5 عصر

مستی بی وحشت

گریه های ژکوند

خط خوب سهراب

نامه ای آب شده

ونگوگ گوش به دست!

  • Like 2
لینک به دیدگاه

اگر تو نبودی عشق نبود

همین طور

اصراری برای زندگی

اگر تو نبودی

زمین یک زیر سیگاری گلی بود

جایی

برای خاموش کردن بی حوصلگی ها

اگر تو نبودی

من کاملاً بیکار بودم

هیچ کاری در این دنیا ندارم

جز دوست داشتن تو

  • Like 2
لینک به دیدگاه

در انتهای زمستان

و ابتدای بهار مرور می‌کنمت‌!

تو را چو شاخه یک گل

نه خشک ... تازه و سبز!

درست در صفحه‌ی خوب آرزوهای کتاب زندگی‌ام

دخیل می‌بندم

خدا کند که بدانی چقدر دلتنگم

خدا کند که ببینی چقدر دلگیرم

در این مسیر بلند چه فرصت خوبی‌ست

دوباره رد شدنت

چه عیدی خوبی‌ست

دوباره آمدنت !

 

 

  • Like 1
لینک به دیدگاه

جیبم را پر کردم از آجیل مشگل گشا...

مادر می گوید..همان که بزرگ است و موهایش سپید...

به سادگی خوردن آجیل است....

باز شدن گره مشکلات....

کاش کوچک بود....

کوچک بود هر مشکل...

و شیرین....

حیف که گه گاه بعد خوردن شیرین ترین آجیل...

مغز یکشان تلخ میکند کام را...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

خالی ام از حرف

 

پُرم از دلتنگی

 

تشویش هجرت باران

 

خسته ام از اندیشه ..دلگیرم از سوالات بی انتها

 

آلوده ام به روزمرگی

 

دورم از عشق

 

بی میلم به گفتن یا نگفتن

 

حنجره را رغبتی به فریاد نیست

 

تلخم ..نا پاکم ..مبهوتم ..دل چرکینم ..خشمناکم

 

از خود فرسنگها فاصله دارم ..فاصله ای که کم نمی شود

 

در عذابم ..در تب و تابم ..در التهابم

 

خسته ام ...خسته ام از تکرار ..از تکرار لبخند بی ریشه ! میان

 

این درد تا درد بعدی ..

 

فرسوده ام ..رنجورم ..خسته ام ..خسته ام ..

 

کجاست بارانی از عطوفتِ بی منت تا نمناکم کند ...

 

کجاست دستی تا بگیرد دستم از روی مِهر...

 

کجاست آن در که به نور باز شود ..

 

کجاست باران

 

کجاست...

 

 

 

[TABLE=width: 424, align: left]

[TR]

[TD][/TD]

[TD][/TD]

[TD][/TD]

[TD][/TD]

[TD][/TD]

[TD][/TD]

[TD][/TD]

[TD][/TD]

[/TR]

[/TABLE]

  • Like 4
لینک به دیدگاه

در دل من چيزی است ، مثل يک بيشه نور ، مثل خواب دم صبح

و چنان بی تابم ، که دلم می خواهد

بدوم تا ته دشت ، بروم تا سر کوه.

دورها آوايی است ، که مرا می خواند."

  • Like 3
لینک به دیدگاه

دلتنگ که باشی ، آدم ِ دیگری می‌شوی...

خشن‌تر.. عصبی‌تر.. کلافه‌ تر و تلخ‌ تر !

و جالب تر اینکه ، با اطرافیان هم کاری نداری..

همه اش را نگه میداری و دقیقا سر کسی خالی میکنی ،

 

که دلـتــنــگ اش هستی

  • Like 5
لینک به دیدگاه

آرامم....لبخندی بر لب دارم...

از خودِ خود.. راضی هستم.....نه از خود راضی...

آن خود اضافی باشد برای تفاوت..

بین یک غرور..تا یک شناخت...

 

  • Like 5
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...