sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اسفند، ۱۳۹۳ داخل که شدم، به نام آهو گفتم با اشک وضو گرفته، «یاهو» گفتم در مسجد عشق رفته بودم به نیاز گفتند: اذان بگو ... من از او گفتم "علیرضا بدیع" لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اسفند، ۱۳۹۳ سنګسارم کردباهمان سنګهایی ک برایش سنګ تمام ګذاشتم 1 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۹۳ ما اندوه فاصـــله را به غــایت مسـافران غریب گریسته ایم، ما سر رشتــه یِ عشـق را در همهمه ی هزار پرسش و چرا گم کرده ایم، و امـروز تا آواره گی ِبی مرزی ِ دلتنــگی پیش رفته ایم ما در نبود ِکسـی که پایِ مــاندن نداشت هر روز ، ذره ذره شــعر شده ایم و پـ ـروازی را تجربه میکنــیم که تنــها ، رنگ دیــوار هایش آبـ ـی ست لینک به دیدگاه
Yamna 1 17420 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۹۳ دلـم نـه عـشق میخواهد .. نـه دروغ های قشنگ .. نـه ادعـاهای بـزرگ .. نـه بـزرگ های پـر ادعـا .. دلـم یـک فنـجان قـهوه داغ میـخواهد و یـک " دوســــت " .. کـه بـشود بـا او حـرف زد و بـعد " پشیــمان " نـشد ... لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۹۳ خداونـــــــدا! اگـــــــــــــــر داشتن، ذلیل داشتنم میکند, ندارم کـن! خداونــــدا اگـــــــر کــــــــــاشتن، اسیر چیدنم میکند، بیکارم کن! اگر اندیشــــه ی خیانت به یاران بر سرم افتـــــاد بر سر دارم کن! اگر به لحظه ی غفلتی در افتادم پیش از سقوط هشیــــــارم کن! اگـــــــــــــر رنـــــــــــــج بیمــــاران، لحظـه ای از دلــــــــم بیرون رفت، سخت و بی ترحم بیمــــارم کن! خداونــــدا! خـــــــــــــــــــــــوارم کن! امــــــــــــــــــــا مــردم آزارم نکــــن! 1 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اسفند، ۱۳۹۳ حس خوبیه … به خودت میای میبینی به کسی که رهات کرده و بدجور بهت ظلم کرده دیگه نه نیازی داری نه احساسی ولی اون داره از بی تو بودن میمیره... 1 لینک به دیدگاه
yade dirooz 1814 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اسفند، ۱۳۹۳ اگه دوباره ترانهیی از این قلبِ متروک شنیده میشه، اگه میبینی جوانه داده تنِ بلوطِ خشکیده ریشه، اگه اسیرِ تالابِ زهرم اما یهوقتا خندم میگیره، اگه با فکرِ افتادنِ یه گلبرگِ لاله دردم میگیره، اگه کتاب و کیف و کلاهم جا میمونه تو تاکسی خالی، این خیره موندن به نقطهیی دور، این بیقراری، این خوشخیالی... به خاطرِ توست، به خاطرِ ما، به خاطرِ این دورانِ زیبا... به خاطرِ این حسِ دورگه حس ما شدن بیاما، اگه... اگه هرجا یه آینه میبینم دستی میکشم به روی موهام، اگه حتا تو متروی خالی باور ندارم تنهای تنهام، اگه دیدنِ تارای سفید میونِ موهام آزارم میده، اگه کنارِ چرکنویسِ این ترانه دستم یه دل کشیده، اگه همیشه واکس خورده کفشام، اگه به خودم اُدکلن زدم، اگه همیشه نیم ساعت زودتر سرِ قرارم با تو اومدم... به خاطرِ توست، به خاطرِ ما، به خاطرِ این دورانِ زیبا... به خاطرِ این حسِ دورگه حس ما شدن بیاما، اگه... یغما گلرویی 1 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۳ بین ما دو فنجان چای سرد شده است... (علیرضا روشن ) لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۳ هیچکس نفهمیدزلیخامرد!بود!!!! میدانی چرا؟؟؟؟؟ مرادانگی میخواهدماندن پای عشقی که توراپس میزند. 1 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اسفند، ۱۳۹۳ یادت ،پرچم صلحی است میان ِ شورش ِ افکارها... . . . یادگاری...(1393) 3 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 فروردین، ۱۳۹۴ از فردا بیشتر مراقب باش تقاص اشک های امشب من سنگین تراز تمام روزهایی است که عاشقانه گریه کردم.... 2 لینک به دیدگاه
هوادار 1111 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۴ زندگی هنگامه فریادهاست سرگذشت و درگذشت یادهاست 3 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۴ نوشت “قم حا ” …همه به او خندیدند!!گریست …گفت به “غم ها ” یم نخندید…که هر جور نوشته شود درد دارد!!از ته به سر بخوان تامنِ آن روزها را بشناسی 3 لینک به دیدگاه
Yamna 1 17420 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۴ من آنچه را احساس باید کردیا از نگاه دوست باید خواند،هرگز نمی پرسمهرگز نمی پرسم که: آیا دوستم داری؟قلبِ من و چشمِ تو می گوید به من: آری 1 لینک به دیدگاه
Rose6 863 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۴ تنهاتر از آنم که به تنهایی بیندیشم... نازکتر از بلورم و نرم تر از حریر ، اگر قصد شکستن داری ، سنگ بی انصافی است ، یک تلنگر کافیست 1 لینک به دیدگاه
Rose6 863 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۴ من آن موجم که آرامش ندارم به آسانی سر سازش ندارم هميشه در گريز و در گذارم نمی مانم به يکجا بی قرارم سفر يعنی من و گستاخی من هميشه رفتن و هرگز نماندن هزاران ساحل و ناديده ديدن به پرسش های بی پاسخ رسيدن ... 2 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین، ۱۳۹۴ من عادت کرده ام به دیوار کشیدن میان خود بودن و همه بودن... من عادت کرده ام به آنکه خاطره های تو دلداریم دهند میان مرز باریک و احمقانه ی بودن یا نبودن میان ذهنی که هیچکس نمی بیند هیچکس احساس نمی کند زنده بودنش را نفس کشیدنش را آهسته آهسته مردنش را قلب من هرگز میان سینه ام نبوده است قلب من میان خاطرات تو در آن اتاق همیشه قفل انتهای راهرو پشت پریشانی های یک ذهن بی قرار می تپد دیوانه وار... آرزو می کند؛ کاش دلبری بود که می آمد یک روز راز احمقانه ی این دیو منتظر را کشف می کرد... / 2 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 فروردین، ۱۳۹۴ بی تفاوت نیستم... فقط... دیگرکسی برایم متفاوت نیست... 2 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 فروردین، ۱۳۹۴ روزهایی که بی تو می گذرد گرچه با یاد توست ثانیه هاش آرزو باز می کشد فریاد در کنار تو می گذشت ای کاش... 1 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 فروردین، ۱۳۹۴ تلخى این روزهایم را ببخشید ... ... دیگر ... قندى در دلم آب نمیشود ... 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده