رفتن به مطلب

وصف حالتان با زبان شعر


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

عمر نيكو گهري بود كه از كف دادم

كند اي با خبران، بي خبري بنيادم

عنكبوتي است فلك در پي صيد مگسان

مگسي بودم و در دام فلك افتادم

شاد از دانش و بينش دل صاحبنظران

به خيالي من بد مست خراب آبادم

دشمني نيست خطرناك تر از نفس و عجب

كه من از شادي اين دشمن دون دلشادم

در كمند هوس و بند هوي گشته اسير

مگر انگشت يدالله كند آزادم

گير اي دست خدا دست مرا تا آيد

شه اقليم سعادت به مبارك بادم

واي بر حال من و گوشه ي تنهايي قبر

به خدا غير خدا كس نرسد فريادم

اي شهودي دگران را ز چه رو پند دهي

چند گويي به دبستان سخن استادم

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دلم تنگ است اين شبها يقين دارم كه مي داني

صداي غربت من را از احساسم تو مي خواني

شدم از درد تنهايي گلي پژمرده و غمگين

ببار اي ابر پاييزي كه دردم را تو مي داني

ميان دوزخ عشقت پريشان و گرفتارم

چرا ای مرکب عشقم چنين اهسته مي رانی؟!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

خسته ام خسته از این دنیای بیهوده

 

خسته ام از این همه راه نپیموده

 

خسته ام از روزهای رفته و مانده

 

از عذاب زخم های فرسوده

 

خسته ام از این همه تنهایی و خلوت

 

از تمام لحظه های پر تب و طاقت

 

خسته ام از این همه دیدار پنهانی

 

از تمام فکرهای بی سرانجامی

 

خسته ام از دنگ دنگ ساعت دیوار

 

از تحرک های مسخ سایه ی بیمار

 

خسته ام خسته از عشق های پوشالی

 

از تمام وعده های سست تو خالی

 

خسته از این چنین بر جای ماندها

 

از سکون و از تغیرهای بی معنا

 

خسته ام از خستگی ها از سرودن ها

 

از همه هر روز گفتن ها و گفتن ها

 

آتشی خواهم که سوزد پیکر غم ها

 

دوباره بال بگشایم به روی زنده بودن ها

  • Like 4
لینک به دیدگاه

سلام حال همه ی ما خوبست! ملالی نیست جز گم شدن گاه بگاه خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند.. با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنار زندگی می گذرم که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد و نه این دل ناماندگار بی درمان.. تا یادم نرفته است بنویسم حوالی خواب های ما سال پر بارانی بود، می دانم همیشه حیات آنرا پر از هوای تازه ی باز نیامدن است.. اما تو لااقل حتی هر وحله ای گاهی هر از گاهی، ببین انعکاس تبسم رؤیا شبیه شمایل شقایق نیست!! راستی خبرت بدهم خواب دیدیم خانه ای خریده ام بی پرده بی پنجره بی طرح بی دیوار؛ هی بخند.. بی پرده بگویمت چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد! فردا را به فال نیک خواهم گرفت.. دارد همین الآن یک فوج کبوتر سپید از فراز کوچه ما می گذرد؛ باد بوی نام های کسان من می دهد. یادت می آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری... نشد! نه! نامه ام باید کوتاه باشد ساده باشد، بی حرفی از ابهام و آینه از نو می نویسم: حال همه ی ما خوبست اما تو باور نکن......

  • Like 4
لینک به دیدگاه

یادت باشه منتظر اونکه میگه دردتو میدونه نشی

حرفاشو باور نکنی

هرکی بیاد نمک به زخمت میزنه

ساده دلداده من گول نخوری

دوباره دیوونه نشی

  • Like 2
لینک به دیدگاه

مــن بـــــــرگ پـــاییــــــــــزم

 

كــه از رنـــــج زمــــان افتــــــاده ام

 

یـــــزدان فقــــــــط دانــــــــد

 

كــه مــن از بهـــــــر چــه افتـــــــــاده ام

  • Like 6
لینک به دیدگاه

حکایت غریبی است

پاییز امسال و دست های بی کس من...

که نبودنت در من...

شبیه سوز سرما در مغز استخوان است،

آنقدر که دست هایم را،

در یخ بستگی خیابان های منجمد شده از خاطرات تو،

تنها به وقت لب گرفتن از سیگار،

از جیب هایم بیرون می آورم.

آری...

پاییز با لهجه بی کسی های من...

پادشاه فصل های سالی است،

که از ابتدای بهارش نبودنت پیدا بود.

و من...

عروسک خیمه شب بازی خیابان های پاییز زده ای هستم،

که پاهایم،

به اختیار نخ خاطرات تو...

مدام این سو و آن سو می رود!

به نگاه خیره این شهر بگو...

هر رهگذر سیگار به دستی را عاشق خطاب نکند...

شاید کسی دارد،

حسابش را با تمام خاطرات تسویه می کند...!!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

برای خودم مردی شدم. . .

 

بی صدا گریه میکنم این روزا. . .

 

در سکوتـــــــــــــــــــــ ــی سخت. . .

 

ای دنیا مواظبم باش. . .

 

قلبم هنوز. . .

 

دخترونـــــــــــــه میتپه. . .(!)

  • Like 3
لینک به دیدگاه

عـاشــقـانـه هــای هــر کـس را کـه مـی خــوانـدم ،

بـه ســادگی اش مـی خـــنـدیـدم !

حـالا خــودم گــریـه می کـنـم و بــرایـت عـاشـقـانه می نــویـسـم . . . !!

  • Like 4
لینک به دیدگاه

مرگ من سفری نیستهجرتی ستاز سرزمینی که دوست نمی داشتمبه خاطر نامردمانشخود آیا از چه هنگاماین چنینآیین مردمیاز دست بنهاده اید؟

شاملو

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...