رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

خاطراتــــــ ـــ ـ کودکیـم را ورق می زنــــ ـــ ـم

 

و یک به یک ، عکسها را با نگاهــــ ــ ـم می نوشم

 

عکسهـای دوران کودکیــــــ ــــ ـم طعـــــم خوبـی دارنــد ....:ws37:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 1.4k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

مهربان

 

عاشقي ؛ بارش احساس به روي ذهن است

 

عاشقي ؛ لمس خدا با چشم است

 

عاشقي ؛ مظهر نوبودن دل ، در حيات ازليست

 

ومن امشب از عشق ، بخودم مي پيچم

 

بعد از امشب شايد ،

 

نقش اعجاز تو را طرح زنم...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

ای بهار، ای بهار افسونگر

من سراپا خيال او شده ام

در جنون تو رفته ام از خويش

شعر و فرياد و آرزو شده ام

 

می خزم همچو مار تبداری

بر علفهای خيس تازهء سرد

آه با اين خروش و اين طغيان

دل گمراه من چه خواهد کرد؟

  • Like 4
لینک به دیدگاه

ای همیشه خوب

ای همیشه آشنا

هر طرف که میکنم نگاه

تا همه کرانه های دور

عطر و خنده و ترانه میکند شنا

 

در میان بازوان تو

ماهی همیشه تشنه ام

ای زلال تابناک

یک نفس مرا اگر به حال خود رها کنی

ماهی تو جان سپرده روی خاک

  • Like 4
لینک به دیدگاه

وقتی می خوای یه رابطه رو به هم بزنی ،خوب به هم بزن....

اما لگدکوبش نکن

 

بزار برو...اما داغونش نکن..

با احساسش ...فکرش...اعتمادش و غرورش بازی نکن

 

چون بعد از رفتن تو فقط غمگین نمیشه...

 

تا سالها باید با یه ترس لعنتی زندگی کنه

و نتونه دیگه به هیچ کس اعتماد کنه.......

 

حتی برای یه دوستی ساده...

  • Like 5
لینک به دیدگاه

خسته ام

چشم هايم خسته است

ذهنم پر تشويش

قلبم پر درد

گوش هايم ديگر طاقت هيچ هياهويي ندارند

لحظه هاي بي رحم پي درپي هم مي گذرند

انتظاري تلخ

نه

انتظار شيرين است

چون پس از پايانش لحظه ي ديدار است

وقتي که صداي نفست در گوش من طنين انداز است

انتظارم ديگر رو به پايان است

با بودن تو

ذهنم پر از آرامش

قلبم مملو از عشق

چشم هايم پر شور

  • Like 4
لینک به دیدگاه

هربار نگاهم از عمق چشمانت

با احساسی تازه متولد می شود

و من سعی می کنم صبوريم را

تا تکرارش آرزوی درک تو باشد

از راهی که قلبم در آن می رود

تا کی بايد ادامه يابد اين احساس

تا کی بايستم اين درد صبر را

به خاطر داری گره خاطرات گذشته ات را

و ترسی که از عاشق شدن داشتی

و من اينجا هستم

تا هميشگی بودنم را ثابت کنم

تاکی بايد اين احساس ادامه يابد

تا کی بايد اين درد را ...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

کجای کــاری روزگـــار ؟

 

لعنتـــی بـــاور کـــن ! من به انتهـــا رسیــده ام !

 

نمیدونم !

 

تو چــرا بیخــیــال مــن نمیـــشوی !!!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

در نهفت پرده شب

دختر خورشید

نرم می بافد

دامن رقاصه صبح طلایی را

وز نگاه سیاه خویش

می سراید

مرغ مرگ اندیش

چهره پرداز سحر مردهست

چشمه خورشید افسرده ست

می دواند در رگ شب

خون سرد این فرسب شوم

وز نهفت پرده شب دختر خورشید

همچنان آهسته می بافد

دامن رقاصه صبح طلایی را

  • Like 3
لینک به دیدگاه

چشمک زدی و

دور شدی

و من دنبال تو راه افتادم.

کاش به خانه ات می رفتی

که میان قصه بود و رویا.

و یا به موزه

و یا به تیاتر

اما راه به کتابخانه ها بردی

لعنت بر تو!

من,حالا

سال هاست کتاب ها را ورق می زنم و

تو را نمی یابم

.

 

(رسول یونان)

  • Like 5
لینک به دیدگاه

من و دل آمده بودیم به مهمانی تو

 

هر دو لبریز غزل غرق گل افشانی تو

 

دلکم عرض ادب کرد و همان گوشه نشست

 

من همه محو دل و او همه حیرانی تو

 

شب شعری که به پا بود در آن صبح لطیف

 

برد ما را به شب خیس غزل خوانی تو

  • Like 4
لینک به دیدگاه

"دنيا چقدر عجيب شده!"

مردم هر چيزي را "عشق" مي دانند

ولي وقتي به قسمت سختش مي رسند

شك مي كنند اصلا چيزي به اسم "عشق" بوده!

  • Like 4
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...