azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ خاطراتــــــ ـــ ـ کودکیـم را ورق می زنــــ ـــ ـم و یک به یک ، عکسها را با نگاهــــ ــ ـم می نوشم عکسهـای دوران کودکیــــــ ــــ ـم طعـــــم خوبـی دارنــد .... 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ مهربان عاشقي ؛ بارش احساس به روي ذهن است عاشقي ؛ لمس خدا با چشم است عاشقي ؛ مظهر نوبودن دل ، در حيات ازليست ومن امشب از عشق ، بخودم مي پيچم بعد از امشب شايد ، نقش اعجاز تو را طرح زنم... 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ باز شب آمد و چشمم ز غمت دریا شد ماه روی تو در این آینه ها پیدا شد نامه ی مهرتو دردیده چراغی افروخت که به یک لحظه جهان در نظرم زیبا شد 3 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ تو چه تلخي... زهرت چقدر كشنده است... با اينحال هر بار كه از جامت مي نوشم مي گويم اينبار بار آخر است... 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ ای بهار، ای بهار افسونگر من سراپا خيال او شده ام در جنون تو رفته ام از خويش شعر و فرياد و آرزو شده ام می خزم همچو مار تبداری بر علفهای خيس تازهء سرد آه با اين خروش و اين طغيان دل گمراه من چه خواهد کرد؟ 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ ای همیشه خوب ای همیشه آشنا هر طرف که میکنم نگاه تا همه کرانه های دور عطر و خنده و ترانه میکند شنا در میان بازوان تو ماهی همیشه تشنه ام ای زلال تابناک یک نفس مرا اگر به حال خود رها کنی ماهی تو جان سپرده روی خاک 4 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ وقتی می خوای یه رابطه رو به هم بزنی ،خوب به هم بزن.... اما لگدکوبش نکن بزار برو...اما داغونش نکن.. با احساسش ...فکرش...اعتمادش و غرورش بازی نکن چون بعد از رفتن تو فقط غمگین نمیشه... تا سالها باید با یه ترس لعنتی زندگی کنه و نتونه دیگه به هیچ کس اعتماد کنه....... حتی برای یه دوستی ساده... 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ خسته ام چشم هايم خسته است ذهنم پر تشويش قلبم پر درد گوش هايم ديگر طاقت هيچ هياهويي ندارند لحظه هاي بي رحم پي درپي هم مي گذرند انتظاري تلخ نه انتظار شيرين است چون پس از پايانش لحظه ي ديدار است وقتي که صداي نفست در گوش من طنين انداز است انتظارم ديگر رو به پايان است با بودن تو ذهنم پر از آرامش قلبم مملو از عشق چشم هايم پر شور 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ هربار نگاهم از عمق چشمانت با احساسی تازه متولد می شود و من سعی می کنم صبوريم را تا تکرارش آرزوی درک تو باشد از راهی که قلبم در آن می رود تا کی بايد ادامه يابد اين احساس تا کی بايستم اين درد صبر را به خاطر داری گره خاطرات گذشته ات را و ترسی که از عاشق شدن داشتی و من اينجا هستم تا هميشگی بودنم را ثابت کنم تاکی بايد اين احساس ادامه يابد تا کی بايد اين درد را ... 4 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ کجای کــاری روزگـــار ؟ لعنتـــی بـــاور کـــن ! من به انتهـــا رسیــده ام ! نمیدونم ! تو چــرا بیخــیــال مــن نمیـــشوی !!! 5 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ من دلم گرفته ، هر چه می روم نمی رسم رد پای دوست کوچه باغ عشق سایبان زندگی کجاست ؟ 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۹۱ در نهفت پرده شب دختر خورشید نرم می بافد دامن رقاصه صبح طلایی را وز نگاه سیاه خویش می سراید مرغ مرگ اندیش چهره پرداز سحر مردهست چشمه خورشید افسرده ست می دواند در رگ شب خون سرد این فرسب شوم وز نهفت پرده شب دختر خورشید همچنان آهسته می بافد دامن رقاصه صبح طلایی را 3 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۹۱ در امتدادِ ثانیه ها... در واپسینهای این گذر در عمقِ شایدها و اما و اگر... پابرجایم هنوز... در باورِ آغازی دگر. 2 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۹۱ چشمک زدی و دور شدی و من دنبال تو راه افتادم. کاش به خانه ات می رفتی که میان قصه بود و رویا. و یا به موزه و یا به تیاتر اما راه به کتابخانه ها بردی لعنت بر تو! من,حالا سال هاست کتاب ها را ورق می زنم و تو را نمی یابم . (رسول یونان) 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۹۱ ماهم که هاله ای به رخ از دود آهش است دائم گرفته چون دل من روی ماهش است دیگر نگاه وصف بهاری نمی کند شرح خزان دل به زبان نگاهش است 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۹۱ من و دل آمده بودیم به مهمانی تو هر دو لبریز غزل غرق گل افشانی تو دلکم عرض ادب کرد و همان گوشه نشست من همه محو دل و او همه حیرانی تو شب شعری که به پا بود در آن صبح لطیف برد ما را به شب خیس غزل خوانی تو 4 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۱ مشکل اینجاست که همیشه برای فرار از دست یک" آدم" به آدم دیگری پناه برده ایم اعتیاد به آدمها بدترین نوع "اعتیاد "است.!! 5 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۱ "دنيا چقدر عجيب شده!" مردم هر چيزي را "عشق" مي دانند ولي وقتي به قسمت سختش مي رسند شك مي كنند اصلا چيزي به اسم "عشق" بوده! 4 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۱ میبینی دکترها از من قطع امید کرده اند! باید کفنم را بپوشم دارم عاشق می شوم... 4 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۱ بر بام زندگی کلاغی نشسته.....سیاه از جنگل صدای بوفی می آید.....خاکستری در خانه ی دل کبوتری دارم از جنس آرامش....سپید 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده