رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

دیروز صبح همراه دوستم تو راه دانشگاه داخل اتوبوس بودیم که گفتش تو این سایت مدل روز عضوم کلی ایمیل برام اومده تبلیغ لباس و کفش بهاری مدل و رنگ امسال

 

 

 

سایته رو باز کرد کلا رنگ صورتی تیره بود مدلها خیلیم خوشگل و ناز

 

منم گفتم تو سایت وطنی ما یکی از دوستام مدل سبز رو گذاشته بود خیلی شیک بودن .اومدم سایت رو باز کنم ارور دیتابیس ساعت 9:13 صبح چهارشنبه :icon_pf (34):

 

من.. :hanghead: دوستم:ws3:

 

بعد چند دقیقه بازشد سایت سرعت پایین و منم دنبال تاپیک مدل سودی جان..حالا کو تاپیک :ws38: لامصب انگار وجود خارجی نداشت :w58:

 

باز من.. :ws52: دوستم:ws28:

  • Like 24
لینک به دیدگاه

ساعت 4 بعد از ظهر بود و بعد از یه روز کاری سخت گرفتم خوابیدم خیلی خسته بودم که یه دفعه ساعت حدودا 5 و ربع بود که از خواب سراسیمه پریدم و از اتاق دویدم سمت حال و مامانم نشسته بود پای تلویزیون داد زدم و گفتم چرا منو بیدار نکردی باید برم.......... دیرم شد........:4564:

 

اونم اینطوری شده بود و گفت کجااااااا؟؟ :w58:

 

گفتم همونجا هر روز صبح میرم دیگه... :w000:

 

بعدش اون که فهمید قضیه از چه قراره گفت بابا الان ساعت 5 عصره نه 5 صبح حواست کجاست... :banel_smiley_4:

 

بعدش منم اینجوری شدم :hanghead: و برگشتم گرفتم خوابیدم... :icon_pf (34):

 

 

توهم زده بودم... :icon_redface:

 

:icon_pf (34):

  • Like 34
لینک به دیدگاه

طبق یه اعتقاد قدیمی که نمیدونم از کجا تو وجودم نشات گرفته جمعه ها یا باید آبگوشت بخورم یا کله پاچه:w58: خلاصه آبگوشت درس کردم بعد رفتم یه سری بهش بزنم دیدم گوشتاش یه جوریه بعد دقت کردم میبینم توش مرغ ریختم:ws3:

ای وای بر من:icon_pf (34):

  • Like 36
لینک به دیدگاه

امشب سوار آژانس شده بودم داشتم میومدم خونه . این راننده ی اینقدر بد رانندگی میکرد توی خیابون که داشتیم میومیدم با یه وانت بغل به بغل نزدیک بود به هم کشیده بشن منم گفتم یا ابالفضل ...

 

بعد که از صحنه ی مونده به تصادف !!!! رد شدیم راننده بهم میگه ترسیدی ؟؟؟؟ منم گفتم نه خب البته راه با شما بود ... راننده هم وایساد از خودش تعریف کردن و آره من قانون رو رعایت میکنم و ... بعد رسیدیم پشت چراغ قرمز یهو دیدم هی وای من چراغ قرمزو رد کرد !!!!!! بعد رسیدیم تو یه خیابون دیگه آنچنان این سرعت گیرو رد کرد که تو مسابقات رالی هم اینجوری نمیرن ....

 

من icon_pf%20%2834%29.gificon_pf%20%2834%29.gif

 

راننده hanghead.gifhanghead.gif

  • Like 21
لینک به دیدگاه

سه چهار سال پیش کاری کردم که سوژه ی خاص و عام شدم.:4564:

یه روز تابستونی رفته بودیم بیرون کلی گردش و تفریح و پارک و شهربازی و... آفتاب بدی بود و ما هم سر ظهر بیرون بودیم و پوست منم که حساااااااااااااااس

حسابی سوخته بودم،انگار کل تابستونو کشاورزی کرده بودم!!!!!!!!!:sad0:

فرداش قرار بود برم مهمونی خونه ی دوستم و کلی ناراحت بودم که آخه من با این قیافه چجوری برم که داداشم یه پیشنهادی دادن،گفتن سدر واسه پوست خوبه این حالتو از بین میبره و دیگه پوستت ملتهب نمیشه و خلاصه کلی حرف دیگه.

منم رفتم سدرو بردارم دیدم دوتا ظرفه تو هر کدوم یه پودر تقریبا سبز رنگیه.منم یکیو برداشتمو رفتم گذاشتم رو صورتمو یه ساعتی هم استراحت کردم و بیدار که شدم صورتمو شستم یهو این شکلی شدم.مراحل تغییر حالت چهرم اینجوری بود:

:jawdrop:

 

:obm:

 

:sad0:

 

:4564::4564::4564::4564:

 

صورتم شده بود قرمز...

حنا رو به جای سدر گذاشته بودم رو صورتم...

یه ساعتم مونده بود...

یهو مامانم و داداشام جمع شدن ببینن چی شده.که با یه هویج رو به گوجه رو به رو شدن... :w58:

حالا من با صدای بلند گریه میکنم و لیفو محکم میکشم رو صورتم تا شاید رنگش بره اونا افتادن رو زمین و میخندن.:ws28:

رنگ صورتم تا یه هفته قرمز و تا یه هفته بعدشم نارنجی بود......

این کار منو همه میدونن،از فامیلای شهرستانیمون گرفته تا معلم پنجم ابتداییم.ماشاالله خانواده ی رازداری دارم من.:icon_razz:

بدتر از اون که دیده شده چندین بار برای عوض شدن جو جمع های مختلف از این خاطره یاد شده و با سرخ شدن مجدد صورت بنده از خجالت و شنیدن این جمله از برادرم که تازه این یه درصد از اون قرمزی اون موقعم نمیشه خاتمه یافته.:hanghead:

  • Like 26
لینک به دیدگاه

دیروز یه سوتی دادم

 

سرکلاس بودیم که یکی از بچه ها به استاد گفت که چرا مدیر گروهمون به وضعیت کلاسا و ... نظارت نداره و ...

استاد گفت خوب بخاطر اینه که ایشون چن تا کار دارن و دیگه نمیرسه از اینکارا کنه

من به بغلیم یواش گفتم اگه نمیتونه چن تا کارو باهم انجام بده خوب مسولیتشم به عهده نگیره!! وقتی نمیتونی از پس چن تا کار بر بیای خوب قبولشون نکن!! واللا!

اون :texc5lhcbtrocnmvtp8

 

من:w58:

 

 

 

من بعد از چن دقیقه که دوهزاریم افتاد :jawdrop:

 

بازم من:girl_blush2:

 

 

 

 

راستش یادم نبود که مدیر گروهمون از فامیلای همین خانمه! خودش نمیگه نسبتشون با هم چیه اما بنظر میاد که فامیل دور نباشن چون فامیلیشونم یکیه:4564:

  • Like 29
لینک به دیدگاه

یه مدت پیش با یکی از دوستام رفتیم طرفای پردیس دانشگاه...

هوا تقریبا تاریک شده بود من و دوستم داشتیم با هم بحث می کردیم

یه دفعه یه نفر رو دیدم بعد به دوستم گفتم " اِ ! ببین چقدر این آقاهه آشناست..."

دوستم سرش رو گرفت بالا و سلام کرد!

من ::w58: چرا سلام کردی؟!چه سریع جدی می گیری!حالا من یه چیزی گفتم،می دونی که قیافه ها تو ذهنم نمی مونه!

دوستم: :icon_pf (34): یعنی واقعا نشناختی؟! ... بود،همکلاسیمون!!!

من : اِ می گم آشناست ...

دوستمم از اون به بعد هروقت اونو می دید می گفت اِ این همون عموئست که می گفتی آشناست...می شناسی الان؟!

 

:icon_razz:

خوب تعدادمون زیاده تو کلاس اصولا هم آقایون یه خط در میون میان کلاس،من چطوری همشونو بشناسم آخه؟!!!:whistles:

  • Like 28
لینک به دیدگاه

آبجیم رفته بود یحا خرید کرده بود طرف روی هرجنسش 600 تومن کشیده بود..خلاصه بعد از سه هفته فرستادمش بره سر طرف و رفت و برگشت و باقی پولشو گرفته بود و صد البته طرف برخورد زشتی کرده بود و تازه شاکی هم شده بود که باید بکشم رو قیمتش:w000:

حالا اون آبجی دیگم اومده بود داشتیم براش تعریف میکردیم برگشته میگه خب بهش میگفتی زنگ میزنم 133 تا تکلیفتو روشن کنه:vahidrk:

قیافه ما :w58: :ws28:

قیافه 124 (واحد گرانفروشی ):w58:

قییافه 133 (تاکسی بیسم ) :ws38:

 

حالا بازم میخواد بره دعوا زنگ زده میگه 123 بود یا 124 هنوز گیره تو 3 بنده خدا

  • Like 28
لینک به دیدگاه

صدای تلویزیون بلند بود داشتم کلافه می شدم...

خیلی شیک ولوم کامپیوتر رو کم کردم و گفتم: اه این لعنتی چرا صداش کم نمی شه ...سرم رفت :w000:

بعد از چند لحظه به عمق فاجعه پی بردم :icon_pf (34):

  • Like 23
لینک به دیدگاه

سال سوم دبیرستان،‌برا المپیاد رفتیم!

بد هم نشدیما، استانی چهارم شدم و شخصن خودم کار کرده بودم، اون سه نفره از یه دبیرستان برتر در مرکز استان بودن :w000: دیگه به مرحله کشوری نرسیدم :دی

 

سوتی حالا بگم

توی سالن کنفرانس بودیم، چندتا از بچه های یه مدرسه از یه شهر، در گروه های مختلف، داشتن با هم حرف میزدن، منم وارد کردن

بعد حرف مدرسه و اینا شد و امکاناتش!

بحث کولر شد، گفتن مدارس شما کولر داره؟‌ آبیه؟

( بوشهر چون گرمه، اصلن کولر آبی نمیزارن دیگه، در گذشته در مدارس استفاده میکردن )

منم خوب چون همیشه از کولر گازی استفاده کرده بودیم و کلن دکمه استارت آبی رو هم نزده بودم تا الان، یهو از دهنم در رفت گفتم نه، آبی نیست، برقیه :w58:

 

حالا اینا میخندن، من نمی فهمیدم واسه چی :w58:

  • Like 21
لینک به دیدگاه

سال اول دانشگاه، ساعت ده شب، سه موتور رو برداشتیم و رفتیم روستاها اطراف و تو باغا و اینور اونور گشتن

یهو گشت ما رو دید و گرفت!

به چه جرمی حالا؟ حمل سلاح سرد و مشکوک به سرقت، چرا مشکوک؟ دیشب دزدی شده بوده و یکی از موتورا هم باک قرمز رنگ داشته!

کلن هدفشون گرفتن موتور بود

 

رفتیم پاسگاه و کلی حرف حدیث، و تعهد نامه که دیگه ساعت 12 شب ( ساعت 10 زدیم بیرون، ولی 12 دستگیر شدیم ) بیرون نباشیم اونم همچین جایی توی جاده ای ناکجا آباد وسط باغا!

گفتن موتورا رو هم صبح بیاین ببرین ( شاید بنزین نیاز داشتن )

حالا ما چجوری بریم؟ تاکسی بگیرین برین دیگه!

 

منم اولین بارم بود وارد همچین جایی میشدم! چه میدونم قضیه ش چیه!

ازشون پرسیدم: " فردا صبح ساعت چند باز میکنین تا ما بیایم موتورامون رو ازتون بگیریم ؟ "

دوستان بنده و کل افراد شیفت شب توی پاسگاه، رفتن هوا از خنده لعنتیا، حالا منم نمیدونم چرا و چی،هی ازشون توضیح میخواستم که بالاخره یکی بهم توضیح داد که اینا مغازه نیستنا، اداره هم نیستن،‌شبانه روزین :whistle:

  • Like 23
لینک به دیدگاه

امروز دفاعیه دوستم بود

همکلاسیمون که یه آقای سن بالاست اومده میگه خانم فلانی دفاع کردید؟؟

میدونستم حتما میومدم:icon_redface:

منم که غرق شیطنت با بچه ها بودم برگشتم گفتم اشکالی نداره، آخه فرقی م نمیکرد!!!!!!!!!!:w58::w58:

سکووووووووووووت!!!! هنگ کرده بودم این چی بود گفتم؟؟ چجوری درستش کنم؟؟؟

هیچی دیگه سکووت که طولانی شد:ws3: گفت بااجازه و رفت:icon_pf (34)::icon_pf (34):

  • Like 17
لینک به دیدگاه

با خواهرم رفته بودیم یه اداره کار داشتیم رفتیم سراغ مسئول بخش مسئول از خواهرم چنتا سئوال کرد تا اینکه رسید به این سئوال: مسئول: چندتا خواهر برادرین؟

خواهرم: ۴ تا

مسئول:همتون دخترین؟

خواهرم: نه داداشم پسره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  • Like 17
لینک به دیدگاه

اینو داداشم تعریف میکنه:

 

یه روزصبح تو مدرسه سر صف وایساده بودیم ومنتظر بودیم که مراسم صبحگاهی اجرا کنن وبعد بریم سر کلاس که دیدیم مدیر مدرسه اومد بلندگو رو گرف دستش وشروع کرد به صحبت کردن وناظم مدرسه هم تو حیاط پیش ما ایستاده بود که ، دو تا از بچه ها شروع کردن با هم صحبت کردن(در حین صحبت مدیر )، یکدفه ناظم مدرسه از اون ته داد زد گفت :هی گوسفند این الاق (یعنی مدیر)داره واسه تو ار ار میکنه آقا تا این حرف رو زد مدرسه از خنده ی بچه ها ترکید!!!!!

  • Like 30
لینک به دیدگاه

عاخا بزارید مام یه سوتی بتعریفیمُ بریم!!!

 

یه روز دوستِ دوران دبیرستان مارو دعوتید خونشون و یکی دیگه از دوستام بهم گفت من خونشونُ بَلَد نیستم بیا باهم بریم! گفتم باوشه و قرار گذاشتیم یه جا همُ ببینیم و ازونجا بریم خونه دوست اولی!!!

خلاصه منم رفتم سر قرار و یهو دیدم دوستم از ماشین پیاده شده و چهرش خیلی عوضیده بود و قدشم بلند شده بود!!! و منم تعجبیدم و گفت با ماشین میریم و منم سوار ماشین شدم و دیدم راننده هم یه آقای باشخصیتی بود و سلام علیک کردیمُ اینا و یهو برگشتم سمتِ دوستم گفتم مبارکه!

دوستم::w58: مرسی ولی چرا؟؟؟:ws52:

خب معلومه دیگه!!! ازدواجیدی دیگه!!!

یهو هردوشون زدن زیره خنده و دوستم گفت: من هنوز ازدواج نکردم ایشون شوهر خواهرمن!!!

دقیقا اون لحظه من این حسارو داشتم::w58::banel_smiley_4::whistle::ws3:!!!

  • Like 25
لینک به دیدگاه

یه روز توی تاکسی بودم میومدم خونه که دیدم پسرهمسایه مون هم توی تاکسی جلو نشسته . وقتی رسیدیم پسر همسایه به راننده پول داد گفت آقا دو نفر حساب کن . منو میبینی کلی اصرار کردم که نه ممنون راضی به زحمت نیستم . دیدم پسر همسایه مبهوت شد و گفت آقا سه نفر حساب کن . نگو بیچاره داشته کرایه دوستش که عقب نشسته بود رو حساب میکرده !

  • Like 32
لینک به دیدگاه

امروز سر کلاس حسابی سوتی دادم :ws52: یا بهتره بگم یه سوتی حسابی دادم ! :w16:

 

از اونجا که کلاس ساعت 8 شروع میشد تصمیم گرفتیم که توافق کنیم و عوضش کنیم

 

حالا همش دکتر میگفت به جای 5شنبه میذاریم امروز (که 2شنبه باشه) ساعت 5تا7

 

تا این حرف میزد من میگفتم نه استاد من شنبه 5تا7 کلاس دارم ! w58.gif جالب اینجاس که کسی هم چیزی نمیگفت !

 

خلاصه چندبار این پیشنهاد مطرح شد من میگفتم که شنبه 5تا7 کلاس دیگه دارم ! تا اینکه یکی از دوستان گفت : میدونی اقای باغبان امروز 2شنبس ؟ vahidrk.gif

 

اینجا بود که سریع طبیعی کردم و 2سنبه 5تا 7 تصویب شد ! حس میکنم خیلی بد تعریف کردم اما حال ویرایش ندارم ! غلط املایی هم ازم نگیرین :ws3:

  • Like 26
لینک به دیدگاه

ما یه استاد داریم آخرای کلاس یه مقدار هنگ می کنه و همه چیو قاطی پاطی می گه!(حدود یه ربع 20 دقیقه ) ....(البته امروز مطمئن شدم از این قضیه...:whistle:)

امروز استاد گرامی داشتن دارویی رو درس می دادن که از عوارضش تشنج بود...

استاد:خوب این دارو تشنج می ده پس واسه افرادی که احتمال تشنج کردن دارن منع یا احتیاط مصرف داره

 

چند دقیقه ی بعد...

استاد : این دارو همونطور که گفتیم باعث تشنج می شه در نتیجه در افرادی که ضد تشنج مصرف می کنند باعث افزایش اثر ضد تشنج می شن!

ما ::w58: ببخشید استاد کاهش یا افزایش اثر؟!!

استاد : خوب گفتم که اینا باعث تشنج کردن می شن پس اثر ضد تشنج رو زیاد می کنن آره کم می کنن پس زیاد می شه آره...!

ما :w58::w58::w58:

دوستانی که تازه حواسشون جمع شده بود :ws28:

 

حالا وسطش هر کی هرچی می گفت استاد تایید می کردن(همون آره آره ها) ...در مورد همه ی pK و pH ها هم همینه قضیه هم کم و می گه هم زیاد هردوشم چندبار تکرار می کنه...!

  • Like 25
لینک به دیدگاه

اون هفته خونه خواهرم اینا سر شام بحث افتاد سر چهارشنبه سوری و مراسمش خلاصه هر کییه چیزیمیگفت تو این موقع مامانم خیلی جدی نگاه من کرد و گفت چهارشنبه سوری چند شنبس؟:ws3:

گفتم چیییییی:ws28:هیچی مامان جان یکشنبس همگی پوکیدیم از خنده

  • Like 21
لینک به دیدگاه

عقد پسر خالم بود مراسمشخصوصی بود و فقط خاله و دایی ها دعوت بودن بعد شام همگی حلقه بسته بودیم و میرقصیدی که یهسر دایی دارم خیلی بانمکه انواع رقصای سخره هم بلده رقص جدیدش رقص مارمولکی بود حالا بماند که چقدر خندیدیم بعدسر داییم وسط بود اهنگ گل بسر عروس یالا دامادو ببوس یالا اومد یهو پسرداییم گفت منو میگه؟؟/رفت پسرخالم (داماد)بوسید گفت این اهنگ چرا هی میگه گل پسر دامادو ببوس اخه من چیکاره ام :ws3:ماغش کرده بودیم از خنده خلاصه بش گفتیم که میگه گل بسر نه گل پسر

  • Like 22
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...