رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

رفته بودم خونه یکی از دوستام یکی دیگه از بروبچم اومده بود هی میگفت یه روز که بودین باهم بریم بیرون من گفتم کجا بریم گفت (لازم بذکره که بگم تو شهر ما یه پاساژبه اسم صاحب الزمان هست)بریم پاساژامام زمان من گفتم چیییییییییییییییییییی؟امام زمان کجاست بعد کلی خنده گفت ببخشین صاحب الزمانو میگم.

  • Like 14
لینک به دیدگاه

انتشارات دانشگاه یه مسئولی داره ... به اسم اقای نوری ...:smiley (18):

امروز با کلی اعتمادبه نفس از در رفتم تو ؛ گفتم : سلام آقای نیرو :w02:... 5 تا کپی میخام ...:w888:

حالا هی میخام درستش کنم هی باز زبونم نمیچرخه ...:girl_blush2: کل هم خانواده های نیرو و نور و گفتم؛ ولی نوری نکفتم...:ws3:

اقای نوری : خیله خوب فهمیدم.. بسه ... :w74:

من : اهان ... هیچی دیگه.... :hanghead: ... 5 تا کپی میخاستم ... :whistle:

  • Like 28
لینک به دیدگاه

امروز سر کلاس الکترونیک استادمون میخواست یه تو ضیحاتی بده بعد مداریو بکشه بعد تصمیمش عوض شد گفت اول مدارو میکشم بعد توضیح میدم منم گیر دادم که نه اول توضیحو بده گفت نه هی من اصرار کردم اون گفت نه منم هیستریک شدم با صدای بلند گفتم خو بکشششششششششش دیگه همه تعجب کردن خودم مردم از خجالت.

  • Like 15
لینک به دیدگاه

امروز کمی جوگیر شدم ... توپ فوتبالو تو خونه برداشتم ...

 

یهو هوس یه قیچی زدم ... بعد از چند لحظه دیدم انگار توپ داره جای بدی میره ...

 

یهو صدای بوووووم ... صاف تو شیشه ...:icon_pf (34):

 

فقط شانس آوردم نشکست .. :whistle:

  • Like 16
لینک به دیدگاه

منو دوستام برای یکی از درسامون باید از تزییناتِ مسجد شیخ لطف الله اصفهان عکس میگرفتیم و ما رفتیمو عکس گرفتیمواینا و بردیم عکسارو به استاد نشون دادیم و استاد اینارو دید کلی تعجبیدو گفت:جالبه! اون زمونی که من رفتم ازین شیشه ها نداشت حتما تازه گذاشتن،آره؟:ws38:

ماهم بی خبر گفتیم:حتما آره استاد!w127.gif

ولی استاد هم چنان متعجب بود و گفت خب برین پلانو سایتو نماشو ...بیارین!:JC_thinking:

و ما هم رفتیم اینترنت دنبال پلانِ مسجد شیخ لطف الله و بعد میدیدیم این مسجدی که ما دیدیم با این مسجدی که تو نته! از زمین تا اسمون فرق میکنه w58.gif

بعد کلی گشتن فهمیدیم ما اشتباه رفتیم، رفته بودیم مسجد امام !نه مسجد شیخ لطف الله!!!icon_pf%20%2834%29.gif

  • Like 22
لینک به دیدگاه
منو دوستام برای یکی از درسامون باید از تزییناتِ مسجد شیخ لطف الله اصفهان عکس میگرفتیم و ما رفتیمو عکس گرفتیمواینا و بردیم عکسارو به استاد نشون دادیم و استاد اینارو دید کلی تعجبیدو گفت:جالبه! اون زمونی که من رفتم ازین شیشه ها نداشت حتما تازه گذاشتن،آره؟:ws38:

ماهم بی خبر گفتیم:حتما آره استاد!w127.gif

ولی استاد هم چنان متعجب بود و گفت خب برین پلانو سایتو نماشو ...بیارین!:JC_thinking:

و ما هم رفتیم اینترنت دنبال پلانِ مسجد شیخ لطف الله و بعد میدیدیم این مسجدی که ما دیدیم با این مسجدی که تو نته! از زمین تا اسمون فرق میکنه w58.gif

بعد کلی گشتن فهمیدیم ما اشتباه رفتیم، رفته بودیم مسجد امام !نه مسجد شیخ لطف الله!!!icon_pf%20%2834%29.gif

شبنم .... :w58::w58::w58:

وایییییییییییی استادرو بگو :ws28::ws28::ws28:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

البت اینو واسه حرکی دیدم تعریف کردم gholi%20daman.gif

میخواستیم با مترو بریم طرف نمایشگاه اما اسم ایستگاه نمایشگاه یادم نمیومد ghati1.gif

فقط اینو میدونستم که طرف حرم نباید برم eva.gif

یه پسره داشت از اونجا رد میشد که خفتش کردمو ازش پرسیدم : اقا اگه بخوام برم حرم از کدوم طرف برم مترو ؟ bi%20dandon.gif گفت طرف چپ . منم رفتم طرف راست %2869%29.gif

یعنی اگه شما میدیدین چهرش رو از تعجب داش دود میکرد ghayem.gif

  • Like 23
لینک به دیدگاه

امروزاز مدار منطقی داشتم کلاس که تموم شد دم در منتظر دوستم واستاده بودم یکی از پسرای کلاسمون اومد رد شدگفت خسته نباشین خدا حافظ منم گفتم خواهش میکنم یدفه زدم زیر خنده.

  • Like 20
لینک به دیدگاه

امروز تو پياده رو ميرفتيم با دوستم يهو يه ماشينيه كنارمون واستاد

يه پسر كه جلو نشسته بود با اون موهاي بلندش سرشو اورده بيرون از پنجره ميگه در خدمت باشيم بعد جواب نداديم خلاصه كنه شد ما هم هيچي نميگفتيم تهش ديگه خسته شد گفت حد اقل يه فحش بده رفيقم گفت برو گمشو!!!!!:ws3:پسره گفت مرسي!!!!!:ws52:بعد حالا ماشينشون داره حركت ميكنه همينجوري سرشو اورده بيرون حرف ميزنه رفيقم گفت سرتو بزار تو باد نبره!!!!!!!:ws3:

  • Like 24
لینک به دیدگاه

برادرم سفارش عينك داده بود به تينا گفته بود برو ببين اماده است تينا هم رفته بود گفته اقا عينك اقاي فلاني اماده است اونم گفته بله تينا عينك رو گرفته بود امده بود بيرون اونطرف هم هيچي نگفته بود.....تينا عينك داده به برادرم برادرم ميگه پولش چي .....:jawdrop:تينا ميگه ااااااااااااا مگر حسابش نكردي

نگو تينا خانم عينك رو گرفته بدون پول و از فروشنده خداحافظي كرده جالبه فروشنده هم با اينكه هيچ شناختي نداشته هيچي نميگه

  • Like 27
لینک به دیدگاه

خب این ماجرا رو بخونید تا سوتی رو واستون بگم

دوران دانشجویی همش خاطره هست:icon_gol:

 

امتحان میان ترم داشتیم :w16:و تا ساعت2 درس خوندیم :banel_smiley_4:وقتی میخواستیم بخوابیم

 

یکی گفت همه موبایلشونو روی 6 تنظیم کنن من یهو پیش خودم گفتم یه کم اذیتشون کنم:167: وقتی

 

خوابیدن ساعتشونو دو ساعت جلو کشیدم:ws3:اینا هم ساعت 4 صبح بیدار شدن :ws28:من رو هم بیدار

 

کردن منم گفتم من امروز نمیرم دانشگاه اونا هم گفتن بیچاره میان ترمه و ...منم گفتم بی خیال:ws2:

 

خلاصه گفتن میل خودته و ...اینا اصلا شک هم به تاریکی هوا نکردن و رفتن:ws28: اینا میرسن دم دانشگاه و

 

میبینن در بسته و هیچکی هم نیست همونجا وایمیستن اونم دو ساعت:ws28: بعدش منم سر وقت رفتم

 

دانشگاه ؛ اگه قیافه اینا رو میدیدین یکی شده بود:banel_smiley_4: دومی:167:سومیw000.gif

به تلافی این ماجرا یه بلایی سرم اوردن که بعدا میگم

 

 

اخر های ترم بود و نه من و نه هیچکدوم از بر و بچ جزوه یه درسمون کامل نبود:w02: بین خودمون قرعه انداختیم:vahidrk: و از شانس خوب من قرعه به نام من افتاد:icon_pf (34): :icon_pf (34):من هم با هزار زحمت تونستم جزوه یکی از بانوان رو بگیرم:w42:شبی که فرداش قرار بود من جزوه رو برسونم ؛ از جزوه به مقدار لازم کپی گرفتیم اونهم به تعداد:ws3:

منم جزوه رو داخل کیفم گذاشتم و .... فرداش که جزوه رو بهش تحویل دادم و کلی زبون ریختم که ممنون و از این جور حرف ها :connie_24:رفتم خونه و بر و بچ همه نشستن :ws38:یکی پرسید : جزوه رو بهش دادی؟ :ws38:

 

منم با غرور گفتم اره :a030:اینو گفتم همه زدن زیر خنده :2525s: منم گفتم : چی شده؟؟

 

با خنده گفتن : توی جزوه کلی نوشتن دوستت دارم و شب و روز بهت فک میکنم و نمیتونم بدون تو زندگی کنم و از این جور مضخرفات :ws17::ws17::ws17::ws17::ws17:

 

اگه قیافه منو میدیدین اون لحظه که شکلی شدم:4564::4564::4564::4564:

 

  • Like 30
لینک به دیدگاه

با دختر خاله ام مي رفتيم باشگاه، يروز كه داشتيم بر مي گشتيم خيلي گرسنمون بود، اون گفت بيا بريم از اين مغازه يه شكلاتي چيزي بخريم، فروشنده اش پسر همسايمونه.:ws2:

رفتيم تو يكي از دوستاي پسره هم اونجا بود، دختر خالم كه اومد حساب كنه يدفه كيف لوازم آرايشش چپه شد رو زمين، حالا هي روژ لبشو ريمل و مداداش قل مي خورن رو زمين، حسابي ضايع شديم جفتمون.:ws3:

  • Like 27
لینک به دیدگاه
امروز اشتباهی واسه خودم یه پیام خصوصی فرستادم :ws3:

 

اصلا سوتی خوبی ندادی!:ws3:

این دفعه خواستی سوتی بدی یکم بیشتر زحمت بکش...:1238:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

چن روز پیش خونه لنگ ظهر نشسته بودم پای کام بعد درحین کار داشتم موسیقی گوش می کردم بابا هم سالن خوابیده بود چون کارم هم خیلی خوب پیش می رفت روحیه ام خیلی خوب بود واسه همون رفته بودم سراغ فولدر ترانه های خیلی دیگه شاد:ws17:

هدفون تو گوشم بود و من هم که کلی تو حال خودم بودم یهویی دیدم دوتا پا جلوم ظاهر شد سرمو بلند کردم دیدم بابا با چهره عصبانی نیگام می کنه و یه چیزایی میگه

هدفون رو که در اوردم دیدم میگه

چته این همه سروصدا راه انداختی چی داری گوش میدی این همه بشکن و کف و ....:icon_pf (34)::icon_pf (34)::icon_pf (34)::icon_pf (34):

  • Like 34
لینک به دیدگاه

یه بار نشسته بودم تو تاکسی داشتم میرفتم ، راننده هم ضبطش روشن بود داشت میخوند

یهو ماشین افتاد تو دست انداز و یه صدای ویژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ اومد

راننده گفت این صدای چیه؟ من گفتم نمیدونم حتما ماله ضبطه:ws52:

 

صدای ضبط رو کم کرد ولی بازم ویژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ :icon_pf (34):

انگار صدا از تو کیف من میومد :ws3:

کیفمو باز کردم دیدم ماشین که افتاده تو دست انداز ریش تراشم (با باطری کار میکنه) روشن شده :ws3:

راننده اینجوری شد :banel_smiley_4:

منم اینجوری :whistle:

 

  • Like 30
لینک به دیدگاه

اینو گفتی یاد یه سوتی از مادربزرگم افتادم ! البته نمیدونم شاید قبلا گفته باشم !

مادر بزرگم از بچگی اهنگهای مختلف گوش میکرده و خلاصه با خواننده ها کاملا اشناس

یروز که داشته از حرم بر میگشته سوار یه ماشینی میشه که یه ترانه ترکی گذاشته بوده و صداش هم بلند .

یه خانومه دیگه میشینه تو ماشین و به راننده میگه اقا حداقل از این مادر خجالت بکش که تو ماشینت نشسته و اهنگتو کم کن .

راننده میگه حاجخانوم ( به مادربزرگم ) تورو خدا این ترانه رو کی خونده ؟

مادربزرگم میگه خب معاومه دیگه پسرجون این ابراهیم خودمونه دیگه !!!

راننده از خنده میمیره و اون خانوم هم تا مقصد حرفی نمیزنه !

یعنی مادربزرگم از من بهتر میشناسه این خواننده هارو . از بس که شبانه روز پای ماهوارس

  • Like 33
لینک به دیدگاه

ظهر داشتم از اتوبوس شرکت واحد پیاده میشدم از دوستم خداحافظی کردم اونم چه جوری:

خدافظ چطوری؟

خودم هنگ کردم چرا بعد از خداحافظی دارم احوال پرسی میکنم

  • Like 26
لینک به دیدگاه

تو تاکسی بودم ... یه هو اقای کناریم بسته چیپس و پرت کرد از پنجره بیرون ... اونم تو اتوبان ..:banel_smiley_4:.

بر گشتم پشت و نگا کنم دیدم از جلوی شیشه ماشینه رد شد ... ماشینه چراغ زد که یعنی خجالت بکش ...:w74:

اومدم به اقائه بگم که کارش خیلی بد بود ...:w888:

گفتم اقا چراغ عقبی ماشین زد واس شما ... اون اشغال میرفت رو شیشه عقبی دیدشو مختل میکرد تصادف میکرد که ...:viannen_38:

اقائه گفت همش درست اما جمله اولو دوباره برام تکرار میکنین ...:w02:

  • Like 39
لینک به دیدگاه

این سوتی برمیگرده به سال85که تازه اومده بودم تهران واسه خدمت اجباری!!

 

یه روزمرخصی گرفتم برم تهران رو بگردم ببینم این همه تهران تهران میکنندچه خبره؟؟؟

 

پرسون پرسون خودم رو به مترو رسوندم.باهرزحمتی بودتااونجا سوتی ندادم هرکاری بقیه میکردند منم

 

میکردم خیلی عادی هرکی میدید میگفت این از بچگی تهران بوده!!!!!!!!!

 

تا اینکه........................

 

رفتم قسمت سوار شدن به مترو!!!!!!!

 

اونجاصندلیها همه پربودند غیر یه ردیف صندلی.............

 

باخودم گفتم عجب آدمایی هستند اینا؟صندلی خالی هست نمیشینند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:ws38:

 

رفتم نشستم چنددقیقه که گذشت دیدم همه دارند اینجوری نگاه میکنند:banel_smiley_4:

 

به روخودم نیاوردم:whistle:

 

وقتی مترو اومد تازه فهمیدم کجا نشسته بودم:icon_pf (34):

 

 

جلوی کوپه مخصوص بانوان:whistle::3384s:

  • Like 28
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...