رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

همین یکشنبه صبح ساعت 8 کلاس داشتم روز قبلش جایی بودم و کلا 24 ساعت گذشته 5 ساعت بیشتر نخوابیده بودم و خیلی خسته بودمو گیج میزدم دوستم بد تر از من !:banel_smiley_4:

 

خیلی خوابم میومد وقتی رسیدم یونی رفتم سر کلاس با دوستمو سرمو گذاشتم رو میز !

 

ساعت 7:30 بود ......... همین جور گذشت دیدم ساعت شد 8:10 دقیقه استادی که خیلی آن تایمه نمیاد !

 

دوباره خوابیدم :icon_redface:

 

یهو دوستم زد به پهلوم سحر پاشو کلاسو اشتباه اومدیم اینجا کلاس فیزیکه ! سرمو آوردم بالا دیدم هیچ دانشجویی آشنا نیست یه استاد دیگم سر کلاسه:ws28:

 

یه طبقه بالاتر رفته بودیم همون کلاسو از شدت گیجیو خواب زیاد ! :ws3:

 

فکر کنید آدم از 7:30 یونی باشه آخرم 8:15 بره سر کلاس :ws28:

لینک به دیدگاه

ديروز رفيقم مزاحم تلفني داشت بعد صداشو گذاشته بود رو اسپيكر ما هم ميخنديديم همش به هم ميگفتن تو ديوونه اي اون يكي ميگفت نه تو ديوونه اي بعد من بلند خنديدم طرف گفت اين ديگه كيه ؟رفيقم گفت دوستمه..بعد گفت رفيقاتم ديوونه اند بعد من اومدم بگه هي دهنتو ببند گفتم هيييييييي دهنتو جمع كن:ws3:!!!!!!بعد اخرش رفيقم به مزاحمه ميگه ديگه زنگ نميزنيا بعد خيلي جدي به جاي اينكه بگه قطع كن ميگه قطع نكن!!!!!فقط تا يك ساعت داشتيم ميخنديديم:ws28:

لینک به دیدگاه
ديروز رفيقم مزاحم تلفني داشت بعد صداشو گذاشته بود رو اسپيكر ما هم ميخنديديم همش به هم ميگفتن تو ديوونه اي اون يكي ميگفت نه تو ديوونه اي بعد من بلند خنديدم طرف گفت اين ديگه كيه ؟رفيقم گفت دوستمه..بعد گفت رفيقاتم ديوونه اند بعد من اومدم بگه هي دهنتو ببند گفتم هيييييييي دهنتو جمع كن:ws3:!!!!!!بعد اخرش رفيقم به مزاحمه ميگه ديگه زنگ نميزنيا بعد خيلي جدي به جاي اينكه بگه قطع كن ميگه قطع نكن!!!!!فقط تا يك ساعت داشتيم ميخنديديم:ws28:

چه حالی کرده مزاحمه...:banel_smiley_4:

لینک به دیدگاه

یه بار یه شماره 0914 بهم زنگ زد منم جواب دادم.

یکی اونور خط بود صدای پیرزنونه داشت بهم گهت :الو ....هزاره جان...خوبی...چطوری!

من گفتم خانم اشتباه گرفتی...من هزاره نیستم..:banel_smiley_4:

خانومه گفت:اخه هزاره این شماره رو به من داد ،شماره ی خودشه:w000:

منم گفتم :حتما اشتباه شمارشو سیو کردی :w16:

گفتش :نه همین بود.......اگه هزاره بهت زنگ زد شماره ی منو بهش بده ......بگو بهم زنگ بزنه!:w58:

منم گفتم باشه...زنگ زد میگم بهش و خانومه قطع کرد.:ws37::ws3:

چند دقیقه بعد همون شماره منتها دو رقم اخرش یه چی دیگه بود زنگ زد منم اینجوری بودم:w58:

جواب دادم،یه دختر دیگه بود گفتش:الو ....سلام.....من هزاره ام!:w58:دوستم به شما زنگ زده!شمارشو میدی؟

منم گفتم باشه برات می فرستم.:ws37:

دودقیقه بعد یه شماره دیگه زنگ زد یه پسره بود،صداش مثل گرگ شنل قرمزی بود:icon_razz:

گفتش من داداش هزاره ام ،گوشی رو بده بهش.:icon_pf (34):

منم کم نیاوردم گفتم هزاره همین الان رفت ،داره میادخونه!!!:w02:اونم گفت باشه پس اگه زنگ زد بهت شمارمنو بده بهش ،منم گفتم باشه.:4chsmu1:

بعد از یه ربع همون هزاره دوباره زنگ زد گفتش که ببخشید مزاحمت شدم من دارم پایانامه مینویسم میخواستم آستانه ی تحملت رو بسنجم ببخشید دیگه

:banel_smiley_4::banel_smiley_4::banel_smiley_4:

لینک به دیدگاه
یه بار یه شماره 0914 بهم زنگ زد منم جواب دادم.

یکی اونور خط بود صدای پیرزنونه داشت بهم گهت :الو ....هزاره جان...خوبی...چطوری!

من گفتم خانم اشتباه گرفتی...من هزاره نیستم..:banel_smiley_4:

خانومه گفت:اخه هزاره این شماره رو به من داد ،شماره ی خودشه:w000:

منم گفتم :حتما اشتباه شمارشو سیو کردی :w16:

گفتش :نه همین بود.......اگه هزاره بهت زنگ زد شماره ی منو بهش بده ......بگو بهم زنگ بزنه!:w58:

منم گفتم باشه...زنگ زد میگم بهش و خانومه قطع کرد.:ws37::ws3:

چند دقیقه بعد همون شماره منتها دو رقم اخرش یه چی دیگه بود زنگ زد منم اینجوری بودم:w58:

جواب دادم،یه دختر دیگه بود گفتش:الو ....سلام.....من هزاره ام!:w58:دوستم به شما زنگ زده!شمارشو میدی؟

منم گفتم باشه برات می فرستم.:ws37:

دودقیقه بعد یه شماره دیگه زنگ زد یه پسره بود،صداش مثل گرگ شنل قرمزی بود:icon_razz:

گفتش من داداش هزاره ام ،گوشی رو بده بهش.:icon_pf (34):

منم کم نیاوردم گفتم هزاره همین الان رفت ،داره میادخونه!!!:w02:اونم گفت باشه پس اگه زنگ زد بهت شمارمنو بده بهش ،منم گفتم باشه.:4chsmu1:

بعد از یه ربع همون هزاره دوباره زنگ زد گفتش که ببخشید مزاحمت شدم من دارم پایانامه مینویسم میخواستم آستانه ی تحملت رو بسنجم ببخشید دیگه

:banel_smiley_4::banel_smiley_4::banel_smiley_4:

 

تو یه تحقیق داشتن استانه تحمل ملتو میسنجیدن به این صورت که تو یه کوچه باریک یه نفر ادای رانندهای ناشی رو در میورده مثلا میخواسته دور بزنه نمیتونسته وراه ماشینای دیگه رو هم سد کرده بود

بعد اندازه میگرفتن هر ماشینی چقدر منتظر میمونه و صداش در نمیاد چندتاشون اومدن کلی دادو هوار کردن چندتاشون پیاده شدن به یارو گفتن خب بلندشو ما بشینیم پشت فرمون یارو هم میگفته نه ماشین امانته میترسمذ و....

نکته جالبش اینجا بود که یه نفر بیست دقیقه براش صبر رد و هیچی نگفت بعد که جریانو بهش گفتن گفت خب ما خودمون هم یه زمانی تازه کار بودیم باید بهشون مهلت بدیم یاد بگیرن

لینک به دیدگاه
یه بار یه شماره 0914 بهم زنگ زد منم جواب دادم.

یکی اونور خط بود صدای پیرزنونه داشت بهم گهت :الو ....هزاره جان...خوبی...چطوری!

من گفتم خانم اشتباه گرفتی...من هزاره نیستم..:banel_smiley_4:

خانومه گفت:اخه هزاره این شماره رو به من داد ،شماره ی خودشه:w000:

منم گفتم :حتما اشتباه شمارشو سیو کردی :w16:

گفتش :نه همین بود.......اگه هزاره بهت زنگ زد شماره ی منو بهش بده ......بگو بهم زنگ بزنه!:w58:

منم گفتم باشه...زنگ زد میگم بهش و خانومه قطع کرد.:ws37::ws3:

چند دقیقه بعد همون شماره منتها دو رقم اخرش یه چی دیگه بود زنگ زد منم اینجوری بودم:w58:

جواب دادم،یه دختر دیگه بود گفتش:الو ....سلام.....من هزاره ام!:w58:دوستم به شما زنگ زده!شمارشو میدی؟

منم گفتم باشه برات می فرستم.:ws37:

دودقیقه بعد یه شماره دیگه زنگ زد یه پسره بود،صداش مثل گرگ شنل قرمزی بود:icon_razz:

گفتش من داداش هزاره ام ،گوشی رو بده بهش.:icon_pf (34):

منم کم نیاوردم گفتم هزاره همین الان رفت ،داره میادخونه!!!:w02:اونم گفت باشه پس اگه زنگ زد بهت شمارمنو بده بهش ،منم گفتم باشه.:4chsmu1:

بعد از یه ربع همون هزاره دوباره زنگ زد گفتش که ببخشید مزاحمت شدم من دارم پایانامه مینویسم میخواستم آستانه ی تحملت رو بسنجم ببخشید دیگه

:banel_smiley_4::banel_smiley_4::banel_smiley_4:

:ws47::ws47::ws47:

لینک به دیدگاه
یه بار یه شماره 0914 بهم زنگ زد منم جواب دادم.

یکی اونور خط بود صدای پیرزنونه داشت بهم گهت :الو ....هزاره جان...خوبی...چطوری!

من گفتم خانم اشتباه گرفتی...من هزاره نیستم..:banel_smiley_4:

خانومه گفت:اخه هزاره این شماره رو به من داد ،شماره ی خودشه:w000:

منم گفتم :حتما اشتباه شمارشو سیو کردی :w16:

گفتش :نه همین بود.......اگه هزاره بهت زنگ زد شماره ی منو بهش بده ......بگو بهم زنگ بزنه!:w58:

منم گفتم باشه...زنگ زد میگم بهش و خانومه قطع کرد.:ws37::ws3:

چند دقیقه بعد همون شماره منتها دو رقم اخرش یه چی دیگه بود زنگ زد منم اینجوری بودم:w58:

جواب دادم،یه دختر دیگه بود گفتش:الو ....سلام.....من هزاره ام!:w58:دوستم به شما زنگ زده!شمارشو میدی؟

منم گفتم باشه برات می فرستم.:ws37:

دودقیقه بعد یه شماره دیگه زنگ زد یه پسره بود،صداش مثل گرگ شنل قرمزی بود:icon_razz:

گفتش من داداش هزاره ام ،گوشی رو بده بهش.:icon_pf (34):

منم کم نیاوردم گفتم هزاره همین الان رفت ،داره میادخونه!!!:w02:اونم گفت باشه پس اگه زنگ زد بهت شمارمنو بده بهش ،منم گفتم باشه.:4chsmu1:

بعد از یه ربع همون هزاره دوباره زنگ زد گفتش که ببخشید مزاحمت شدم من دارم پایانامه مینویسم میخواستم آستانه ی تحملت رو بسنجم ببخشید دیگه

:banel_smiley_4::banel_smiley_4::banel_smiley_4:

 

یادم باشه واسه سر کار گذاشتن ازت استفاده کنم ... میخوای بکشمت تو خیابون باهت قرار بذارم و حسابی بکارمت :ws3:

آستانه تحملت چقدره اونوقت ... اونم ته نوروزیان :ws28:

لینک به دیدگاه

دیروز ( جمعه ) کلاس برنامه ریزی شهری داشتم . شب قبلشم خیلی کم خوابیده بودم و کلا تو چرت بودم ... در همین حین صبح هم که میخواستم برم دانشگاه با یه معضل اساسی روبرو شدم و کلی عذاب کشیدم تا برسم دانشگاه که ماجراش تو صفحه زیر هست :ws3:

http://www.noandishaan.com/forums/showthread.php?t=53227&page=14

 

بگذریم بعد اون مصیبت که داشتم تا برسم ، خواب سر کلاس بد منو گرفته بود و هر چی خواهش و تمنا که ولم کنه راضی نمیشد . استاد هم داشت پروژه بچه ها رو باهشون کرکسیون میکرد. به هر تقدیر من رفتم ته کلاس و سرمو نزاشته رو صندلی خوابم برد . گوشیمم یادم رفته بود سایلنت کنم که تو این وسط یه شیر پاک خورده ای به من زنگ میزنه . منم که خواااب بودم و متوجه زنگ گوشی نمیشم . چون ته کلاس هم بودم بچه ها دو سه بار صدام کردن و من نفهمیدم که آخرش استاد اومد بالا سرم و بیدارم کرد و گفت : آقای ... لطف کن گوشیتو جواب بده و بعدش به ادامه چرتتون برسید تا منم بتونم کار کرکسیون بچه ها رو انجام بدم ...

قیافه من :icon_redface: استاد :banel_smiley_4:بچه ها:ws28:

لینک به دیدگاه

من پیشنهاد دادم نوروزیان رو از قزوین جدا کنم

 

چهارشنبه صبح کله سحر 4:30 از خواب بیدار شدم

صدای بارون خفن می یومد

منم بوتم رو به بدبختی پیدا کردم بپوشم که مثل دیروز پام خیس نشه (قزوین رو سیل داشت می برد)

خلاصه 5:15 از خونه زدم بیرون دیدم بارون نمی یاد کلی ضایع شدم از بوت بدتر چتر هم برداشتم

دلم خوش کردم احتمالا قزوین بارونه رفتم سوار سرویس شدم

ساعت حدودا 6:30 همچنان بی باران

7 هوا افتابی

7:30 هوا مثل تابستون من و دم و دستگاه روبه روی در دانشگاه

رفتم سر کلاس امتحان داشتم از گرما که پام نیم پز شد

ساعت 11:30 بود کلاس عملی تو حیاط دانشگاه

افتاب وسط سرم بود در حال پختن در کمال ناباوری بارون می یومد با افتاب

زیاد طولانی نبود ولی ساعت شد 1:30 داشتم با دوستم از نماز خونه می رفتم سمت کلاس بارون شدید اومد کلی ذوق مرگ شدم که بوت مورد استفاده رار گرفت

سه دقیقه بعد از شروع بارون تگرگ اومد و باد شدید

چتر به سمت بالا خم شد یعنی ساختارش برعکس شد دو تا از فنراش شکست

خلاصه من در عرض یک روز همه ی انواع اب و هوا رو تجربه کردم

دوستم که قزوینیه می گفت فقط نوروزیان این اتفاق می یفته:banel_smiley_4:

 

انصافا شهر عجایب که می گن همین قزوین خودمونه:ws3:

لینک به دیدگاه

دیروز رفته بودیم بیرون

دختر خاله ام از دختر عمه ام پرسید : تو تقدیر فرشته رو این هفته اش رو دیدی؟ من ندیدم . چی شد آخر ؟

دختر عمه ام هم داشت براش تعریف می کرد

من هم داشتم گوش می دادم ببینم چی می گه

یه دفعه دیدم داره می گه دختره حامله است

من هم گفتم حامله است ؟ همون ماریچی ؟ مگه یه شب بیشتر با خوآن نبود ؟! چه دمش گرمه بابا ! عجب آتیش تند و سرعت عملی

یه دفعه دیدم دختر عمه ام داره اشاره می کنه که بسه :banel_smiley_52:

برگشتم طرف پسرا دیدم این جوری من رو نگاه می کنن :jawdrop:

بعد کم کم این جوری شدن :ws3:

یه دفع پسر عمه ام گفت سپیده مثل این که اون جوری که نشون می دی زیاد هم بی خبر نیستی

تازه فهمیدم که این حرف و با اون شدت نباید جلوی پسرا می زدم :icon_pf (34):

 

 

 

.

لینک به دیدگاه
من پیشنهاد دادم نوروزیان رو از قزوین جدا کنم

 

چهارشنبه صبح کله سحر 4:30 از خواب بیدار شدم

صدای بارون خفن می یومد

منم بوتم رو به بدبختی پیدا کردم بپوشم که مثل دیروز پام خیس نشه (قزوین رو سیل داشت می برد)

خلاصه 5:15 از خونه زدم بیرون دیدم بارون نمی یاد کلی ضایع شدم از بوت بدتر چتر هم برداشتم

دلم خوش کردم احتمالا قزوین بارونه رفتم سوار سرویس شدم

ساعت حدودا 6:30 همچنان بی باران

7 هوا افتابی

7:30 هوا مثل تابستون من و دم و دستگاه روبه روی در دانشگاه

رفتم سر کلاس امتحان داشتم از گرما که پام نیم پز شد

ساعت 11:30 بود کلاس عملی تو حیاط دانشگاه

افتاب وسط سرم بود در حال پختن در کمال ناباوری بارون می یومد با افتاب

زیاد طولانی نبود ولی ساعت شد 1:30 داشتم با دوستم از نماز خونه می رفتم سمت کلاس بارون شدید اومد کلی ذوق مرگ شدم که بوت مورد استفاده رار گرفت

سه دقیقه بعد از شروع بارون تگرگ اومد و باد شدید

چتر به سمت بالا خم شد یعنی ساختارش برعکس شد دو تا از فنراش شکست

خلاصه من در عرض یک روز همه ی انواع اب و هوا رو تجربه کردم

دوستم که قزوینیه می گفت فقط نوروزیان این اتفاق می یفته:banel_smiley_4:

 

انصافا شهر عجایب که می گن همین قزوین خودمونه:ws3:

 

اصلا و ابدا رو آب و هوای قزوین حساب نکن.

ما که خودمون اینجاییم ، نمیتونیم پیش بینی دقیق بدیم . دوستای ما که از تهران و بقیه جاها اومده بودن قزوین یکی دوترم اول از بس آب و هوای اینجا دم به ساعت رنگ عوض میکرد اسم قزوین رو گذاشته بودن شهر عجایب

واسه آب و هوای قزوین شعر هم ساختن .... نشنیدیش:ws3:

لینک به دیدگاه
اصلا و ابدا رو آب و هوای قزوین حساب نکن.

ما که خودمون اینجاییم ، نمیتونیم پیش بینی دقیق بدیم . دوستای ما که از تهران و بقیه جاها اومده بودن قزوین یکی دوترم اول از بس آب و هوای اینجا دم به ساعت رنگ عوض میکرد اسم قزوین رو گذاشته بودن شهر عجایب

واسه آب و هوای قزوین شعر هم ساختن .... نشنیدیش:ws3:

نه نشنیدم:icon_redface:

همونی که مینا نوشته؟

لینک به دیدگاه

دیشب با دوستام سوار تاکسی شدیم و داشتیم میرفتیم ترمینال و این راننده با یکی از دوستام در مورد تهران و تفاوت تهرانو اصفهان می صحبتید و بالاخره صحبتاشون تمومید و هیچی نمیگفتن و یهمو راننده گفت کجایی؟ دوستم گفت تهران و رانندهه گفت :ws25:چیییییییی؟؟؟کجا؟؟؟؟؟؟؟؟ و دوستم با ترس گفت:banel_smiley_52: هیچی فقط اهل تهرانیم و دوستامم اهلِ همدانو اصفها....که یهو رانندهه گفت پل وحیدو میگی؟؟؟!!!:w58:

و بعدش ما فهمیدیم رانندهه داشت با گوشی میحرفید ، نه با ما! و تا ترمینال منو اون یکی دوستم فقط میخندیدیم:ws47::ws47::ws47:

لینک به دیدگاه

این سوتی یه کم طولانیه اماخوندنش خالی از لطف نیست امیدوارم وقت بذارید وبخونید:w16:

دوران سربازی من پربود ازسوتیای جورواجور!امااین یکی از همش تابلوترم کرد.

درخدمت هرکسی یه شغل سازمانی واسه ش تعریف میشه یکی میشه راننده یکی میشه تایپیست(که معمولارکن 4 بودند)و.........دراین میان یه شغل سازمانی وجود داشت به اسم امربر(اوناکه نیروزمینی خدمت کردند خیلی خوب میدونند)من تو پرونده ام حین پذیرش درقسمت تخصص نوشته بودم«تعمیرات لوازم صوتی وتصویری»دست برقضاتعمیرگاه مخابرات نیرو میخواست اما شغل سازمانی تعمیرکاردراونجا پرشده بود وفقط چی مونده بود؟؟؟

.

.

.

.

.امربر!!!!!!!!:ws3:

قرارشدمابااین عنوان اونجا مشغول به خدمت بشیم.حالادرجه ماچی بود؟گروهبانیکم!!!!!!!!امربرها شغل سازمانی چه درجاتی بود؟؟؟؟؟سربازصفرتا سرجوخه!!!!!!!!چندماهی گذشت امامن هنوزآشخورمحسوب میشدم! زدویه روز بازدیدفرمانده پادگان بود.همه به خط شدیم ما یگان قرارگاه بودیم وجزئ اولین یگانهایی که بازدید میشدیم.بسم الله الرحمن الرحیم.............

بازدیدشروع شد!ازشانس ما فرمانده عشقش کشیده بود اونروز مشاغل سازمانی روبپرسه.رسید به من!

اسمم رو از رو اتیکت خوند:

خوب!سرگروهبان شماشغلت چیه؟؟

قبلش دیدم فرمانده مون داره مثل ذرت رو آتیش بالا پایین میپره امانفهمیدم چرا؟

باصدایی رساگفتم:امربردرتعمیرگاه مخابرات!!

فرمانده وبقیه متوجه سوتی من شدندویه خنده ی موزیانه ای کردند اما خودم تواون لحظه متوجه نشدم جناب سرهنگ روکردبه فرمانده مون:«جناب سروان،گروهبانیکم امربره؟»

دراون لحظه فرمانده رو کارد میزدی خونش درنمیومد.یه سری تکون دادکه فهمیدم کارم تمامه :167:

اماخوشبختانه اتفاقی نیافتاد.فرمانده باتجربه ای که داشت قضیه روماست مالی کرد.دیگه گروهبانیکم امربرتوپادگان معروف شد!!!!!:ws3:

لینک به دیدگاه
اسپم نکنید :w00:

 

چرا حضور غیاب داریم جلسه اول خودمون اسممونو تو یه ص مینویسیم میدیم ایتاد تا اخر ترم از همون میخو نه دیگه:banel_smiley_4:

 

مگه ليستتون بعد حذف و اضافه كامپيوتري نميشه؟:ws38:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...