رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

کارگاه تعمیرات داشتیم یه میز بود که دور اون نشسته بودیم منو دوستمم طبق معمول کنارهم نشسته بودیم پسرا هم روبروی ما بودند من دیدم گفت بابا نازی پاتو جمع کن دیگه منم گفتم پای من ؟من پام اینوره اصلا پیش پای تو نیست یه ان دوستم دید که بله اشتباه پا روی یکی از پسرا گذاشته داره فشار میده بجای پای من خلاصه دوستم حسابی ضایع شد.

  • Like 24
لینک به دیدگاه

سر کلاس مدار منطقی بودیم استادمون یه مطلبیو هی توضیح میداد من اشتباه مطلبو گرفته بودم من سولمو پرسیدم بعد کلی بحث با بچه ها و استادمن دیگه خسته شدم گفتم بابا استاد شما نمیفهمی من بت چی میگم استادمون به روی خودش نیاورد چند دقیقه بعد من فک کردم که چجور منظورمو ادا کنم گفتم استادددددددددددد یه دقیقه بیاید استادمونم دقشو خالی کرد گفت عجب اعتماد به نفسیم داره میگه من برم پیشش پاشو بیا ببینم منم گفتم باشه خوب من میام.

  • Like 23
لینک به دیدگاه

یه چیزی میخوام تعریف کنم از همین ابتدا به خاطر کمی بی ادبی بودنش عذر خواهی میکنم

یه استاد داریم که هم استاد مدار منطقی هم الکترونیک و هم استاد ماشینمونه.خیلی استاد پاستوریزه ایه متولد64.وقتی درس میده بعد هر مطلبی میگهokپسرای کلاسمونم(بی ادبا)هی میگن تو کی ؟بعد این استاد خنگ ما منظور اینا رو نمیفهمه هر جلسه هم هی ok okمیکنه.

  • Like 20
لینک به دیدگاه
خسته نباشی :ws28:

 

:ws28: الان مدال نابغه برتر انجمن رو بهت تقدیم میکنم :ws28:

 

234306_large.jpg

 

مگه حضور غیاب ندارید:jawdrop:

اسپم نکنید :w00:

 

چرا حضور غیاب داریم جلسه اول خودمون اسممونو تو یه ص مینویسیم میدیم ایتاد تا اخر ترم از همون میخو نه دیگه:banel_smiley_4:

  • Like 9
لینک به دیدگاه
نفوذی

لحظه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

از اول ترم 4 من میرفتم سر کلاس تاریخ اسلام مینستم کتابشم خریده بودم جاهایی که استاد تاکید میکرد خط میکشیدم و پر رنگ میکردم:ws33:

 

 

چند روز پیش تو حیاط دوستم بهم گفت چیا داری منم گفتم اخلاق و .....:whistle:

یهو فکرم رفت رو اخلاق:ws52:

 

گفتم وای بدبخت شدم من این ترم اخلاق دارم اما از اول سال رفتم سر کلاس تاریخ اسلام:imoksmiley:

:w155:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

تازه ترین سوتیم.........:ws3:

رفته بودم دکتر .......... دکتر داشت برام تشکیل پرونده میداد .......... مشخصاتم را یکی یکی پرسید ونوشت.......... یه سوالایی هم در باره رژیم غذایی و عادتام پرسید و بعد ش که تموم شد گفت موبایلت را بده .........

منکه انتظارش نداشتم گفتم شاید میخواد مدلش را ببینه که اشعه زیاد نداشته باشه .........

گوشیم را در اوردم و جلوش گرفتم و گفتم بفرمایید ..........

با تعجب یه نگاهی کرد و بعد خندید و گفت اقای........ ترسیدی منکه کاریت ندارم:w16:

با تعجب نگاهش کردم که این هم جرء سوالای تشکیل پروندس .......:ws52:

گفت شمارش را میخوام :icon_pf (34):

  • Like 22
لینک به دیدگاه
گفتم: اه اه این مردرو ببین انگار از پشت کوه اومده ، لباساشو

گفت: بابامه

:hanghead:

 

 

وقتی بهت میگیم درست حرف بزن برای اینجور مواقع هستها:ubhuekdv133q83a7yy7

  • Like 6
لینک به دیدگاه

:ws28: نمیدونم شرا همش سوتیای شما رو میخونم یاد خاطرات میفتم !

ایلبت این به من مربوط نیست :ws3:

با دوستان راه میرفتیم که یهو یه ماشین پشتمون ترمز کشید و یه عالمه بوق زد :ws52:

دوستام همه برگشتن گفتن مگه کوری اقا شما که رانندگی یاد نداری چرا ...

خلاصه به راننده که نگاه کردن گفتن اه اه اینکه بابا مسعوده ! :ws51:

از خجالت اب شدن ! :shame:

منم فقط میخندیدم :ws28:

اخه این بابا هم خفن شوخی میکنه هااااا :ws50:

  • Like 22
لینک به دیدگاه
:ws28: نمیدونم شرا همش سوتیای شما رو میخونم یاد خاطرات میفتم !

ایلبت این به من مربوط نیست :ws3:

با دوستان راه میرفتیم که یهو یه ماشین پشتمون ترمز کشید و یه عالمه بوق زد :ws52:

دوستام همه برگشتن گفتن مگه کوری اقا شما که رانندگی یاد نداری چرا ...

خلاصه به راننده که نگاه کردن گفتن اه اه اینکه بابا مسعوده ! :ws51:

از خجالت اب شدن ! :shame:

منم فقط میخندیدم :ws28:

اخه این بابا هم خفن شوخی میکنه هااااا :ws50:

 

 

جان من این یعنی چی؟:ws52:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
جان من این یعنی چی؟:ws52:

خب پدرشون ایشون و دوستاشونو میبینه و هی از پشت براشون بوق میزده و اینا و اینا هم که عصبانی شدن و شروع به دادو بیداد میکنن و کمی که دقت میکنن میبینن پدر اقا مسعوده :w16:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

امروز ماشین داشتیم درسمون در مورد ماشینهایdcبوداستادمون هی میگفت جلبک ها هی من باخودم میگفتم جلبک چه ربطی به ماشین داره اما حوصله سوال پرسیدن نداشتم بعد اینکه کلی جزوه نوشتم باز استاد گفت جلبک دوستم گفت چی من گفتم جلبک جلبک دیدم استادمون گفت جاروبک من گفتم اااااااااااا من تا حالا جلبک نوشتم استادم گفت خسته نباشی.خلاصه حسابی سوتی دادم

  • Like 21
لینک به دیدگاه

سر کلاس ماشین بودیم استادمون در مورد ماشین های خودتحریک داشت توضیح میداد یدفه گفت همونجور که از اسمشون معلومه یعنی خودشونو تحریک میکنن یدفه خود استاد دوزاریش افتاد چه گندی زده زد زیر خنده.

  • Like 26
لینک به دیدگاه

امروز خونه دوستم نهر دعوت بودیم این بچه هم تحت تاثیر برنامه بفرما شام رفته بود ژله درست کرده بود تو گیلاسای مشروب

 

ما هم اومدیم سر میز فکر کردیم نوشابس اومدیم بردیم نزدیک دهنمون بخوریم دیدیم طبق قانون جاذبه نوشابش پایین نمیاد یدفعه دوستم گفت چی میکنی این ژلست :w00: گفتم ااا من فکر کردم نوشابه پرتقالیه:ws3:

  • Like 26
لینک به دیدگاه

تو نمازخونه بودم ... جلو در وایساده بودم ... اصلا هم اعصاب نداشتم ... یهو یکی محکم خورد بهم نگفت ببخشید ... بلند گفتم نمیمیری که عذر خاهی کنی ....:w888:

بعد برگشتم ببینم کی بوده ...:viannen_38:

دیدم خانومه حراستی(دانشگاه آزادیا خوب میدونن کیا رو میگم ) پشتمه داره تو چشام نگاه میکنه ....:banel_smiley_4:

عین ساواکیا همه جا هستن ... خب من چه میدونم تو شعور نداری عذر خاهی کنی ...:w74:

  • Like 27
لینک به دیدگاه
تو نمازخونه بودم ... جلو در وایساده بودم ... اصلا هم اعصاب نداشتم ... یهو یکی محکم خورد بهم نگفت ببخشید ... بلند گفتم نمیمیری که عذر خاهی کنی ....:w888:

بعد برگشتم ببینم کی بوده ...:viannen_38:

دیدم خانومه حراستی(دانشگاه آزادیا خوب میدونن کیا رو میگم ) پشتمه داره تو چشام نگاه میکنه ....:banel_smiley_4:

عین ساواکیا همه جا هستن ... خب من چه میدونم تو شعور نداری عذر خاهی کنی ...:w74:

 

 

گلم آروم باش ... there.gif

  • Like 6
لینک به دیدگاه

یه بار تو نماز خونه بودم،در نمازخوهدنشگامون خیلی داغونه،یه پرده هم بهش زدن ادم اونرو نمیبینه

رفتم تو در محکم از دستم در رفتو کوبیده شد به هم،بعد صدای جیییییییییییغ از اونور اومد.

یه دختره دستش تقریبا نصف شد!

منم اینجوری شدم:persiana__hahaha:

  • Like 25
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...