رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

امروز رفتم دندان عقل را جراحی کنم !!!

 

اینقدر فشر بهم آمده بود،مثل اسکول ها شده بودم،دکتر میگفت برو اتاق 2 بیام از دندون عکس بگیرم ببینم ریشه اش مونده یا نه،رفتم تو دستشویی !!!!!

 

یارو داد زد،کجا میری......

:ws28::ws28:

حالا لپت ورم میکنه اونقدر خشگل میشی تازه ممکنه کبود هم بشه

  • Like 4
لینک به دیدگاه

حالا لپت ورم میکنه اونقدر خشگل میشی تازه ممکنه کبود هم بشه

لوپم که ورم کرده ، ولی کمبودی را نمیتونم تحمل کنم..... :ws44:

 

مثل این فیلم 4 شگفت انگیز، سمت راست لوپم آویزان شده به سمت پایین !!!!!!

  • Like 10
لینک به دیدگاه

قرار بود استادمون واسه هفته بعد یه امتحان بگیری

این رفیقمونم همیشه خدا تو چرت زدنه.خلاصه بچه ها هی بحث میکدن که استاد هفته بعد نگیرید ، دو هفته بعد بگیرید . استاد هم که دید بچه ها خیلی اصرار میکنند گفت اگه تا آخر کلاس نقشه ها رو آماده کنید امتحان میوفته واسه دو هفته دیگه ...

خلاصه کارا انجام شد و نقشه ها رو دادیم و تاریخ امتحان مشخص شد.یه چند دقیقه بعد این دوستمون که از چرتش پاشده بود تو خواب و بیداری یه دفعه از استاد پرسید : استاد امتحان بالاخره هفته پیش برگزار میشه یا نه ؟؟

که یه دفعه همه کلاس :ws47::ws47:

استاد :banel_smiley_4::vahidrk: وقتی همش تو هپروتی بهتر از این حرف زدنت در نمیاد:ws28:

این رفیقمونم که :smiley (18)::whistle::4chsmu1:

  • Like 28
لینک به دیدگاه

خالم اومده بود

اومدم چایی بردم

گذاشتم رو میز

یادم اومد زیر کتری رو روشن نکرده بودم گرم شه همین طوری سرد برده بودم دوباره رفتم برداشتم شدم سوژه پسر خالم:banel_smiley_4:

  • Like 24
لینک به دیدگاه

زمان انتخاب واحد يه سري كلاسا پر شده بود يا جور درنميومد با دوستام داشتيم ميرفتيم پيش مدير گروه .... منم كمي قات زده بودم و با يكي از بچه ها حرف ميزدم و تند تند راه ميرفتم ... دوستم هي صدام ميزد مينا صبر كن منم اصلا بهش توجه نكردم كه چي ميگه تا اينكه محكم خوردم به ستون:icon_pf (34):

نگو كه طفلي ميخواسته بگه الان با ستون يكي ميشي:ws3:

تا يه مدت شدم آتوووووو خنده بچه ها

  • Like 31
لینک به دیدگاه

یه سوتی دارم تپل

دیشب مهمونی رفته بودیم سمانه هی داشت از محسنات این سال 90میگفت که سال پوله بعد اینکه 1.1.11رو داره بعد اینکه 5تا 5شنبه کنارهم میوفته یدفه همه زدیم زیر خنده

  • Like 19
لینک به دیدگاه

سر کلاس اخلاق که میرفتیم همیشه جای منو دوستام ته کلاس بود مشغول خوردن.یکی از دوستام هندزفری میذاشت تو گوشش اهنگ گوش میداد اون وسطای اهنگه استوپ میزد ببینه استاد چی میگه استادمون داشت در مورد فرزند صحبت میکرد گفت میوه زندگی چیه ؟این دوستمم همون لحظه استوپزده بودو این سوال استادو شنیده بود فک کرده بود استاد میگه یکی از میوه های بهشت چیه؟این دوستمم با صدای بلند گفت سیب استاد گفت بله؟؟؟دوستم دوباره بلندتر گفت سیب بابا سیببببببببببببب

استادمون که دید این دوستم تو عالم دیگس گفت بلهههههه میوه زندگی فرزنده همه زدیم زیر خنده

  • Like 24
لینک به دیدگاه

یه مدت بود به مادرم قول داده بودم هرطوری هست شبا خودمو زود برسم خونه.

 

شب بود بارون میومد حدود ساعت 10 بود داشتم میرفتم خونه تو راه یکی از دوستام زنگ زد رفته بود هفت سنگان (یه جایی بیرون شهر) تو گل گیر کرده بود. رفتم کمکش تو راه تقریبا 200 متر مونده بود بهش برسم ماشینم افتاد تو یه گودال بزرگ منم گیر کردم. خلاصه ماشینو ول کردم رفتم پیشش دیدیم هیچکدوم به همین راحتی ها در نمیاد. تمام هیکلمون هم شده بود گل خالی. رفتیم از شهر یدونه پاترول آوردیم تا اینارو بکشیم بیرون. خلاصه با هر بدبختی بود درآوردیم ماشینارو. تا من برم خونه ساعت شد 4 صبح. خیلی آروم درو باز کردم رفتم تو دیدم مادرم بیدار شد از خواب. چراغا خاموش بود تقریبا. اومد تو هال عینک هم نزده بود بنده خدا یه نگاه به ساعت کرد گفت کجا بودی ساعت 12 شده. مگه قول نداده بودی زود بیای. منم :ws3: شدم سریع گفتم ببخشید امشب کارم طول کشید دیگه.

  • Like 24
لینک به دیدگاه

امروز دوستم تعريف ميكرد يه بار خالش با شوهرش اومده بودن ساري بعد تو خيابون بودن كه خالش تو يه دامپزشكي رفت فكر كرده داروخانست بعد گردنه شوهرشه به دكتره نشون ميده ميگه واسه اين زخمه چي دارين؟؟؟؟؟بعد طرف گفت خانوم اينجا دامپزشكيه!!!!!!اونا هم كلي سرخ شدن برگشتن

بعد يه بارم فاميلمون تعريف ميكرد كه تو مشهد تو حرم بوده شلوغم بود زنه جو گير ميشه يه پارچه مشكي پيدا ميكنه پرتش ميكنه رو ضريح بعد هرچي ميگرده ميبينه دامنش پاش نيس!!!خانوم دامنشو پرت كرده بود رو ضريح!!!!!!!

  • Like 27
لینک به دیدگاه
امروز دوستم تعريف ميكرد يه بار خالش با شوهرش اومده بودن ساري بعد تو خيابون بودن كه خالش تو يه دامپزشكي رفت فكر كرده داروخانست بعد گردنه شوهرشه به دكتره نشون ميده ميگه واسه اين زخمه چي دارين؟؟؟؟؟بعد طرف گفت خانوم اينجا دامپزشكيه!!!!!!اونا هم كلي سرخ شدن برگشتن

بعد يه بارم فاميلمون تعريف ميكرد كه تو مشهد تو حرم بوده شلوغم بود زنه جو گير ميشه يه پارچه مشكي پيدا ميكنه پرتش ميكنه رو ضريح بعد هرچي ميگرده ميبينه دامنش پاش نيس!!!خانوم دامنشو پرت كرده بود رو ضريح!!!!!!!

:ws28:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

جدیدا تیکه کلام " بترکی" افتاده تو دهنم !:banel_smiley_4:

 

یه روز صبح زود پاشدم برم یونی بابام هم پاشد بره دستشویی از پشت یهو گفت سلام منم ترسیدم گفتم بترکی ترسیدم :w589:

 

بعد که گفتم فهمیدم چی گفتم، گفتم ببخشید:ws3:

  • Like 21
لینک به دیدگاه

مگه خودت از خودت خواهر و مادر نداری آقاجان؟؟؟

 

امروز تو خونه بودیم که یک دفعه پسر سبیلوی همسادمون!! زنگ در خونمون رو زد و مامانم ! رفت ایفون رو برداشت و مکالمه زیر بینشون بوجود اومد...

 

 

-مامان اس ام اچ پونصدو هیجده :کیه؟؟

 

-پسر همسایه اس ام اچ پونصدو هیجده:سِلام حاچ خانوم! مو پسر همسادتانوم، ای برقای خانمان رفته مُخواستم بیبینوم برقای شما هم رفته؟؟؟

 

-مامان اس ام اچ پونصدو هیجده :صبر کنین الان بهتون میگم....

 

-راوی :در این زمان مامان ساده ی اس ام اچ پونصد و هیجده هم میره کلید لامپ رو میزنه و میبینه روشن میشه...

 

-مامان اس ام اچ پونصدو هیجده :بله، ما برق داریم...

 

-پسر همسایه اس ام اچ پونصدو هیجده:(صدای خنده بلند) قــــــــــــــــــــــاه قاه قاه قاه ،قــــــــــــــــــــــاه قاه قاه قاه....

-مامان اس ام اچ پونصدو هیجده :چی شده آقا؟؟؟

 

-پسر همسایه اس ام اچ پونصدو هیجده:(صدای خنده بلند) قــــــــــــــــــــــاه قاه قاه قاه ،قــــــــــــــــــــــاه قاه قاه قاه....

 

-مامان اس ام اچ پونصدو هیجده :خوب چی شده ؟؟؟

 

-پسر همسایه اس ام اچ پونصدو هیجده:مُگم حاچ خانوم، خوب مگه مِشه شما برقاتان رفته باشه ، بعد ما بُتونِم با هم با آیفون صحبت کُنِم؟؟

 

-مامان اس ام اچ پونصدو هیجده :(صدای خنده بلند) قــــــــــــــــــــــاه قاه قاه قاه ،قــــــــــــــــــــــاه قاه قاه قاه....

 

-راوی :در این زمان راوی از بگو و بخند مادرش و پسر همساده بسیار غیرتی شده بود و با گفتن جملاتی همچون :"لا اله الا ا..." و "یکی نیست به این پسره بگه مگه خودت خواهر و مادر نداری "سعی میکرد آرامش خود را حفظ کند:ws3:

 

 

فرستنده سوتی : اس ام اچ پونصد و هیجده ، بیست و خورده ای ساله از مشهد!:ws3:

 

 

 

[FLASH=width=1 heigh=1]

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
[/FLASH]

  • Like 31
لینک به دیدگاه

یه استاد تئوری داریم خیلی روانیه

اون ترم سه نفرو پاس کرد

 

 

امروز اومدم به یه سال بالایی گغتم فلانی استاد شما بود

گفت اره

گفتم خیلی روانیه

 

اونم هی اشاره کرد

منم گفتم چته

 

روانیه دیگه

 

چرا سر کلاس نمیاد دیوانههه

 

 

 

هی پشت هم کفتم مردیکه خرفت روانی، با اون صدای اهنگ موبایاش

 

 

 

یدفعه سال بالایی گفت باشه برو زنگ میزنم بهت

 

 

 

منم تا اومدم زنگ زد مینای استاد پشت سیستم بود حرفتو شنید:banel_smiley_52:حتما تو حذف کن این درسو

 

 

 

منو میندازه یعنی؟

  • Like 20
لینک به دیدگاه

دوستان اگه قرار باشه در مورد مطالب و خاطرات هم دیگه اظهار نظر بکنیم تاپیک پر از اسپم و از مسیر خودش خارج میشه

 

لطفا اسپم نکنید ... :icon_gol:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

:icon_pf (34)::icon_pf (34)::icon_pf (34)::icon_pf (34):

 

همین الان داشتم اهنگ سلام از مای ستار رو گوش میکردم همزمان میخواستم یه قسمتی از شعر رو بزارم تو یه پستی

:ws52:نمیدونم چی باعث شد که مدیا پلیر رو بیارم بالا و بخوام متن اهنگو کپی پیست کنم :ws28:

  • Like 19
لینک به دیدگاه

ترم اولي باشي از صبح تا عصرم كلاس داشته باشي به خواب عصرم عادت داشته باشي وايييييي چي ميشه؟:icon_pf (34):

 

سركلاس سيستم عامل هميشه چرت ميزدم

يه بار همون اولاي ترم ديگه كارم از چرت گذشته بود و تقريبا ميشه گفت خواب بودم يه آن دوستم محكم زد به پهلوم همين كه بيدار شدم ديدم استاد درسو رها كرده دست به سينه روبروم ايستاده و داره با لبخند نگام ميكنه گفتم الانه كه يه چيزي بهم بگه:icon_pf (34):

تا اينكه استاده گفت امروز استثاعا زودتر بريد خونه:ws3:

ولي برام درس نشد و تا آخر ترم ادامه داشت (تازه با اعتماد به نفس كامل رديف اولم مينشتم) ولي استاده عادت كرده بود و ديگه به روخودش نياورد

  • Like 19
لینک به دیدگاه

دیروز رفته بودم سوپر مارکت یه مدل بیسکوییت بود شکل استخون بود اول فکر کردم پاستیل دست زدم دیدم سفت فهمیدم بیسکوییت خواستم بخرمش اامتحان کنم یهو دیدم روش نوشته بیسکوییت سگ سریع گذاشتم سر جاش تا کسی متوجه نشده:banel_smiley_4:

  • Like 25
لینک به دیدگاه
دیروز رفته بودم سوپر مارکت یه مدل بیسکوییت بود شکل استخون بود اول فکر کردم پاستیل دست زدم دیدم سفت فهمیدم بیسکوییت خواستم بخرمش اامتحان کنم یهو دیدم روش نوشته بیسکوییت سگ سریع گذاشتم سر جاش تا کسی متوجه نشده:banel_smiley_4:

واییییییییییییییییییییییییییییییی خیلی باهال بود :ws28::ws28::ws28::ws28::ws28:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...