رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

دوران دانشجویی همش خاطره هست:icon_gol:

 

امتحان میان ترم داشتیم :w16:و تا ساعت2 درس خوندیم :banel_smiley_4:وقتی میخواستیم بخوابیم

 

یکی گفت همه موبایلشونو روی 6 تنظیم کنن من یهو پیش خودم گفتم یه کم اذیتشون کنم:167: وقتی

 

خوابیدن ساعتشونو دو ساعت جلو کشیدم:ws3:اینا هم ساعت 4 صبح بیدار شدن :ws28:من رو هم بیدار

 

کردن منم گفتم من امروز نمیرم دانشگاه اونا هم گفتن بیچاره میان ترمه و ...منم گفتم بی خیال:ws2:

 

خلاصه گفتن میل خودته و ...اینا اصلا شک هم به تاریکی هوا نکردن و رفتن:ws28: اینا میرسن دم دانشگاه و

 

میبینن در بسته و هیچکی هم نیست همونجا وایمیستن اونم دو ساعت:ws28: بعدش منم سر وقت رفتم

 

دانشگاه ؛ اگه قیافه اینا رو میدیدین یکی شده بود:banel_smiley_4: دومی:167:سومی:w000:

به تلافی این ماجرا یه بلایی سرم اوردن که بعدا میگم

 

 

 

حقت بوده البته اونهاهم خنگ بودند ها

چطوری موبایلها شونو تنظیم کردی؟ قفل و بند نداشته گوشیهاشون:ws52:

لینک به دیدگاه
این سوتیو درست نمیدونم مال کیه ولی خوب جالب دونستم برای شما هم بگم:

یه روز توی دانشگاه سر کلاس زیست استاد داشته در مورد اسپرم مرد توضیح می داده و اجزای تشکیل دهندشو توضیح می داده و می گفته که فلان ماده رو داره بهمان ماده رو.همین طور که داشته ادامه می داده و میگه که اسپرم قند هم داره بعد یکی از دختر ها از ته کلاس بلند میشه می گه استاد اگه قند داره پس چرا شیرین نیست؟!!:icon_pf (34)::ws2:

 

:ws28::ws28::ws28::ws28::ws28::ws28::ws28::ws28::ws28::ws28::ws28::ws28:

لینک به دیدگاه
با کلی زحمت و اونهم با 10 دقیقه تاخیر رفتم سر کلاس و دیدم در بازه :w16:و منم رفتم تو :a030:و دیدم هیچکی هم چیزی

 

نمیگه :ws21:منم کلی خوشحال و خندان دو سه تا تیکه باحال به استاد گفتم :icon_redface: و دیدم بچه ها دارن اشاره میدن پشت سر

 

مو نگاه کردم:ws21: با صحنه فجیعی مواجه شدم:icon_pf (34): استاد اومده بود :icon_pf (34):و همه تیکه ها رو شنیده بوده :icon_pf (34):

 

استاد هم هیچی نگفت ولی من رفتم درس رو حذف کردم:icon_pf (44):

 

(استاد پشت در بوده و داشته کاغذی رو تو سطل مینداخته)

:ws3:

 

 

ما هم این ترم یه استاد داریم جوونه خیلی هم قشنگ درس میده یه قیافه سبزه با نکنم داره هی من به دوستام میگفتم اینو من یه گاز باید بگیرم:ws3:

 

یه هفته موند به تعظیلات جلسه اخر کلاسش بود به بچه ها گفت غیبت نکنید اما بچه ها غیبت کردم اما من با ادب بوم رفتم سر کلاسش:ws3:

 

 

 

با تاخیر رفتم در زدم این بیچاره رفته بود رو نیمکت بین پسرا نشسته بود یه دختره داشت پا تخته حل میکرد منم فکر کردم نیومده این داره واسه بچه های دیکه توضیح میده:icon_pf (34):

 

 

اومدم تو گفتم هیییی نسرین نه اینکه حمید جونو ( اسمش حمیده خو )تور بزنیااااا مل منه:icon_redface:

 

 

یدقعه استاده پا شد منم دیدمش اومدم در برم خودش با قیافه جدی گفت بشینید :ws46:( فک کنم نشنید ):icon_redface:

 

 

منم تو دلم گفتم ایشششششششششششششش اصلا کی تو رو میخواد:ws3: اما درسو حذف نکردم:icon_redface:

 

حقت بوده البته اونهاهم خنگ بودند ها

چطوری موبایلها شونو تنظیم کردی؟ قفل و بند نداشته گوشیهاشون:ws52:

 

 

واسه منم نداره خو:ws3:

لینک به دیدگاه

دوران دبیرستان که خاطره زیاد داشتیم

 

مدیر مدرسه مون اژانس کار میکرد و با همون ماشین میومد مدرسه:ws3: فک کنین یه پراید سفید با اون خط نارنجی رنگ چه شکلی میشه:ws3::ws3: تا مدیرمون میومد بچه ها هم هر کدوم از یه گوشه میگفتن

 

دربست:ws3:دربست:ws3: مدیرمون همیشه اینجوری میشد:banel_smiley_4: :banel_smiley_4::banel_smiley_4:

 

جالبه همیشه هم با ماشین میومد :banel_smiley_52:

لینک به دیدگاه
1100 رمز میخواد چیکار:ws37:

 

 

بالاخره اونم رمز میخواد............گوشی فقط نوکیا که از زمان بدو ساختش با رمز درست شده تا به امروز:ws3:

لینک به دیدگاه
حقت بوده البته اونهاهم خنگ بودند ها

چطوری موبایلها شونو تنظیم کردی؟ قفل و بند نداشته گوشیهاشون:ws52:

 

قفل و بند می خواد چی کار

ما یه ستاره لاک می زنیم که اونم با یه ستاره آنلاک باز میشه :ws3:

لینک به دیدگاه

 

چطوری زندگی میکنید با گوشی بدون رمز؟؟؟؟؟؟؟ تصور کردنش مرگه:icon_pf (34):

واسه من تا به امروز نداشته:ws3: اما گوشیم همیشه یا تو جیبمه یا تو کیفم گاهی هم زیر مبل اینا وله:ws3:

قفل و بند می خواد چی کار

ما یه ستاره لاک می زنیم که اونم با یه ستاره آنلاک باز میشه :ws3:

من اونم نمیزنم یکی زنگ بزنه چهار ساعت باید باز کنی:ws3:

لینک به دیدگاه
واسه من تا به امروز نداشته:ws3: اما گوشیم همیشه یا تو جیبمه یا تو کیفم گاهی هم زیر مبل اینا وله:ws3:

 

من اونم نمیزنم یکی زنگ بزنه چهار ساعت باید باز کنی:ws3:

:jawdrop: برای جواب زنگ دادن که نمیخواد بازش کنی قفلم باشه میتونی جواب بدی:icon_pf (34):

لینک به دیدگاه

یه سوتی عظیم و افتضاح.

خونه ی مادر بزرگ همسرم بودیم. مادر بزرگش گفتم دستتون درد نکنه اینقدر زحمت کشیدید ...چرا اینقدر زحمت کشیدید و این حرفا...

ایشونم گفت: خوشی باشه...هر چی باشه خوبه...فداتون شم...منم گفتم زحمت می کشید :ws28:

واییییییییی ییهو خودم چه سوتی دادم :hanghead:

لینک به دیدگاه
[/color]

:jawdrop: برای جواب زنگ دادن که نمیخواد بازش کنی قفلم باشه میتونی جواب بدی:icon_pf (34):

ها :ws3: نمیدونستم :ws3: خو اینم یه سوتی بود همینجا دادیم دیگه:ws3:

لینک به دیدگاه
یه سوتی عظیم و افتضاح.

خونه ی مادر بزرگ همسرم بودسم. مادر بزرگش گفتم دستتون درد نکنه اینقدر زحمت کشیدید ...چرا اینقدر زحمت کشیدید و این حرفا...

ایشونم گفت: خوشی باشه...هر چی باشه خوبه...فداتون شم...منم گفتم زحمت می کشید :ws28:

واییییییییی ییهو خودم چه سوتی دادم :hanghead:

 

 

:persiana__hahaha::persiana__hahaha::persiana__hahaha::persiana__hahaha::persiana__hahaha::persiana__hahaha::persiana__hahaha::persiana__hahaha:

لینک به دیدگاه

يه سوتي دادم همين اولين صبحي وحشتناك

يكي از همكارام سال نو رو بهم تبريك گفت و ان شاالله كه سال خوبي داشته باشي

منم امدم بگم همچنين براي شما اما نميدونم چرا بلند گفتم انشاالله

لینک به دیدگاه

استادای ما تو دوران دانشگاه بعضا سوتی های نابی میدادن. یه روز یکی اومد سر کلاس گفت آفتابو بزن کنار بزار پرده بیاد تو. :jawdrop:

 

یه مدت بعد هم یه خانمی بود استاد برنامه نویسی. سر کلاس خیلی اذیتش میکردن بچه ها.

اومد گفت موبایلاتونو درارید آدامساتونم خاموش کنید. :banel_smiley_52:

 

و اما سوتی اصلی مال استاد ایزدیه بعدا براتون تعریف میکنم. :a030:

لینک به دیدگاه
با کلی زحمت و اونهم با 10 دقیقه تاخیر رفتم سر کلاس و دیدم در بازه :w16:و منم رفتم تو :a030:و دیدم هیچکی هم چیزی

 

نمیگه :ws21:منم کلی خوشحال و خندان دو سه تا تیکه باحال به استاد گفتم :icon_redface: و دیدم بچه ها دارن اشاره میدن پشت سر

 

مو نگاه کردم:ws21: با صحنه فجیعی مواجه شدم:icon_pf (34): استاد اومده بود :icon_pf (34):و همه تیکه ها رو شنیده بوده :icon_pf (34):

 

استاد هم هیچی نگفت ولی من رفتم درس رو حذف کردم:icon_pf (44):

 

(استاد پشت در بوده و داشته کاغذی رو تو سطل مینداخته)

 

چه راحت درس حذف میکنین بابا ، من ترم پیش با استاد وصایا دعوام شد سر کلاس ، گفت پاشو برو بیرون ، گفتم من پول کلاسو دادlم هیچ احدی نمیتونه منو از این کلاس بیرون کنه ( البته وصایا شهریه نداره ها:ws3: ) بعد گفت پس آخر سر وایسا کارت دارم ؛ گفتم من وقتم پره متاسفانه واسه شما وقت ندارم ، بعده چند مین یکی از بچه ها بهم گفت برو حذف کن به نفعته ، منم بلند گفتم بیخود کرده ، 0.25 نمره منو کم بده دیگه ، ببین چیکارش میکنم ، آخر ترمم نمرمو 13.75 داد ؛ 2 بار اعتراض دادم کشوندمش یونی که ورقمو نشون بده ؛ بعد که اومد گفتم من پشیمون شدم بای

:ws3:

سوتی نبود ولی خاطره آموزنده بود در بابا نترسیدن از استادا ، البته نرین با استادای تخصصی این کارارو بکنینا:ws3: فقط وصایا و قرآن و اینا:ws3:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...