Valentina 13664 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۰ من فهمیدم:mornincoffee: منم فهمیدم:mornincoffee: 3 لینک به دیدگاه
ashegh20 1559 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۰ یه روز رفتم واسه دندونام ؛ دندون پزشکی دیدم مطب هم شلوغ شلوغ خیلی مودب رفتم پیش منشی و بهش گفتم میخوام دکتر رو ببینم منشی هم گفت وقت قبلی دارین؟منم گفتم اره و اسممو گفتم منشی یه نگاه کرد و گفت اسمتون توی لیست ، نیست:banel_smiley_52:خیلی تعجب کردم و شاکی بازی در اوردم و....:167:منشی هم اخر سر گفت برو بشین هر وقت مریض ها تموم شدن میتونی دکتر رو ببینی:ws2:رفتم پیش دکتر و برگشتم خونه یه کم فک کردم من کی نوبت گرفته بودم ؟:icon_pf (34):هی فک کردک هی فک کردم بالاخره یادم اومد که من دیشب خواب دیده بودم که ازین دکتره نوبت گرفتم:ws3: 18 لینک به دیدگاه
Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۰ من فهمیدم:mornincoffee: منم فهمیدم:mornincoffee: منم فهمیدم:mornincoffee: ------------------------------------------------------------------- پریروز عروسی پسر داییم بود و داییم ناهار همه رو دعوت کرده بود و عصر شده بود همه میخواستن برگردن خونه تا برای شب اماده شن و همینطور همه از هم یکی یکی خداحافظی میکردیم و هم عیدو تبریک میگفتیم تا اینکه رسیدیم به یکی که خیلی خیلی باهشون رودربایسی داریم و خیلیم قشنگ حرف میزنن و ایشون به خواهرم گفت همیشه به عروسیو شادی و خواهرمم هل شدو جوابید ایشالا قسمت منو شما 13 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۰ من فهمیدم:mornincoffee: منم فهمیدم:mornincoffee: منم فهمیدم:mornincoffee: احسنت به این قدرت بیان و اینا تا حالا 3 نفر ؛ کسه دیگه نبود؟ 4 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۰ پریروز عروسی پسر داییم بود و داییم ناهار همه رو دعوت کرده بود و عصر شده بود همه میخواستن برگردن خونه تا برای شب اماده شن و همینطور همه از هم یکی یکی خداحافظی میکردیم و هم عیدو تبریک میگفتیم تا اینکه رسیدیم به یکی که خیلی خیلی باهشون رودربایسی داریم و خیلیم قشنگ حرف میزنن و ایشون به خواهرم گفت همیشه به عروسیو شادی و خواهرمم هل شدو جوابید ایشالا قسمت منو شما ببخشید پریروز شب چه خبر بود مگه همه میومدن که آماده بشن؟ 5شنبه شب هم که نبود 3 لینک به دیدگاه
ashegh20 1559 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۰ احسنت به این قدرت بیان و اینا تا حالا 3 نفر ؛ کسه دیگه نبود؟ منم گرفتم 2 لینک به دیدگاه
mobinak 398 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۰ يه دفه رفته بودم دندون پزشكي دندونامو جرمگيري كنم، هر كي رفته باشه ميدونه كه چه حس بدي داره، من همش دلم ضعف ميرفت از صداي قيیییییییژژژژژژژژژژژژژژ روي دندونام و مي ترسيدم كه تكون بخورم ، دستامو به هم قلاب كرده بودمو استرس داشتم شديدا، كه يهويي نتونستم ديگه دستامو كنترل كنم، كه موهاي دكتر رو گرفتم گفت آيييييييييييييي!!!!! قيافه دكتره و منشيه خيلي ديدني بود:jawdrop:، منم خيلي خندم گرفته بود، ديگه دكتر دوسه دقيقه وقت داد من بخندم دوباره شروع كرد. 17 لینک به دیدگاه
Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۰ ببخشید پریروز شب چه خبر بود مگه همه میومدن که آماده بشن؟ 5شنبه شب هم که نبود :w58: خب ظهر عروسی بود و شبش عروسی بود و همه میخواستن برن خونه هاشون برای شبش اماده بشن دیگه ! 3 لینک به دیدگاه
ashegh20 1559 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۰ اینو یکی از بچه ها تعریف کرد توی خوابگاه داشتن تی وی نگاه میکردن که یکی از بچه ها که جلوتر نشسته بود میگه : نوبت منم میشه بچه ها هم هیچی نمی گن یه دیقه دیگه بازم میگه نوبت منم میشهبازم بچه ها هیچی نمی گن هی این قضیه تکرار میشه و اون میگه نوبت منم میشه و بچه ها هم هیچی نمی گن:icon_pf (34):اخر سر بچه ها میبینن که بالای سر این بنده خدا لباس خیس روی بند هستش و از اون اب چیکه چیکه میکنه :ws28: و دوستشون هم فک میکنه کار بچه هاست:ws28: 15 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۰ :w58:خب ظهر عروسی بود و شبش عروسی بود و همه میخواستن برن خونه هاشون برای شبش اماده بشن دیگه ! نگفته بودی خب 3 لینک به دیدگاه
ashegh20 1559 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۰ نگفته بودی خب اگه چیزی هست به منم بگین 1 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۰ اگه چیزی هست به منم بگین همه چیز در همین صفحس خوب بخون 1 لینک به دیدگاه
ashegh20 1559 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۰ با کلی زحمت و اونهم با 10 دقیقه تاخیر رفتم سر کلاس و دیدم در بازه و منم رفتم تو و دیدم هیچکی هم چیزی نمیگه منم کلی خوشحال و خندان دو سه تا تیکه باحال به استاد گفتم و دیدم بچه ها دارن اشاره میدن پشت سر مو نگاه کردم با صحنه فجیعی مواجه شدم:icon_pf (34): استاد اومده بود :icon_pf (34):و همه تیکه ها رو شنیده بوده :icon_pf (34): استاد هم هیچی نگفت ولی من رفتم درس رو حذف کردم:icon_pf (44): (استاد پشت در بوده و داشته کاغذی رو تو سطل مینداخته) 14 لینک به دیدگاه
yasi * m 5032 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۰ یه سوتی قبلا تعریف کردم....سرور عوض شد ،پاک شد....دوباره میگم. یه سال تو خونه دانشجویی نزدیکای تابستون بود،هوا فوق العاده گرم بودو به هیچ وجه نمیشد تحمل کرد. خلاصه با هزار دنگ و فنگ کولر سرویس کردیم و روشن شد..... از شانس قشنگ ما،بعد دو روز دیدیم دیگه باد نمیزنه!(قبلشم فقط مارو فووت میکرد خنک شیم!) :mornincoffee: رفتیم پیش مدیر ساختمون ،گفتیم اینجوری شده.... گفت من میرم یه نگاه میندازم......رفت و اومد ،گفت کولرتون تسمه نداره..... گفتیم پس تا الان چجوری کار میکرد؟؟! زنش اومد گفت دیروز صاحب خونتون اومد کلید پشت بوم رو از ما گرفت....حتما اون ورداشته!!!:jawdrop: گفت زنگ بزنین بهش بگین...انقدر گفت که ما هم خر شدیم بهش زنگ بزنیم...:shame: بعد کلی دعوا معوا سر اینکه کی زنگ بزنه من قبول کردم.... یه چیزیم بود اینکه من هی تو حرفام به جای تسمه میگفتم واشر!!! :dancegirl2: خلااااااصه بعد کلی تمرین که چی بگم به صاب خونه زنگ زدم..... تا گفتم سلام،هر چی ردیف کرده بودم بگم ،یادم رفت. . . بدون هیچ حرف مقدمه ای گفتم ببخشید این واشر ما نیست....یهو دوستم که کنارم نشسته بود زد زیر خنده...منم دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم!! حالا من میخندم، صاب خونه هم پشت تلفن ساکته!:shame: با هزار زور و زحمت وسط خنده ام گفتم تسمه ی ما نیست شما ورداشتین!!؟ یارو اینجوری شده بود:jawdrop:.....گفت تسمه ی چی؟ تسمه ی کجا!؟ گفت ما کولرمون اسپلیته تسمه نمیخواد:viannen_38: منم گفتم فک کردیم شما ورداشتین ببخشید خداااافظ :shame: و گوشی رو برای جلوگیری از آبروریزی های بیشتر به سرعت قطع کردم........................ پایان:mornincoffee: 28 لینک به دیدگاه
Valentina 13664 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۰ یه سوتی قبلا تعریف کردم....سرور عوض شد ،پاک شد....دوباره میگم. یه سال تو خونه دانشجویی نزدیکای تابستون بود،هوا فوق العاده گرم بودو به هیچ وجه نمیشد تحمل کرد. خلاصه با هزار دنگ و فنگ کولر سرویس کردیم و روشن شد..... از شانس قشنگ ما،بعد دو روز دیدیم دیگه باد نمیزنه!(قبلشم فقط مارو فووت میکرد خنک شیم!) :mornincoffee: رفتیم پیش مدیر ساختمون ،گفتیم اینجوری شده.... گفت من میرم یه نگاه میندازم......رفت و اومد ،گفت کولرتون تسمه نداره..... گفتیم پس تا الان چجوری کار میکرد؟؟! زنش اومد گفت دیروز صاحب خونتون اومد کلید پشت بوم رو از ما گرفت....حتما اون ورداشته!!!:jawdrop: گفت زنگ بزنین بهش بگین...انقدر گفت که ما هم خر شدیم بهش زنگ بزنیم...:shame: بعد کلی دعوا معوا سر اینکه کی زنگ بزنه من قبول کردم.... یه چیزیم بود اینکه من هی تو حرفام به جای تسمه میگفتم واشر!!! :dancegirl2: خلااااااصه بعد کلی تمرین که چی بگم به صاب خونه زنگ زدم..... تا گفتم سلام،هر چی ردیف کرده بودم بگم ،یادم رفت. . . بدون هیچ حرف مقدمه ای گفتم ببخشید این واشر ما نیست....یهو دوستم که کنارم نشسته بود زد زیر خنده...منم دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم!! حالا من میخندم، صاب خونه هم پشت تلفن ساکته!:shame: با هزار زور و زحمت وسط خنده ام گفتم تسمه ی ما نیست شما ورداشتین!!؟ یارو اینجوری شده بود:jawdrop:.....گفت تسمه ی چی؟ تسمه ی کجا!؟ گفت ما کولرمون اسپلیته تسمه نمیخواد:viannen_38: منم گفتم فک کردیم شما ورداشتین ببخشید خداااافظ :shame: و گوشی رو برای جلوگیری از آبروریزی های بیشتر به سرعت قطع کردم........................ پایان:mornincoffee: خسته نباشییی :mornincoffee: :ws28: 3 لینک به دیدگاه
sookut 13735 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۰ همین الان یه سوتی دادم سیما همیشه برای من مثل خیلیا عکس و نقاشی های قشنگ میفرسته الان هم یکی از اون عکسای قشنگ برای من فرستاده شد ، من بدونه اینکه فرستنده رو ببینم کیه فکر کردم مثل همیشه سیماست رو نام کاربریش کلیک کردم و رفتم تو پروفایلش و بابت عکس تشکر کردم ، بعدش دیدم ا این که پروفایل afarin هست ، فکر کردم اشتباهی اومدم تشکر کردم و بهش گفتم معذرت کامنته اشتباهی بود تو این فاصله هم آفرین تو پروفابله من گفته بود خواهش میکنمو اینا و بعد afarin اینجوری شد: ، خلاصه بعدا رفتم پروفایل سیما از اون بابت عکس تشکر کردم ولی باز که اومدم پروفایلم دیدم عکس رو afarin فرستاده نه سیما بعد رفتم پروفایل سیما و بهش گفتم معذرت کامنته اشتباهی بود و باز هم از afarin تشکر کردم هرکسی فهمید چی به چی شد جایزه داره بترکی حامد منو اشتباهی میگیری دیگه:167: 4 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۰ بترکی حامدمنو اشتباهی میگیری دیگه:167: غیر از تو هیشکی از این مهربونیا واسه من نکرده بود واسه همون اشتپ شد:pichak29: 4 لینک به دیدگاه
sookut 13735 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۰ غیر از تو هیشکی از این مهربونیا واسه من نکرده بود واسه همون اشتپ شد:pichak29: آخییییی الهی قربونت بشم اشکال نداره حالا ناراحت نشو دیگه من همیشه به یادتم 4 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۰ یه سوتی قبلا تعریف کردم....سرور عوض شد ،پاک شد....دوباره میگم. یه سال تو خونه دانشجویی نزدیکای تابستون بود،هوا فوق العاده گرم بودو به هیچ وجه نمیشد تحمل کرد. خلاصه با هزار دنگ و فنگ کولر سرویس کردیم و روشن شد..... از شانس قشنگ ما،بعد دو روز دیدیم دیگه باد نمیزنه!(قبلشم فقط مارو فووت میکرد خنک شیم!) :mornincoffee: رفتیم پیش مدیر ساختمون ،گفتیم اینجوری شده.... گفت من میرم یه نگاه میندازم......رفت و اومد ،گفت کولرتون تسمه نداره..... گفتیم پس تا الان چجوری کار میکرد؟؟! زنش اومد گفت دیروز صاحب خونتون اومد کلید پشت بوم رو از ما گرفت....حتما اون ورداشته!!!:jawdrop: گفت زنگ بزنین بهش بگین...انقدر گفت که ما هم خر شدیم بهش زنگ بزنیم...:shame: بعد کلی دعوا معوا سر اینکه کی زنگ بزنه من قبول کردم.... یه چیزیم بود اینکه من هی تو حرفام به جای تسمه میگفتم واشر!!! :dancegirl2: خلااااااصه بعد کلی تمرین که چی بگم به صاب خونه زنگ زدم..... تا گفتم سلام،هر چی ردیف کرده بودم بگم ،یادم رفت. . . بدون هیچ حرف مقدمه ای گفتم ببخشید این واشر ما نیست....یهو دوستم که کنارم نشسته بود زد زیر خنده...منم دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم!! حالا من میخندم، صاب خونه هم پشت تلفن ساکته!:shame: با هزار زور و زحمت وسط خنده ام گفتم تسمه ی ما نیست شما ورداشتین!!؟ یارو اینجوری شده بود:jawdrop:.....گفت تسمه ی چی؟ تسمه ی کجا!؟ گفت ما کولرمون اسپلیته تسمه نمیخواد:viannen_38: منم گفتم فک کردیم شما ورداشتین ببخشید خداااافظ :shame: و گوشی رو برای جلوگیری از آبروریزی های بیشتر به سرعت قطع کردم........................ پایان:mornincoffee: 3 لینک به دیدگاه
ashegh20 1559 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۰ دوران دانشجویی همش خاطره هست امتحان میان ترم داشتیم و تا ساعت2 درس خوندیم وقتی میخواستیم بخوابیم یکی گفت همه موبایلشونو روی 6 تنظیم کنن من یهو پیش خودم گفتم یه کم اذیتشون کنم:167: وقتی خوابیدن ساعتشونو دو ساعت جلو کشیدماینا هم ساعت 4 صبح بیدار شدن من رو هم بیدار کردن منم گفتم من امروز نمیرم دانشگاه اونا هم گفتن بیچاره میان ترمه و ...منم گفتم بی خیال:ws2: خلاصه گفتن میل خودته و ...اینا اصلا شک هم به تاریکی هوا نکردن و رفتن اینا میرسن دم دانشگاه و میبینن در بسته و هیچکی هم نیست همونجا وایمیستن اونم دو ساعت بعدش منم سر وقت رفتم دانشگاه ؛ اگه قیافه اینا رو میدیدین یکی شده بود دومی:167:سومی به تلافی این ماجرا یه بلایی سرم اوردن که بعدا میگم 17 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده