رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

دیروز با یکی از بچه ها رفته بودم سایت برای پرینت انتخاب واحدم

بعد هرچی رمزشو میزد،میدید اشتباهه

مجبور میشد هی از اول بره

بعد از چندین بار،گفت یه احتمال محال هم هست

اینکه مثلا r رو قبل از شماره شناسنامه م بزنم

گرچه الکیه ولی طوری نیست

تا این کار رو کرد،صفحه باز شد:banel_smiley_4:

 

____________________________________________

 

اومدیم پیش کارشناس گروه سابقمون که پرینتش بگیره برامون

داشت صبحونه میخورد

یه لقمه گذاشت رو میز گفت بیایید بخورید

منم هنوز صبحونه نخوردم

آروم برش داشتم بعد هرچی میخوردم دیدم هیچی توش نیست

گفتم آقای... میشه بپرسم دقیقا چقدر مربا توش گذاشتین که من هنوز بهش نرسیدم؟

  • :whistle:
     
    دیدم اینطوری شد:w58: اصلا کی گفت من با مربا بهت دادمش؟ این که نون خالی بود گفتم خودت بیایی لقمه بگیری برا خودت:banel_smiley_4:



  • Like 26
لینک به دیدگاه
دیروز با یکی از بچه ها رفته بودم سایت برای پرینت انتخاب واحدم

بعد هرچی رمزشو میزد،میدید اشتباهه

مجبور میشد هی از اول بره

بعد از چندین بار،گفت یه احتمال محال هم هست

اینکه مثلا r رو قبل از شماره شناسنامه م بزنم

گرچه الکیه ولی طوری نیست

تا این کار رو کرد،صفحه باز شد:banel_smiley_4:

 

____________________________________________

 

اومدیم پیش کارشناس گروه سابقمون که پرینتش بگیره برامون

داشت صبحونه میخورد

یه لقمه گذاشت رو میز گفت بیایید بخورید

منم هنوز صبحونه نخوردم

آروم برش داشتم بعد هرچی میخوردم دیدم هیچی توش نیست

گفتم آقای... میشه بپرسم دقیقا چقدر مربا توش گذاشتین که من هنوز بهش نرسیدم؟

  • :whistle:
     
    دیدم اینطوری شد:w58: اصلا کی گفت من با مربا بهت دادمش؟ این که نون خالی بود گفتم خودت بیایی لقمه بگیری برا خودت:banel_smiley_4:

 

امضات حرف نداره:icon_redface:

من سوتی گرفتم ولی ندادم

  • Like 6
لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

خیلی شیک صبح بلند شدم برم پیاده روی که دیدم زنداداشم بیداره گفت منم میام...چند مین بعد دیدم برادر زادمم بیدار شد گفت منم میام!

خلاصه گروهی رفتیم پیاده روی

منم خیلی ورزشکاری داشتم پیاده روی میکردم که یکباره تصمیم گرفتم به پشت راه برم...یه جورایی دیدن دریا و منظره بهم بیشتر میچسبه این شکلی...هیچی دیگه اولش اروم اروم رفتم خیلی زیاد جو گیر شدم و به طور حیرت انگیزی سرعتم بردم بالا:ws28:شنیدن کی بود مانند دیدن...جاتون خالی نباشه چنان خوردم عقبی زمین که خودم چند دیقه تو شک بودم!

پاهام در هوا و سرم روی زمین:whistle:

حالا هی دورم نگه میکردم کسی نباشه...خوشبختانه فقط خودمون بودیم

همراهای گرامیم فقط میخندیدن:ws3:بابا یکی بیاد منو بلند کنه!فامیلن ما داریم اخه

  • Like 28
لینک به دیدگاه

این سوتی یه کم قدیمیه ولی هروقت با دوستم یادش میوفتیم کلی میخندیم:ws3:

 

یادمه ترم سه بودیم اونم تو فرجه ها

رفته بودیم سالن مطالعه دانشگاه که مثلا درس بخونیم:w16:

دوستم یه آهنگی واسم فرستاده بود گفت خیلی قشنگه گوش کن:banel_smiley_4:

منم هنذفری گذاشتم و زیادش کردم داشتم گوش میدادم دیدم دوستم تک زد رو گوشیم

همین که اومدم بلند بشم برم پیشش ، سیم هنذفریم تاب خورد به صندلی و از گوشیم دراومد:icon_pf (34):

یهو صدا پخش شد تو سالن مطالعه

داشتم آب میشدم :5c6ipag2mnshmsf5ju3

ولی خیلی ریلکس قطعش کردم اومدم نشستم سر جام و دوباره هنذفریمو گذاشتم تو گوشم:whistle:

 

پ.ن:وقتی رفتم پیش دوستم گفتم چیکارم داشتی؟ گفت هیچی همینجوری تک زدم:banel_smiley_4:

  • Like 23
لینک به دیدگاه

تو دانشگاه ما یه آسانسور شیشه ای با کلاس هست که مخصوص استاداست و وقتی که کارت هیئت علمیشونو میذارن رو پایه کنار آسانسور درش باز میشه:ws3:

جدیدا نوابغ دانشکده کشفیدن که اگه یه ورق کاغذ ببری لای دو تا درش، خود به خود باز میشه و دیگه نیازی به کارت استاد نیست:ws3:

چند وقت پیش صبح ساعت ۸ همگی با هم ( کل بچه های کلاس با هم :ws3:) رسیدیم دم آسانسوره! و از اون جا که ۸ صبحی هیچ کس به ذهنشم خطور نمیکرد که با پله بره تصمیم گرفتیم با آسانسور بریم.

خلاصه این که یه اسکناس هزاری رو از لای در رد کردیم. در که باز شد همگی ریختیم توش( البته فقط دخترا:ws3:)

 

۱۱ نفر تو یه آسانسوره یه متر مربعی بودیم.

به همون صورت رفتیم بالا. چجوری سقوط نکردیمو نمیدونم:icon_pf (34):

وقتی رسیدم دیدیم بیرون آسانسور استاد به این حالت وایساده:icon_razz:

حالا ما دونه دونه میایم بیرون

استاد بیچاره هم وحشت زده ما رو نیگا میکنه:w58:

هی منتظره تموم شیم نمیشیم:ws28:

آخرین نفر که بیرون اومد پرسید فقط همین بودین؟:banel_smiley_4:

ما: بله استاد متاسفانه بقیه جا نشدن:hanghead:

از اون ماجرا به بعد تا آخر ترم ازمون حساب میبرد بنده خدا:ws28:

  • Like 31
لینک به دیدگاه

امروز سوتی ای دادم که باعث شدم یک ساعت دیر برسم سرکار :icon_pf (34):

تو یه مسیری دو تا ماشین خطی سوار میشم که در هر دو مقصد 1 و 2 همه قیافه ها آشناست هر روز و یکی ازینا که هر دو مسیر هم هست پسری هست که انگار دختر ندیده :banel_smiley_4:دقیقا زل میزنه تو چشم آدم و دونه به دونه می فهمه کدوم مژه هات رو کمتر ریمل زدی :(87):

امروز تو مسیر 1 ایشون تو ماشین ما بود :banel_smiley_4:و از شانس من خیابونا هم کلی ترافیک :icon_razz:

تا رسیدم به مقصد 1 سریع با سرعت نور حرکت کردم رفتم سمت ماشینای خطی مسیر 2 که ایشون دیرتر برسه و تو یه ماشین نباشیم. قسمت ماشینای خطی تعداد ماشینای خطای دیگه هم زیاد بود منم سریع نشستم جلو یکی از ماشینا و ازونجا که دم تاکسی های خطی مسیر 2 یه پیرمرد همیشه هست یه پیرمرد دیگه دیدم و با خودم گفتم شاید امروز اون نیمده :ws38:

خلاصه بعد از چند دقیقه ماشین راه افتاد منم ازونجایی که کرایه 1200 تومن بود همون اول مسیر 2200 تومن دادم به راننده.راننده 200 تومن رو بهم برگردوند و گفت 1500 هست 200 تومنی نمیخواد :banel_smiley_4:

من : 1500 ؟ :w58:

راننده اشاره کرد به جلو ماشین که نوشته بود 1500 .منم با خودم گفتم شاید گرون شده :ws38:

یهو دیدم وای ماشین برای یک مسیر دیگه هست و ماشین رو اشتباه سوار شدم :sad0:

راننده : اشتباه سوار شدی؟:banel_smiley_4:

و اینگونه بود که ناچار شدم وسط راه پیاده شم و از یه مسیر دیگه برم و یک ساعت دیر برسم :(2310):

  • Like 28
لینک به دیدگاه

دو روز قبل رفتم دیدم ااا تو عید انگار یکی یه سطل خاک خالی کرده تو دفتر

در حالت عصبانی تی برداشتم یکم تمیز کردم

بعدش امروز میخواستم واسه یکی از همکارم تعریف کنم : گفتم میدونی آقای ...نیست ما زیرمون بازه واسه همین یه عالمه خاک اومده

اونم میگفت چی بازه

منم میگفت زیرمون

یهو همه زدن زیر خنده ، هنوزم من نفهمیدم کجای حرفم خنده داره بوده:w58:

  • Like 23
لینک به دیدگاه

امروز یکی از دوستام نیومده بود کلاس

منم بعد از کلاس اومدم در اتاقش ببینم چرا نیومد

بهش گفت چی شده؟

گفت امروز حالم خیلی بد شده بود ولی الان خوبم

حرفا استاد رو براش گفتم بعد گفت باهاش حرف میزنم بعدا

گفت نمیدونی چقدر امروز داغون بودم

منم خواستم بگم خداروشکر خوبی ولی گفتم: خداروشکر:w16::banel_smiley_4::icon_pf (34):

اونم فکر کرد بخاطر اینکه گفته داغون بودم من گفتم خداروشکر:banel_smiley_4:

بعد گفتم ببخشید میخواستم بگم خداروشکر که الان خوبی:5c6ipag2mnshmsf5ju3:sigh:

  • Like 17
لینک به دیدگاه

این سوتیمو یادم نیست قبلا اینجا تعریف کردم یا نه:ws3:

 

قبل از عید با دختر خالم رفته بودیم بیرون

بعد من گفتم باید بریم حلیم بادمجون بگیریم خودم هم اصلا کیف واینا با خودم نبردم قرار شد اون حساب کنه:w02:

کیفش رو هم داده بود دست من:banel_smiley_4:

وقتی رفتیم تو گفتم آقا کدوم حلیم بادمجونه

اونم در قابلمو رو برداشت بعد گفت متاسفانه بهبهانیا خسیسن منم مجبورم کشک کم بریزم توش که گرون نشه و اینا بخرن واسه همین اصلا خوب نمیشه:banel_smiley_4:

خلاصه کلی از خساست بهبهانیا گفت

منم هیچی نگفتم

بعد ظرف رو که گرفتم گفتم دستتون درد نکنه خدانگهدار:icon_redface:

تا دم در اومدم دیدم دختر خالم وآقاهه دارن با تعجب نگام میکنن:w58:

تازه فهمیدم که پولش رو حساب نکردم:banel_smiley_4:

آقاهه گفت قابل نداره خانوم:whistle:

پیش خودم گفتم آره خوبه دوساعت داشتی از خساست بهبهانیا میگفتی:banel_smiley_4:

  • Like 20
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

نمیدونم سوتیه یا نه خودم که اینجورم:w58::banel_smiley_4::ws28::ws38:

 

توگوشیم اسم دوستم ثبت شده با یه شماره:/(این ایرانسل به بادمون نده خوبه هرکی شونصدتاخط داره:/)

 

خلاصه با اونم چندباری به من اس داده شده :/

چندروزی بود از دوستم خبرنداشتم دیشب کلی مورد عنایت قرارش دادمو واسش یه اس پرملات فرستادم:icon_pf (34):امروزاس اومده شما:w58:منم گفتم مگه مژده نیستی نمیشناسی و فلان........اس اومده من پسرم:/:w58:حالا من اونموقع یه جایی بودم بی اعصاب:banel_smiley_4:بهش زنگ زدم که این خط و از کجا آوردی:icon_pf (34):اونم پررو دیگه ولکن معامله نبود:/

 

بعد زنگ زدم خونه دوستم:/ باباش میگم شمارشو میدیدگفت بهت زنگ میزنم:/ زنگیده دوستم دعوا که چرا شمارتو ندادی پروانه:/دوستم سرکلاس:w58:

 

بعد از زیر خروارها شماره باز یه شماره پیدا کردم دوستمه:banel_smiley_4:بهش گفتم بووووووق بووووووووووووق بوووووووووووووووق:whistle::ws3:

فعلا داره میگرده که اون کیه:/

 

 

حالا یارو هم ولکن معامله نیس که:/ اس داده من نامزد دارم تلفنی نمیخوام دوس شم فقط ثابت کن:w58::hanghead:

 

من تو اون لحظه:w58::icon_pf (34)::ws28:

 

بلاکش کردم دیگه فعلا که خبری نیس:/:5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 22
لینک به دیدگاه

چند روز پیش رفتم اتاق کارشناس گروه سابقمون که الان شده کارشناس گروه محیط زیست:banel_smiley_4:

مدیر گروه محیط زیست هم این ترم استاد یکی از درسای تخصصیمونه:banel_smiley_4: و فوق العاده استاد با حالیه:ws37:

این کارشناس گروه ما یه تکیه کلامی داره اینه که به همه میگه مهندس یعنی ترم اول روز اول هم به ما میگفت مهندس ما هم ذوق مرگ میشدیم:ws3:

خلاصه چند روز پیش تو دفتر گروهشون بودم و گفتم آقای فلانی میشه کتاباتونو نگاه کنم؟

گفت آره

وقتی نیگاشون کردم، داشتم میذاشتمشون سر جاش و پشتم به در بود

دیدم کارشناس گروهمون گفت مهندس

منم بدون اینکه برگردم،گفتم جان؟

دیدم یهو سکوت مطلق شد:5c6ipag2mnshmsf5ju3

وقتی برگشتم،دیدم مدیر گروهشون ایستاده و هردوتا دارن بهم میخندن:5c6ipag2mnshmsf5ju3 (نگو به استاد گفته بوده مهندس :| )

استادمون گت تو اینجا چیکار میکنی؟:banel_smiley_4:

گفتم استاد اومدم شیرینی بردارم:5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 24
لینک به دیدگاه

رفته بودیم داروخونه یه نسخه اومد که یکی از داروهاش تتراسایکلین بود، دوستم تند تند شروع کرد به توصیه گفتن که اینو با شیر نخور و اگه عارضه ی گوارشی دیدی اینجور کن و اونجور بعد مریضه همینجوری با تعجب نگاش می کرد، دوستم یه نگا کرد به نسخه و داروی تو سبد دید که بله پماد تتراسایکلین بوده!:whistle:

 

یه بارم تو یکی از داروخونه های شلوغ یه سبد دارو اومد.بنده هم تند قبض و نگاه کردم ببینم اسم طرف چیه که صداش کنم واسه پرداخت بره صندوق.نوشته بود رحمتِ ... . منم گفتم آقای رحمت ... ، بعد دفترچه رو نگا کردم دیدم عکسش یه خانومیه منم سریع اصلاحش کردم خانوم رحمت ... .یه آقایی اومد فکر کنم پسرش بود گفت شما آقا و خانوم تشخیص نمی دین!:hanghead: :sigh: بسی ناراحت شدم بعد که پرداخت کرد اومد دوستم اومد داروهاشو بده حواسش نبود دوباره گفت آقای ... ! ما دیگه نمی دونستیم چی بگیم ، پسره هم اعصاب نداشت میرغضبی نگا کرد و رفت!

  • Like 25
لینک به دیدگاه

دیشب ذهنم خیلی بهم ریخته بود ... داشتم به کارهایی که باید چند روز آینده انجام می دادم فکر می کردم...مخصوصا روی کارای شنبه زوم کرده بودم:ws52:

 

همون لحظه بابام گفت کی میخوای بری تهران، گفتم فردا صبح زود میرم ...اوه اوه تازه باید زودتر برم نه اینکه اول هفتست خیلی شلوغهth_running1.gif

اونایی که داشتن میشنیدن قیافه هاشون متعجب شد...:w58: و بعدش:banel_smiley_4:

خیلی هم داشتم با جدیت اینو می گفتم و تو فکر بودم:ws38: که دیدم خواهرم زده زیر خنده :ws47:و میگه بابا این خیلی داغونه فردا که چهارشنبه ست biggrin.gif

تازه اون موقع دلم به حال خودم سوخت :icon_pf (34):...طفلکی من.... راست میگفت ...پاک قاطی کرده بودم:ws3:

  • Like 22
لینک به دیدگاه

دیگه خودم روم نمیشه بیام تعریف کنم سوتیهامو:banel_smiley_4:

دیروز رفته بودم سایت بعد دیدم جدیدا ازین آهنا گذاشتن بالای در (خو اسمش رو نمیدونم همینا که دیگه در خودش بسته میشه5c6ipag2mnshmsf5ju3z.gif )

 

من یه عادتی دارم که وقتی در سایت رو میخوام ببندم،ازپشت میبندمش

وقتی خواستم بیام بیرون، هرچی میخواستم در رو ببندم،نمیشد:banel_smiley_4:

دیگه نگاه هم نمیکردم پشت سرم ببینم چرا بسته نمیشه:banel_smiley_4:

هی میکشدمش فقط:banel_smiley_4:

یهو یه پسری از پشت گفت : خانم ببخشید5c6ipag2mnshmsf5ju3z.gif

تازه فهمیدم این پسره بوده هی داشته از پشت در رو میکشیدهhanghead.gif

  • Like 24
لینک به دیدگاه

یکی از همکارای خانمم یه فیلم میخواست که براش بردم و خودمم فیلم رو ندیده بودم.فرداش یه همکار دیگه ام که پسر مجرد هست فلش رو آورد بهم داد :banel_smiley_4:و گفت فیلم رو اونم برداشته که ببینه.

یک ماه گذشت و ما وقت نکردیم فیلم رو ببینیم. چند روز پیش که اومدم فیلم رو ببینم وسط فیلم مهمون اومد و نشد بقیه اش رو ببینم :w000:و تازه اون موقع بود که فهمیدم ای وای من :icon_pf (34):فیلم 18+ بوده :4564:

فرداش رفتم سراغ اون همکارخانمم اون همکار پسرمون هم نشسته بود گفتم من فیلم رو نصفه دیدم اما انگار خوب نیستا شما نمیخواد ببینین :w02:قبلشم با اون همکار خانمم هماهنگ کردیم با تل که از فیلم بد بگیم که اون آقا نره فیلم رو ببینه :w02:و البته اون خانم باتوجه به شناختش گفت باجنبه اس و عیبی نداره :ws3:

و جالب اینجاست که همچنان اون همکار خانمم کلا هنوز وقت نکرده بود فیلم رو ببینه و با من جلو اون اقا میگفت اره فیلمه خوب نیست :w02:

یهو اون آقا گفت نه قشنگه :banel_smiley_4: من همون روز اول دیدم :whistle:

من :w58:

همکارخانمم :w58:

  • Like 25
لینک به دیدگاه

یکی از دوستان که تازه اومده امریکا داشت دز مورد این توضیح می داد که اینا نمی تونن اسما رو درست تلفظ کنن. یه سوتی از مسئول آزمایشگاهشون گفت ترکیدم از خنده :ws28:

 

"من که تازه اومده بودم، تکنسین آزمایشگاه ازم پرسید که آیا با کاتره آشنا شدم یا نه؟ منم گفتم که اکثر ایرانی های اینجا رو دیدم اما اینو نمیشناسم! بعد اینکه چند دقیق راجع بهش توضیح داد فهمیدم منظورش خاطره بوده :ws28::ws28:

  • Like 20
لینک به دیدگاه

یکی از دوستام داشته به GF ش پیفام میداده تو وایبر.... اشتباهی فرستاده برای یکی از دوستاش که خیلی چیزه!

متن پیغام: عشقم بیداری؟:icon_gol::icon_gol:

بعد دیده اوه فرستاده برای یکی دیگه..... بعدش نوشته :عه شرمنده اشتباه شد :ws28:

فقط می گفت : شااااااااااااااااانس آوردم اشتباهی واسه خالم نفرستادم وگرنه کل دنیا با خبر می شدن :icon_pf (34):

  • Like 19
لینک به دیدگاه

2روز پیش یه سوتی اساسی تو کلاس دادم:ws3:

سر صبحی رفتیم نشستیم تو آتلیه استاد اومد رفت تیکه ی وسط کلاس(این آتلیه 3تا تیکه داره)منم تیکه ی اول بودم استادو نمیدیدم همینجوری داشتیم کار میکردم که:ws3:فکر کردم استاد حضور غیاب میکنه و حس کردم گفت خانوم فلانی یعنی من:ws3:گفتم بله دیدم استاد گفت سلام منم گفتم سلام استاد:ws28:بعد استاد گفتن خوب هستی منم گفتم ممنون استاد بله خوبم:ws28:گفت چه خبرا خواستم ج بدم دیدم صدای خنده ی بچه های تیکه وسط و اون یکی استاد رفت هوا:ws28:

اون موقع بود که هم گفتن استاد داره با تلفن صحبت میکنه:ws28:منم داشتم ج میدادم:icon_pf (34):

اسم اونی که پشت خط بود به اسم من شبیه بود به من شه:ws28:

  • Like 32
لینک به دیدگاه

صبح دوستم زنگ زده میگه من نمیدونم چرا هر چی اطلاعاتمو تو سنجش میدم میگه این شناسه موجود نیست ..تو برام بزن ببین رتبه ارشدم چنده

میرم تو سایت میبینم خدایا اصلا لینکی واسه ارشد نیست

زنگ میزنم میگم لینکو بده لینکو نگاه میکنم میبینم نوشته ارشد 92

الان من موندم این بچه از صبح داشته میزده میدیده نیستش یه لحظه شک نکرد واسه سال قبل:banel_smiley_4:

  • Like 16
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...