Hanaaneh 28,167 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۲ هی وای من یه سوتی دارم براتون بسیار جدیده برا همین چند دقیقه پیش چند روزی میشه نت خوابگاه خودمون قطع شده مجبورم بیام سالن مطالعه یه خوابگاه دیگه خب اینجاه م نمیشه صدای آهنگ رو بلند کرد واسه همین هنذفری میذارم الان که اومدم هنذفری گذاشتم،دیدم انگار صداش بلند تر از همیشه ست کمش کردم اما باز یه جوری بودم بعد دیدم هیشکی هم هیچی نمیگه گفتم خب ابد من حساس شدم بعد یه لحظه سرمو بلند کردم دیدم یکی از بچه ها ایستاده بالا سرم و دستش رو به کمرش زده هنذفری رو در آوردم ببینم چشه دیدم صدای آهنگم داره تو کل سالن پخش میشه:icon_pf (34): فقط سرم رو انداختم پایین و عذرخ واهی کردم یعنی چیزی حدود یه ربع آهنگ پخش میشد و هیشکی هم هیچی نگفت دمشون گرم 26 نقل قول لینک به دیدگاه
- Nahal - 47,858 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۹۲ خیلی سرمون شلوغ بود منم میخواستم به یک جا فکس بزنم همزمان که تلفن رو گرفته بودم داشتم با خودم فک میکردم فکسش اتوماتیک هست و خودش استارت میشه همزمان که شماره رو گرفتم داشتم با همکارم صحبت میکردم یهو یه نفر فکس رو برداشت و من که هول شده بودم گفتم سلام لطفا استارت رو فکس کنین اونم خیلی شیک گفت استارت رو فکس کنم؟ .................................. با مامانم و دخترخاله ام رفته بودیم خرید که مامانم رو گم کرده بودیم و منتظرش بودیم هرچی به گوشی مامانم زنگ میزدم جواب نمیداد که به دخترخاله ام گفتم جواب نمیده همون موقع گوشی خودم زنگ خورد منم گفتم حتما مامان هست و بدون اینکه اسم رو ببینم گفتم بله؟ دخترخاله ام که دقیقا کنارم واستاده بود تو گوشی خودش گفت سلام خاله جون تازه اون موقع دخترخاله ام فهمید شماره منو به اسم مامانم سیو کرده 25 نقل قول لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28,167 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۲ من نمیدونم واقعا چرا انقدر سوتی میدم دیروز عصر رفته بودم دانشگاه که یکی از هم دانشگاهیام یه کار فوتوشاپی برام انجام بده بعد خودم هم یه چیزی نوشته بودم که یه دونه (ی) اضافه داشت میخواستم اونو هم حذف کنه وقتی داشت این کار رو انجام میداد قبلش کل نوشته رو خوند منم سرم رو انداخته بودم پایین دیدم هیچی نمیگه نیگاش کردم دیدم داره میخنده گفت خانم جلیلی؟ اختتامیه درسته یا اختتمایه؟:icon_pf (34): بعد از اونجایی که این وقتی کلمه انگلیسی میگه من میگم فارسی را پاس بداریم،اینم هی میگفت که فارسی را پاس بداریم 19 نقل قول لینک به دیدگاه
Ashkan_ad72 1,891 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اسفند، ۱۳۹۲ مامانم رفته بود آزمایشگاه بعد روز بعد من رفتم جوابو بگیرم.... دفترچه بیمش هم اونجا بود... من رفتم با پرستیژ تمام گفتم خانوم ببحشید شناسنامه مادرمو بدید... طرف: چی رو بدم.... من: گفتم که دفترچه بیمه رو 31 نقل قول لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120,438 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۹۲ خیلی وقت بود این تاپیک نیومده بودما. ولی دیگه دیروز یه کمی زیادی سوتیا زیاد شده بود گفتم بیام بگم دیروز کلاً یه فضای دیگه بودم از لحظه ای که بیدار شدم سوتی میدادم صبح میخواستم نون بردارم صبحونه بخورم. رفتم در غذا رو باز میکنم بعدش موقع رفتن اومدم ظرف غذامو بذارم تو کیف. لیوان چایی رو بردم که بذارم داشتم میرفتم سرکار. از تاکسی پیاده شدم و کرایه اینا رو کلاً یادم رفته بود بدم. طرف اینطوری شده بود یهو صدام کرد یادم افتاد حالا رفتم سرکار. کاپشنو درآوردم. فکر کردم اومدم خونه. اومدم پیراهنم در بیارم عوض کنم. یهو یه دکمه که باز کردم یادم افتاد کجام و چه خبره خلاصه که بالاخره بخیر گذشت دیروزو. همینجوری ادامه پیدا نکرد تا آخر شب. 38 نقل قول لینک به دیدگاه
VINA 31,339 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۹۲ سر میز غذا با 15 تا همکارا نشسته بودیم غذا میخوردیم یکی از همکارامون دختره خیلی ظریفه بعدش همش همکارا میگفتن شما ظریفی میتونی راحت بین صندلیا بری برو فلان چیزو بیار بخوریم برو از اون یکی میز ترشی بیار دیگه دختره بعد نیم ساعت قاتی کرد گفت اههه چرا همش بمن میگید بیارم بدم بهتون ؛ یکم به خانوم ..(یکی ازخانومای مسن) بگید بده یهو مدیرمون گفت ایشون سنشون زیاده سختشونه ، شما نیروی جوانی بدید بهتره 27 نقل قول لینک به دیدگاه
setare.blue 23,086 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۹۲ چنان درگیر مطالعه و مرتب سازی یک تاپیک شده بودم... پدرم اومد پیشم گفت سیفون رو کی باز گذاشته .... تازه یادم افتادم 40دقیقس از وقتی بابام گفت برام شارژ بخر تا الان باز گذاشتم اومدم. حالا من==>>> بابا یادم رفت خوب بابا: دختر کمبود آب داریم تو اونوقت نزدیکــــــ یک ساعت آب رو باز میذاری ،گناه داره هی وای من 27 نقل قول لینک به دیدگاه
.Yaprak 15,748 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۲ از پست یکی از بچه های نقل قول گرفتم که جوابشو بدم بعد ارسال زدم دیدم که خدایا این که به اسم طرف ارسال شد ! یهو هنگیدم :w768: و زود پست دادم که من پست دادم به اسم یه کاربر دیگه ارسال شده احساس این مجرمای بیگناه داشتم که نمیتونستن از حق خودشون دفاع کنن در همین هین بودم که به خودم اومدم دیدم که دسترسی آن قسمت داشتم جای نقل قول زدم ویرایش دیگه زود پست طرف ویرایش زدم و حرفای خودمم بردم تو پست دومم که گفته بودم کی بود کی بود من نبودم گذاشتم دیگه نمیدونم کسی دید یا نه :164: 24 نقل قول لینک به دیدگاه
vergil 11,695 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۲ دیگه نمیدونم کسی دید یا نه :164: من دیدم پست "اون" رو ویرایش کردی اشکال نداره ... 12 نقل قول لینک به دیدگاه
not found 16,275 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۹۲ رفته بودم موسسه زبان. اونقدر غرق افکارم بودم که موقع خروج از موسسه و برگشت به خونه دوباره از خیابون رد شدم و اومدم همون سمتی که موقع اومدن از تاکسی پیاده شدم!!! جالب اینجا بود که با خودم فکر میکردم الان من چجوری باید برم خونمون؟؟:th_scratchhead: تاکسیا رو به اونور میرن!!! سمت خونه ما نمیرن!!! 23 نقل قول لینک به دیدگاه
not found 16,275 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۹۲ اینی که میگم سوتی نیست ولی جالبه همسایمون یه مادر بزرگ دارن بنده خدا دیگه هوش و حواس نداره. چند روز پیش میبرنش دکتر. دکتر میگه این مادر شما الان دیگه مغرش مث یه دختربچه ست! مادر بزرگه هم با همون لحن شیرین برمیگرده میگه: دیدین مادر میگم من سنی ندارم!!! 25 نقل قول لینک به دیدگاه
Mr.Dexigner 737 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۹۲ سر کلاس بودم دیدم بچه ها همش دارن میخندن، فهمیدم زیپم بازه ، هول شدم همون موقع زیپ رو کشیدم بالا بدتر شد.:icon_razz: بعد از خجالت یه ربع رومو کرده بودم به تخته چرت و پرت مینوشتم 21 نقل قول لینک به دیدگاه
not found 16,275 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۹۲ سر کلاس بودم دیدم بچه ها همش دارن میخندن، فهمیدم زیپم بازه ، هول شدم همون موقع زیپ رو کشیدم بالا بدتر شد.:icon_razz: بعد از خجالت یه ربع رومو کرده بودم به تخته چرت و پرت مینوشتم واااااااااااااااااااااااای خدااااااااااااااااااااا!!! جای ما خالی!! برو که دیگه سوژه شدی رفت!!! متاسم اصلا دیگه درست نمیشه:ws28: 13 نقل قول لینک به دیدگاه
.Yaprak 15,748 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۹۲ این همه مراکز کاشت مو ،واقعا مو مصنوعی چرا سوتی من نیست که ولی میتعریفم اینجا :دی داشتم از یه خیاباونی که خیلی ام پر رفت و آمده میگذشتم دیدم 2تا آقا دعواشون شده در حین دعوا ام اونیکی زد مو مصنوعی طرف پروند رو هوا ملتم آی میخندیدن ،فک کنم خوب نچسبونده بود سرش 23 نقل قول لینک به دیدگاه
unstoppable 5,989 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۹۲ این همه مراکز کاشت مو ،واقعا مو مصنوعی چرا سوتی من نیست که ولی میتعریفم اینجا :دی داشتم از یه خیاباونی که خیلی ام پر رفت و آمده میگذشتم دیدم 2تا آقا دعواشون شده در حین دعوا ام اونیکی زد مو مصنوعی طرف پروند رو هوا ملتم آی میخندیدن ،فک کنم خوب نچسبونده بود سرش مو مصنوعی؟!؟!؟! کلاه گیس... حالا شد سوتی خودت... 17 نقل قول لینک به دیدگاه
.Yaprak 15,748 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۹۲ مو مصنوعی؟!؟!؟! کلاه گیس... حالا شد سوتی خودت... آفرین آفرین گفتم یه جوریه جمله خودم نگو ... 15 نقل قول لینک به دیدگاه
The Developer 5,478 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۳۹۲ یه سوتی دادم امروز نزدیک بود به قیمت جونم تموم بشه. دیشب مامانم گفت صبح پاشو فرشی که گذاشتم رو حیاط رو بشور ... منم صبح رفتم رو حیاط دیدم دوتا فرشه یکیش خیلی بزرگه یه گوشه گذاشته. اون یکی کوچیکه هم یه گوشه دیگه. به خودم گفتم اول بزرگیو میشورم بعدش کوچیکه. خلاصه فرشه رو پهن کردم و شروع کردم با جدیت تموم به شستن. دیگه نزدیکای اخرش بود که یهو مامانم اومد رو حیاط شروع کرد به جیغ زدن :)) گفته چیه؟ :| گفت چرا اینو شستی؟ :/ گفتم خو چیو بشورم؟ :| گفت پسره ابله اینو داده بودیم قالیشویی شسته بود :)))))) من به خودم گفتم این چقد تمیزه چرا میشوریمش 31 نقل قول لینک به دیدگاه
The Developer 5,478 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۳۹۲ یه چی دیگه بگم سوتی نیس ولی . آجیلایی که مامانم برا عید خریده بود تموم شد :)) البته هنوز نمیدونه :| مشت مشت هی اوردم زدم به بدن، الان رفتم یه مشت دیگه بردارم دیدم 7 - 8 تا دونه بیشتر نیست :)) و من الله توفیق :d 28 نقل قول لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61,915 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۹۲ دیروز سره کلاس بودیم ...یهو استاد یه سئوالی رو مطرح کرد... گفت خب به نظرتون گزینه ی 1 درسته یا 2 ؟ کل کلاس گفتیم : خب معلومه 1 استادمون هم لبخند زد و گفت: مطمئناً گزینه ی 1 غلطه انگار باید پایان ترم رو سخت تر بگیرم که درسا یادتون بمونه :gnugghender: 17 نقل قول لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61,915 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۹۲ دیروز داشتم با تلفن حرف می زدم توس دانشگاه .. متوجه نشدم که جلوی اتاق کنفرانس دپارتمان هستم... همینجوری یه مسیر 6-7 متری رو می رفتم و میومدم.... یهو سرم رو بالا آوردم که ببینم دورو ورم چه خبره... با رئیس دپارتمان عمران که خیلی هم منو میشناسه چشم تو چشم شدم یعنی با نگاهش بهم گفت یا گمشو از جلوی چشم یا گٌمت می کنم 18 نقل قول لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .