تینا 15116 ارسال شده در 22 تیر، 2011 کارگاه تعمیرات داشتیم یه میز بود که دور اون نشسته بودیم منو دوستمم طبق معمول کنارهم نشسته بودیم پسرا هم روبروی ما بودند من دیدم گفت بابا نازی پاتو جمع کن دیگه منم گفتم پای من ؟من پام اینوره اصلا پیش پای تو نیست یه ان دوستم دید که بله اشتباه پا روی یکی از پسرا گذاشته داره فشار میده بجای پای من خلاصه دوستم حسابی ضایع شد. 24
تینا 15116 ارسال شده در 22 تیر، 2011 سر کلاس مدار منطقی بودیم استادمون یه مطلبیو هی توضیح میداد من اشتباه مطلبو گرفته بودم من سولمو پرسیدم بعد کلی بحث با بچه ها و استادمن دیگه خسته شدم گفتم بابا استاد شما نمیفهمی من بت چی میگم استادمون به روی خودش نیاورد چند دقیقه بعد من فک کردم که چجور منظورمو ادا کنم گفتم استادددددددددددد یه دقیقه بیاید استادمونم دقشو خالی کرد گفت عجب اعتماد به نفسیم داره میگه من برم پیشش پاشو بیا ببینم منم گفتم باشه خوب من میام. 23
تینا 15116 ارسال شده در 22 تیر، 2011 یه چیزی میخوام تعریف کنم از همین ابتدا به خاطر کمی بی ادبی بودنش عذر خواهی میکنم یه استاد داریم که هم استاد مدار منطقی هم الکترونیک و هم استاد ماشینمونه.خیلی استاد پاستوریزه ایه متولد64.وقتی درس میده بعد هر مطلبی میگهokپسرای کلاسمونم(بی ادبا)هی میگن تو کی ؟بعد این استاد خنگ ما منظور اینا رو نمیفهمه هر جلسه هم هی ok okمیکنه. 20
VINA 31339 مالک ارسال شده در 23 تیر، 2011 خسته نباشی الان مدال نابغه برتر انجمن رو بهت تقدیم میکنم مگه حضور غیاب ندارید:jawdrop: اسپم نکنید :w00: چرا حضور غیاب داریم جلسه اول خودمون اسممونو تو یه ص مینویسیم میدیم ایتاد تا اخر ترم از همون میخو نه دیگه 9
goddess_s 16415 ارسال شده در 23 تیر، 2011 نفوذیلحظه از اول ترم 4 من میرفتم سر کلاس تاریخ اسلام مینستم کتابشم خریده بودم جاهایی که استاد تاکید میکرد خط میکشیدم و پر رنگ میکردم چند روز پیش تو حیاط دوستم بهم گفت چیا داری منم گفتم اخلاق و ..... یهو فکرم رفت رو اخلاق گفتم وای بدبخت شدم من این ترم اخلاق دارم اما از اول سال رفتم سر کلاس تاریخ اسلام:imoksmiley: :w155: 6
chalipa 1177 ارسال شده در 23 تیر، 2011 تازه ترین سوتیم......... رفته بودم دکتر .......... دکتر داشت برام تشکیل پرونده میداد .......... مشخصاتم را یکی یکی پرسید ونوشت.......... یه سوالایی هم در باره رژیم غذایی و عادتام پرسید و بعد ش که تموم شد گفت موبایلت را بده ......... منکه انتظارش نداشتم گفتم شاید میخواد مدلش را ببینه که اشعه زیاد نداشته باشه ......... گوشیم را در اوردم و جلوش گرفتم و گفتم بفرمایید .......... با تعجب یه نگاهی کرد و بعد خندید و گفت اقای........ ترسیدی منکه کاریت ندارم با تعجب نگاهش کردم که این هم جرء سوالای تشکیل پروندس ....... گفت شمارش را میخوام :icon_pf (34): 22
El Roman 31720 ارسال شده در 23 تیر، 2011 گفتم: اه اه این مردرو ببین انگار از پشت کوه اومده ، لباساشو گفت: بابامه 20
shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 23 تیر، 2011 گفتم: اه اه این مردرو ببین انگار از پشت کوه اومده ، لباساشو گفت: بابامه وقتی بهت میگیم درست حرف بزن برای اینجور مواقع هستها:ubhuekdv133q83a7yy7 6
bme.masood 5832 ارسال شده در 23 تیر، 2011 نمیدونم شرا همش سوتیای شما رو میخونم یاد خاطرات میفتم ! ایلبت این به من مربوط نیست با دوستان راه میرفتیم که یهو یه ماشین پشتمون ترمز کشید و یه عالمه بوق زد دوستام همه برگشتن گفتن مگه کوری اقا شما که رانندگی یاد نداری چرا ... خلاصه به راننده که نگاه کردن گفتن اه اه اینکه بابا مسعوده ! از خجالت اب شدن ! :shame: منم فقط میخندیدم اخه این بابا هم خفن شوخی میکنه هااااا 22
shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 23 تیر، 2011 نمیدونم شرا همش سوتیای شما رو میخونم یاد خاطرات میفتم !ایلبت این به من مربوط نیست با دوستان راه میرفتیم که یهو یه ماشین پشتمون ترمز کشید و یه عالمه بوق زد دوستام همه برگشتن گفتن مگه کوری اقا شما که رانندگی یاد نداری چرا ... خلاصه به راننده که نگاه کردن گفتن اه اه اینکه بابا مسعوده ! از خجالت اب شدن ! :shame: منم فقط میخندیدم اخه این بابا هم خفن شوخی میکنه هااااا جان من این یعنی چی؟ 4
bme.masood 5832 ارسال شده در 23 تیر، 2011 جان من این یعنی چی؟ خو یدونه "ی" اضافه داره البت خلاشه شده البته 4
Atre Baroon 19624 ارسال شده در 23 تیر، 2011 جان من این یعنی چی؟ خب پدرشون ایشون و دوستاشونو میبینه و هی از پشت براشون بوق میزده و اینا و اینا هم که عصبانی شدن و شروع به دادو بیداد میکنن و کمی که دقت میکنن میبینن پدر اقا مسعوده 7
تینا 15116 ارسال شده در 25 تیر، 2011 امروز ماشین داشتیم درسمون در مورد ماشینهایdcبوداستادمون هی میگفت جلبک ها هی من باخودم میگفتم جلبک چه ربطی به ماشین داره اما حوصله سوال پرسیدن نداشتم بعد اینکه کلی جزوه نوشتم باز استاد گفت جلبک دوستم گفت چی من گفتم جلبک جلبک دیدم استادمون گفت جاروبک من گفتم اااااااااااا من تا حالا جلبک نوشتم استادم گفت خسته نباشی.خلاصه حسابی سوتی دادم 21
تینا 15116 ارسال شده در 25 تیر، 2011 سر کلاس ماشین بودیم استادمون در مورد ماشین های خودتحریک داشت توضیح میداد یدفه گفت همونجور که از اسمشون معلومه یعنی خودشونو تحریک میکنن یدفه خود استاد دوزاریش افتاد چه گندی زده زد زیر خنده. 26
VINA 31339 مالک ارسال شده در 27 تیر، 2011 امروز خونه دوستم نهر دعوت بودیم این بچه هم تحت تاثیر برنامه بفرما شام رفته بود ژله درست کرده بود تو گیلاسای مشروب ما هم اومدیم سر میز فکر کردیم نوشابس اومدیم بردیم نزدیک دهنمون بخوریم دیدیم طبق قانون جاذبه نوشابش پایین نمیاد یدفعه دوستم گفت چی میکنی این ژلست :w00: گفتم ااا من فکر کردم نوشابه پرتقالیه 26
hilda 13376 ارسال شده در 27 تیر، 2011 تو نمازخونه بودم ... جلو در وایساده بودم ... اصلا هم اعصاب نداشتم ... یهو یکی محکم خورد بهم نگفت ببخشید ... بلند گفتم نمیمیری که عذر خاهی کنی ....:w888: بعد برگشتم ببینم کی بوده ...:viannen_38: دیدم خانومه حراستی(دانشگاه آزادیا خوب میدونن کیا رو میگم ) پشتمه داره تو چشام نگاه میکنه .... عین ساواکیا همه جا هستن ... خب من چه میدونم تو شعور نداری عذر خاهی کنی ...:w74: 27
partow 25305 ارسال شده در 27 تیر، 2011 تو نمازخونه بودم ... جلو در وایساده بودم ... اصلا هم اعصاب نداشتم ... یهو یکی محکم خورد بهم نگفت ببخشید ... بلند گفتم نمیمیری که عذر خاهی کنی ....:w888:بعد برگشتم ببینم کی بوده ...:viannen_38: دیدم خانومه حراستی(دانشگاه آزادیا خوب میدونن کیا رو میگم ) پشتمه داره تو چشام نگاه میکنه .... عین ساواکیا همه جا هستن ... خب من چه میدونم تو شعور نداری عذر خاهی کنی ...:w74: گلم آروم باش ... 6
گـنـجـشـک 24371 ارسال شده در 27 تیر، 2011 یه بار تو نماز خونه بودم،در نمازخوهدنشگامون خیلی داغونه،یه پرده هم بهش زدن ادم اونرو نمیبینه رفتم تو در محکم از دستم در رفتو کوبیده شد به هم،بعد صدای جیییییییییییغ از اونور اومد. یه دختره دستش تقریبا نصف شد! منم اینجوری شدم:persiana__hahaha: 25
hilda 13376 ارسال شده در 27 تیر، 2011 گلم آروم باش ... زهرا میدونی که کدوم خانوم حراستی رو میگم ... :imoksmiley: 4
ارسال های توصیه شده