رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

حرفم دیگه نمی آد...

نه بابا..منه مو وِز وزی کجام ناراحته؟!...:ws3:

 

زبونم دیگه نمی چرخه...طرز حرف زدنِ نوع جدید رو بلد نیستم...

 

زبونم نمی تونه به میلِ یکی دیگه از خودش تولید واژه کنه....

 

مثلا جوری حرف بزنه که تایید حرف یک نفر باشه که توقع داره من تایید کنم!

 

خوب داداش..یا آبجی محترم....:icon_razz:

 

اگه تایید بدون چون چرا می خوای..برو با یک بُز محترم (حالا از نوع ماده یا نرش ) حرف بزن..تا موقع گوش دادن به حرفات هی سرش رو به نشان تایید بالا و پایین کنه....واااااااااااااااااااالا:ws3:

 

حالا می دونی از کوجا آب می خورهاین حرف نیومدنم؟!....:ws37:

 

باید واژه هایی مثه...

 

یک: آررررره واقعا راس می گی خواهر....

 

دو: داداش حق با توه..اون یارو چرت می گه(اصلا نمی دونه یارو چی می گه هاااا)....

 

سه: اصلا آمار بده بزنم کتلتش کنم.....

 

چهار: خواهر یک برنامه بزار گیس تو سرش نزاریم.....

 

رو تو برنامه صحبت کردنام بزارم....:ws37:

 

وااااااااااااااااااالا....:ws3:

 

آدم از خدا نترسه بزنه 50 تا بخیه بُخوره ها....والا:ws3:

 

 

پ.ن:باز عید تموم شد....غُر زدن های من شروع شد....:ws37:.

  • Like 13
لینک به دیدگاه

داشتم فکر می کردم که چقدر من و دوستام برای پروژه هامون چه تکی چه گروهی ، زحمت کشیدیم از بنی بشری هم پروژه آماده نگرفتیم تا حالا ! یا کاری رو به کس دیگه ای نسپردیم...اونوقت دیروز دختره ترم پایینی بهمون می گه چرا پایان نامتونو آماده از کسی نگرفتین خب؟ دارین خودتون انجام میدین؟؟ اونقدر آروم و ریلکس این حرفو زد که من شرمنده شدم خودم !!

 

و دیدم البته ماها که پوستمون کنده شد ، در نهایت موقع نمره گرفتن حتی نمره پایین تری هم گرفتیم ! این شد که تصمیم گرفتم واسه طرح نهاییم از اینجا به بعد خودکشی نکنم ! وقتی واسه زحمت آدم ارزشی قائل نمی شن و آخرش فقط راندو ... نمره می دن ! به قول یک دوستی ، راندو پلان هارو از حالت مهندسی درمیاره و خزه !

 

دلم پر بودا :ws37:

  • Like 16
لینک به دیدگاه

بعظیا زیادی خودشونو دست بالا گرفتن.......

از این خبرا نیس....

توهم زدید و خودتونو بیخودی باد کردید........

 

+

ب قول مجله موفقیت:ی روزی ........ی جایی......ی کسی.......صبر داشته باش.......صبر داشته باش!!!!(هم واسه من صدق میکنه هم اون بعظیا:banel_smiley_4:)

  • Like 13
لینک به دیدگاه

گر نفسی در سینه است ، تو خودت میدانی برای تو نفس میکشم

 

 

 

 

 

 

 

برای تویی که تمام وجودم هستی ،

 

 

 

 

 

 

بی تو جای من در اینجا نیست

 

 

 

 

 

تمام قلبم خلاصه میشود در عشق تو

  • Like 7
لینک به دیدگاه

ارامش خاصی دارم .......

 

صبح زود رفتم به ساحل ............کنار دریا .........

 

خیلی صدای امواج دریا رو دوست دارم .........

 

دریا بهم ارامش میده ......

 

میدونی چرا دریا ارامم میکنه .........

 

چون احساس میکنم.......قبل از اینکه به پیش من بیان ......پیش تو بودن .......با تو حرف زدن......

 

و از حرفهای دل تو برای ستاره ات خبر اوردن ........

  • Like 9
لینک به دیدگاه

هر شب دعا دعا میکردم...تو را میخواندم...تو را خدا...بر عکس تمام دعاهایم میگفتم این بار اگر صلاحم نیست بر آورده کن...

بر آورده کردی...بدون اینکه به صلاحم باشد

حقیقت کریه تر و غیر قابل تحمل تر از تصورات تهی من بود

مگر تو خدای من نیستی؟

چرا برآورده کردی؟بدون اینکه به صلاحم باشد.حال با این همه سیل مصیبت بار منجمد شده در دالان گلویم چه کنم

لااقل بارانیش کن...حتی اگر به صلاحم نباشد.......

  • Like 7
لینک به دیدگاه

انقد‏ ‏دلم‏ ‏پر‏ ‏بود‏ ‏که‏ ‏نمیتونستم‏ ‏تو‏ ‏خیابون‏ ‏و‏ ‏مترو‏ ‏جلو‏ ‏خودمو‏ ‏بگیرم..‏ ‏هنوزم‏ ‏خالی‏ ‏نشده..

  • Like 15
لینک به دیدگاه

تنها بودن درد نیست...تنها شدن بعد از یک داشتن یک بودن فاجعه ست

آمدی...رنگ پاشیدن لحظه هایت رنگ به رنگ یادم هست

گاهی روشن....گاهی تاریک

  • Like 10
لینک به دیدگاه

ناظم ما، تو میکروفون پرسید:

کی می دونه پایتخت آمریکا کجاس؟ داد زدیم: واشنگتن!!!

گفت: یه مرگ بر آمریکایی بگین که تو واشنگتن بشنون!

ما هم یه دادی می کشیدیم که حلقوممون به لطف رب العالمین سالم موند.

گذشت اون روزا. خیلی طول کشید تا بفهمیم لس آنجلس تاریخ مجسم سینماس، نیویورک مخوفه و باحاله، لاس وگاس پرزرق و برقه، نیو اورلینز مهد موسیقیه و...

یاد گرفتیم باید از اون همسایه هایی که ساعت هفت صبح فریاد نکرۀ... بی فایدۀ ما بیدارشون می کرد عذرخواهی کنیم.

یاد گرفتیم به هر کس و ناکسی نگیم «برو بمیر! مرگ بر تو!»

ولی هنوز کسی نمی دونه، آیا اونایی که تو واشنگتن صدامونو شنیدن، فهمیدن کی هستیم؟؟؟

واشنگتنیا فهمیدن که تو دل این بچه های ده،یازده ساله هیچی نبوده؟؟چرا فکر نکردیم به جای این حرفا داد بزنیم: مرگ بر بی سواد و بی سوادی! مرگ بر عقب افتاده و عقب افتادگی!مرگ بر عقده و عقده ای! مرگ بر خونریزی! مرگ بر خشن و خشونت! مرگ بر اون دیوثی که بیخودی می گه «مرگ بر...»!

ای مرگ بر اونی که به جای عشق و محبت و کنجکاوی یاد بچه ها دادن، «مرگ بر...» . یادشون داد و خودکار لای انگشتاشون گذاشت و به خاطر دویدن تو حیاط به پدر و مادرشون زنگ زد و محیط خونشون رو تلخ کرد...

  • Like 16
لینک به دیدگاه

مخاطب خاص من!

 

 

همه نوشته هایم را به تو تقدیم میکنم

 

تمامی مکنونات دلم را...

 

تو برای من همانقدر خاصی که به ماه میمانی!

 

میدانم دور و برت پر از ستاره است

 

اما تو مطلق به آسمان نازنینی!

 

پس دیگر چه اهمیتی دارد!

 

بگذار این هوسرانان عاشق نما هر چه قدر می خواهند تنازی کنند

 

هر هر چقدر می خواهند دلربایی کنند

 

وقتی غزل سرایی چشمان تو مال من است

 

وقتی حصار دستان تو دور کمر من است

 

وقتی عطر نفس های تو ظامن خوشبختی من است

 

برایم مهم نیست چه کسی میخواهد دلش را به تو ببخشد

 

مهم دل من و توست که برای هم می تپد

 

مهم چشمان توست

 

که بی تصویر من می شکند

 

مهم لبخند توست

 

که ریشه همه دلواپسی هایم را از جا میکند

 

پس آرام و مطمئن در آغوش تو می آرامم

 

سرم را روی شانه پر غرور تو میگذارم

 

و دمی را فارغ از دنیا می آسایم

  • Like 9
لینک به دیدگاه

 

باز هم در میان

 

 

 

اندیشه های ابریشمی ام تو را می خوانم واز تو می نویسم.

 

 

 

 

 

انچنان مرا شیفته خود کرده ای که دیگر حتی نمیتوانم به کسی نگاه کنم

 

 

 

چه برسد به عشق ودلدادگی!

 

 

 

با اینکه در کنارم نیستی اما از من به من نزدیکتری

 

 

 

من هر نفس عطر احساست را با تمامی وجود می بلعم.

 

 

 

با خاطراتت زندگی می کنم.

 

 

 

به یادچشمان پرفروغت نفس میکشم.

 

 

 

 

و به امید با تو بودن دقایق رادر بستر ساعت شنی زمان می خوابانم

 

 

 

 

تا بتوانم دمی را باتو آسوده بگذرانم.

 

 

 

اری با تو!

 

 

 

با تو که از تبار مجنونی ومرا لیلی خود بار آورده ای وبه من رسم عاشقی را آموخته ای.

 

 

 

 

براستی که تو فرهاد زمانی و من شیرین قصه های تو!

 

 

 

 

 

 

مجنون من، فرهاد نازنینم!

 

 

نمی خواهم تیشه برکوه فرود آوری ویا سر بر بیابان بزنی

 

چرا که من به مامن وجودت ایمان آورده ام

 

 

و جز تو کسی را لایق مهربانی های بی حد و مرز زنانه ام نمی دانم

 

 

پس بامن بمان!بگذار به تو تکیه زنم و تو را از عشق سیراب گردانم!!

 

  • Like 7
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...