Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۹۶ همه ی دختراها به دوست داشته شدن نیاز دارند.به یک نفر که احساسشان را بفهمد و پا به پایشان دیوانگی کند معنی اخم هایشان را بداند و با غر زدن های گاه بی گاهشان کنار بیاید آنها یک نفر را میخواهند که عشق را بلد باشد و برای دنیای دخترانه شان بشود ان پادشاه سوار براسب سفید! انتظار زیادی هم ندارند.همین که لاک های رنگی هدیه بگیرند و کتابهای عاشقانه..همین که قربان صدقه های واقعی بشنوند و غیرتی شدن های پر جذبه ببینند انگار دنیا را دارند.دخترها ذوق کردن برای چیزهای کوچک و اتفاق های نه چندان بزرگ را خوب بلدند.کافیست مطمئن باشند دوستشان داری و دوستت داشته باشند.نه دلشان سورپرایزهای لاکچری میخواهد نه یک مرد با ماشین آن چنانی و پول فراوان... دخترها را بد تعریف کرده اند اما واقعیت چیزی فراتر از این حرف هاست! پدر بزرگ راست میگفت دختر مثل گل است.از آن گل هایی که اگر حواست بهشان نباشد قهر میکنند و پژمرده میشوند و من خوب میدانم هیچ چیز آنها را از پا درنمی آورد به جزء دوست داشته نشدن بی توجهی.گاهی دوست داشتنتان را با یک شاخه گل و چند بادکنک رنگی نشانشان بدهید.آنها را به خاطر خودشان بخواهید.این موجودات مظلوم که من میشناسم آنقدر دلشان از حرف و حدیث ها نگاهای بد بعضی مردان شکسته که همه جا دنبال امنیت گمشده شان میگردند.هیچکس جز دخترها نمیداند راه رفتن توی کوچه ی خلوت و نگاه ترسناک مردی که از رو بهرو می آید چقدر عذاب دهنده و تلخ است که وقتی با صلوات از کنارش عبور میکنی نفس راحتی بکشی و سریع از آنجا بروی!!!جواب این دلشکستگی ها را با اخم و بد اخلاقی ندهید تکیه گاه باشید و بگذارید یکبار هم که شده صدای خنده ی واقعی تمام دخترها توی شهر بپیچد آن وقت میبینید که دنیایتان با شیطنت های دخترانه چقدر شیرین تر میشود... خیلی خوب است به دخترانگی هایشان احترام بگذارید.از موهای بلندی که روی فرش و سرامیک و گاهی توی غذایتان پیدا میشود گله نکنید:)به لاک ها بدرنگشان نخندید.اگر پول هایشان را جمع میکنند و برای خودشان رژ لب های رنگارنگ میخرند ذوق کنید.برایشان بستنی و لواشک و پاستیل هدیه بیاورید...از خنده های بلند و ابراز احساسات های عجیب غریبشان ایران نگیرید تا بفهمند دختر بودن قشنگ ترین هدیه است که خدا به آنها داده است. دختراها مثل گل میمانند لطفا شما هم شازده کوچولو باشید و از گل هایی که دوسشان دارید مراقبت کنید. 95/5/15 عطیه. روزمون مبارك... روزتون مبارك دوستاي خوب انجمن نوانديشان❤️ ٩٦/٥/٣ عطيه 5 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۶ لطفا عطرای خوش بو بزنید آدم كیف كنه:5c6ipag2mnshmsf5ju3 8 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۶ اینم دسکتاپ من همین الان. و با هربار دیدن عکس یه پدر و دختر بچه اش یا تو خیابون هم انرژی میگیرم و هم حسرت میخورم و حسودیم میشه بهشون. یعنی اگر تحمل هر چیزیو داشته باشم واقعاْ حسرت داشتن یه دختر بچه رو نمیتونم تو زندگیم تحمل کنم. تنها نقطه ضعفم که ممکنه کار دستم بده تو زندگیم یا از مسیرم دورم کنه همین لذت داشتن یه دختر بچه است. و من میترسم و واقعاْ میترسم از اینکه نتونم لذت داشتن یه دختر بچه رو تو زندگیم تجربه کنم. یعنی همواره تو اینجور مواقع میگم توکل به خدا و الان هم. 10 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، ۱۳۹۶ دیروز عجیب خسته بودم همسر عزیز تر جان هم كه غذا بیرونی و حاضری نمیخوره تو راه دو تا قرمه سبزی خریدم سریع اومدم خونه خالی كردم تو قابلمه ..قوطی هاشم انداختم تو به پلاستیك پشت لباسشویی ك در وقت مناسب منهدم كنم برنجم ك كته شد همسر عزیزم وقتی اومد هی خورد و هی گفت كی پخته منم با غروز میگفتم منننننننننننننننن و همسر هی میگفت واقعا خونه داریت عالیه :gnugghender: 5 لینک به دیدگاه
زفسنجانی 7100 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، ۱۳۹۶ پیام ویانا رو خوندم یه کم کنجکاو شدم یه حس مرموز بهم دس داد ..از امشب یه کم پشت ماشین لباسشویی و سطل زباله رو که بیرون میبرم رو بادقت بیشتری چک کنم ..نکنه خانم منم دستپختش صنعتیه اما نع ...خدایی همسرم دستپختش فوق العاده است ...و از این بابت شااااااااااااااانس اوردم تو زندگی ..چون خیلی موضوع مهمیه برام ... امیر هم یه چی تو پست قبلش گفت ...میخوام بگم ..لذت داشتن دختررررر با هیچی قابل مقایسه نیست ...فقط یه بدی داره ..عاشق لپ لپه ..منم براش نمیخرم ..سر این موضوع همیشه باهم دعوا داریم ... 6 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مرداد، ۱۳۹۶ یه سوال و درخواست راهنمایی: امروز یکی از همکارام صدام کرد گفت امیر تولد فلان همکارمونِ ما هم میخوام پول بذاریم رو هم یه چی براش بگیریم. گفتم باشه منم هستم. یهو گفت میخوایم گوشی بخریم براش ۵۰۰ تومن سهم تو هم میشه ۱۰۰ تومن! (تولد میگیریم تو محیط کار برای هم ولی اینقدر هزینه کردن حقیقتش سابقه نداشت) تو رودروایسی یا هرچی که میخواید اسمش رو بذارید گیر کردم و قبول کردم. ولی راستش رو بخواید این همکارمون که تولدشه اصلاْ برام اونقدری ارزش نداره که بخوام 100 تومن کادوی تولد بگیرم. یعنی ۵۰۰۰ تومن هم زیاده از دید من. از طرفی همین چند وقت پیش تولد من بود و اون اصلاْ نه کادویی نه هیچی. حتی تبریک هم نگفت. حالا من لنگ تبریک و کادوی اون نیستم و اتفاقاْ خوشحالم که هر روز رابطه ام باهاش کمتر هم بشه. حقیقتش این قضیه خیلی رو اعصاب من بود که چرا من باید برای کسی که اصلاْ ازش خوشم نمیاد ۱۰۰ تومن پول هدیه تولد بدم. تا اینکه شب زنگ زدم به همون همکارمون که داشت پول جمع میکرد و گفتم راستش قضیه اینه. فلانی اونقدری برام ارزش نداره که بخوام کادوی ۱۰۰ تومنی بهش بدم و منو حذف کن. (اصلاْ نگفتم دستم خالیه یا چیزی. گفتم پول دارم اتفاقاْ تازه حقوق دادن ولی به این دلیل و این دلیل به دلم نیست این پول دادن) گفت باشه تو اصلاْ نمیخواد چیزی بدی. (با نهایت احترام بنده خدا) حالا راهنمایی که من از شما میخوام. -اگر پول رو بدم این قضیه اذیتم میکنه که چرا برای کسی که ارزشی برام نداره 100 تومن پول هدیه تولد دادم. اونم کسی که ۱۰۰۰ تومنم برام کاری نکرده. -از طرفی من اون اولش به اینا گفتم منم هستم این بنده خدا ها رو حرف من حساب کردن رفتن خریدن حالا من زدم زیر حرفم. اینکه زدم زیر حرفم حقیقتش اذیت کننده است برام. پولِ اصلاْ مهم نیست. شما بگو ۱۰۰۰ تومن یا ۱ میلیون تومن. اینکه برای کسی که برام کاری نکرده و منم خوشم نمیاد ازش و اصلاْ رابطه ای باهاش ندارم هزینه کردن برام زوره. ندم هم زدم زیر حرفم و خودم و اول پیش خودم خراب شدم و بعد باید برم پیش تک تک اونایی که دونگ دادن معذرت خواهی. چون اولش طرف فکر کرده سهمش میشه ۱۰۰ تومن الان شده ۱۲۵ تومن و من باعث شدم. من زدم زیر حرفی که زده بودم و حساب بیشتر شد. شاید اگر میدونست میشه ۱۲۵ تومن میگفت من نیستم. ------------------ داشتم به این فکر میکردم چه خوبه آدم یه همسر (از دید مرد یا زن) داشته باشه که اینجور مواقع با دلیل و منطق راه درست رو بهش نشون بده. نمیگم این قضیه بحرانِ ولی خب واقعاْ از سر شب فکر منو مشغول کرده. همسری که تو این زمینه ها بهش بهش تکیه کرد و پیش خودت بگی بذار ازش بپرسم و بدونی که میتونه فکرت رو آزاد کنه با جوابش. 11 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مرداد، ۱۳۹۶ تا خواسته ای در حد آرزو هست، عطش رسیدن بهش رو داری، وقتی بهش میرسی یه لحظه مکث میکنی راه اومده رو مروری میکنی هدفی که بهش نزدیک شدی رو از ذهن میگذرونی یه چیزی که تا حالا تجربه نکردی رو حس میکنی هنوز هم نفهمیدم اون حس چی بود بی شک یه حس گنگ و مبهم اینجاست که باید گفت: باز آمد و رخت خویش بنهاد و برفت.... 4 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مرداد، ۱۳۹۶ بعضي خاطره ها انقد تلخ و دردناك و حتي از نظر شعوري مضحك و چيپ هستن كه ميخواي همه اثار اونارو نه تنها از زندگيت بلكه از ذهنت از دنيات پاك كني بشدت از خودم از احساسات پاكي كه از جيب روان و روحم گذاشتم عصبانيم شما باشيد اينجور وقتا چطوري خودتون رو اروم ميكنيد ؟! 6 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۶ @سارا\-افشار راستش من اینجور مواقع که چیزی تو گذشته مونده و اذیتم میکنه همیشه باهاش روبرو میشم. اگر یه فیلمی یا چیزی تو گذشته دیدی و خاطره بدی ازش داری اتفاقاْ برو ۵۰ بار ببین اون فیلم رو تا عادی بشه برات. (یا تو بحث های تجاوز و ترک اعتیاد و ... همیشه میگن باهاش روبرو شید و ازش حرف بزنید) نمیشه از این چیزا فرار کرد یا از ذهنت پاکشون کنی. یهو یه جایی یه اتفاقی که هیچ ربطی نداره میوفته و صاف میاد جلو چشمت و دوباره زنده میشه. تو این جور مواقع همین که بدهکار خودت و اخلاق و شرافت نباشی پس کار بدی نکردی و مشکل از تو نبوده. آسیب دیدی اشکال نداره. تجربه شد دیگه. اگر زندگی بدون این قضایا و مشکل و خیلی آروم میخوای دور از جونت یه جا بیشتر نداریم اونم قبرستونِ. اگه از درد فرار کنی که نمیپزی. همیشه خام و بچه میمونی. فقط یادت باشه چه بهایی بابت این تجریه ات دادی. ولی دفعه بعد اگر از این زاویه خوردی دیگه خودت رو یه ذره محکوم کن. ----------------- راستش من اون مشکل بالا رو گفتم چندتا از بچه ها در نهایت صداقت بهم کمک کردن. دستشون درد نکنه. من هم خواستم کمک کنم. باز خوبِ اینجا رو داریم. 8 لینک به دیدگاه
Yamna 1 17420 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۶ گیر کردم بین اتفاقاتی که خودم باعث شدم دارم فکر میکنم خدا چقد صبوره داره منو تحمل میکنه 4 لینک به دیدگاه
Paroshat 6378 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۶ اخه چقد بی انصافین شما دکترا این پاس میده به اون ،اون به این یکی میگه برو سونو یکی میگه ازمایش یبارکی بگین داری میمیری خیال ادمو راحت کنید دیگه اههههه 4 لینک به دیدگاه
eng.l.s 5684 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۹۶ یک روز خوب !! ولی همیشه یک حرکت اعصاب داغونی داره !!! ولی خوب بود !! مثل قبل کنار خانواده !! خواهرام !! ادمایی که دوسشون دارم باهاشون بزرگ شدم !!! گاهی اوقات الکی خوش بودن هم قشنگه !! ولی ای کاش یه ذره بیش تر پیش بابای خودم بودم !!! چقد خوبه ادم تو کوچه باباش زندگی کنه !! دوسوته میره میاد !! لذت های کوچیک زندگی من !! یادم رفت سربه سر گذاشتن خواهر شوهر !! 4 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۹۶ خدا فقط هیچ مادری و مریض نکنه بچه ها واقعا طاقت دیدن مریضی مامانشونو ندارند آخه میدونید مامان آدم هست نمیشه بهش خیلی هم امر و نهی کرد ولی خب تو این یکی دوهفته بخاطر سلامتی خودش مجبور شدم بعضی مواقع یکم تند رفتار کنم ایشالا که مشکلش کاملا رفع شده باشه و شبی برگرده خونه . بازم شکر خدا و با پیشرفت علم و وجود داشتن عمل یه سری مشکلات میشه از شرشون خلاص شد و کمتر عذاب کشید. خدا هیچ پدر و مادری و مریض نکنه حتی برای چند ساعت بیمارستان رفتنشون و دیدنشون رو تخت هم سخته . 6 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۶ همه دخترا با حتي پسرا يه حسي تو كودكي و نوجواني به كسي دارن....حالا نميتونم بگم قطعا عشق بوده...دوست داشتن بوده پاك و خالص ولي...آخ از اين ولي.... حس باشه...از همون حساي كه تو بچگيا ميشه به يكي از همون فاميلا داشت.... نگاه هاي يواشكي...بازي باهم...خنده هاي تو دل برو... از كودكي... حدودا ٩ساله... طوري كه از همون بچگي بگي اين شوهرمه...شوهرم ميشه... زمان زمان.... اون حس باشه.... حتي با وجود كسي تو زندگيت وقتي طرف ميبيني باز اون حس زنده بشه... بدتر ازاينكه ندوني طرف مقابل چند چنده باهات... پسره ميره دنبال زندگيش با دوست دخترش....براثر اتفاقاتي جدا ميشن و سرانجامشون تلخ تموم ميشه و بهم نميرسن.... دختر از همه چي خبر داره از روابط پسره... ميبينه پسره داره نگاهايي ميكنه... نگاهايي كه يه عمر دختر به پسر كرد و پسر نفهميد....پس زد... حالا جفتشون اون نگاه رو دارن اون حس دارن...نه اعتراف ميكنن نه خواسته هاشون رو ميگن... دختر بعد از ١٥سال داره جواب نگاهاش رو ميگيره... ولي دير شد....خيلي دير كه...دختر جواب خواستگارش رو بله داد... گرچه از بچگي ميدونست كه بخاطر خانواده ها پسره شوهرش نميشه...ولي از كلاس سوم ابتدايي پسره رو شوهر آيندش ميدونست... پاك ترين عشق و دوست داشتن قطعا همون حسِ كودكيه كه به كسي داشتيم... بعداز١٥سال نگاه ها قفل ميشن به هم....شيرين ترين حس دنيا...ولي با پايان تلخ. ٩٦/٥/١٤ پ.ن:آقاي فاطمي يادمه تو تاپيكي گفتن ازبچگي عاشق هم بازيشون بودن الانم باهمون عشق همون همبازي دخترخاله جانشون ازدواج كردن...شايد بهتر درك كنن اين مطلبُ.آروزي خوشبختي و عاقبت بخيري دارم براشون. پ.ن:اينم گذشت بخاطر خانواده. 7 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۶ امروز دیدم یکی از بچه های اینجا منو اد کرده تو اینستا گرام که خیلیییییییییی دلم براش تنگ شده بود. 9 لینک به دیدگاه
Ali.Fatemi4 22826 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۶ بعضی وقتا بعضیا رو که نگاه میکنم از تعجب شاخ درمیارم!!! به شخصه خودم رو گوشیم ایمیلم هست، اسکایپم هست که سالی یه بار سراغش میرم و تلگرام که وقت میبره... یه سایت نواندیشانم هست که هر از گاهی میام سر میزنم یا نهایتا وسط اینا برم چند جای دیگه مثل پروفایل سایت رایتل یا چیزایی مثل این سر بزنم! با این حال اگه بخوام رو همش وقت بذارم از صبح تا شب باید سرم تو اینا باشه!!! حالا ما شاءالله بعضیا رو میبینی وایبر، اینستا، واتس اپ، کوکو، آی ام، تلگرام و کوفتوگرام و زهروگرام اینا رو همه رو دارن و ماشاءالله تو همشونم قویییییییی به نظر میاد حداقل یکی دو نفر رو برای پوشش دادن صفحات مجازیشون استخدام کردن بابا تو رو خدا یکم به دور و برمون نگاه کنیم ببینیم دنیا چه خبره! کجای دنیا اینقدر وقت میذارن روی این شبکه های مجازی که ما داریم میذاریم؟؟؟ واقعا کجا داریم میریم 13 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۳۹۶ امروز 5 صبح همسر بیدارم کرد -بیدار شو تو رو خدااااا لباسمو اتو کن دیرم شد منم از حرص بیدار شدم اتو رو زدم برق و اب تو مخزن تموم شده بودم یه لیوان اب اوردم با دست میپاشیدم روش از رو حرصم ک چرا همیشه لحظه نود ، یه قلب اب قرقره کردم دهنم و خالی کردم رو پیراهنش و اتو رو گذاشتم روش خشک شداونم هی میگفت سریع دیرم شد ساعت یک زنگ زد چطوری سرم شلوغ بود نتونستم زنگ بزنم ببخش بی خوابت کردم منم گفتم ایراد نداره وظیمههههههههههه:4chsmu1: و اصلا به روی خودم نیاوردم چی کار کردم:spiteful:تا باشه مزاحم خواب ما نشه:zadan: بی انضباط پ ن:راستی شهره مرد؟ 8 لینک به دیدگاه
eng.l.s 5684 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۶ یه سوتی دادم افتضاح خواهرم رفته بیمه بیکاری بگیره تایید نهایی شده یهو برمیگرده میگه تو سیستم ثبت شده خواهرتون تایید کردن شماترک کار نکردید یعنی من !!! خیلی استرس دارم خدا کنه درست بشه !!! 6 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۶ اقا هی شمال سیل میاد اینجا یه چیکه بارون نمیاد خدایا قربون دستت این بارونو یکنواخت پخش کن بزار ما هم یه فیضی ببریم 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده