رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

من نمی دونم چرا بعضیا اصرار دارن بگن حالت خوب نیست و میزون نیستی و به شدت باهاشون درد دل کنی....:banel_smiley_4:

ببین، اگه باهات سنگین و یه کلمه ای می حرفم بدون اشکال از خودت و اخلاقته :icon_razz:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

دچار بی حســـــــــــــــــــــــــــــی شدم انگار...

نمی دونم از عوارض چیه!...تنهایی...غریبگی...یا شایدم خوشی زده زیر دلم!!!

همه ی حس ها رو با هم دارمــــــــــ و هیچ حسی هم ندارم...

دلم می خواد هیچ کسی یادم نباشه!وقتی می بینم هنوز یادم می افتن ، انگار تعادل بی حسیم به هم می ریزه! :hanghead:

:ws37:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

یه وقتایی هست...

که اصلا انتظارشو نداری...

خیلی یه دفعه ای...یهویی...

مورد هجوم شهاب های پرنور خوشی قرار میگیری...

و دلت میخواد وسعت دستات اندازه تموم کهکشانا بود...

اون موقع هست که از این هجوم ناگهانی میتونی آرامش بگیری .

  • Like 6
لینک به دیدگاه

ینی عــــــــــــــــــاشقِ سوپرایز کردنم و بیشتر از همه سوپرایز شدنممممممممممممممممممممممممممممممممممممم hapydancsmil.gifhapydancsmil.gif

  • Like 11
لینک به دیدگاه

ممنون ممنون دوستای گلم.....

ممنون از لطف بی حد دلاتون

الان آرومم خیلی آروم ....

امیدوارم خدا آرامش ومهمون دلای تک تک بچه های نواندیش خوب و دوست داشتنی بکنه :icon_gol:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

جونــم،چه برنجی شده.

بعد از تلاش های متمادی بالاخره نه شفته شد،نه خشک شد،نه نمکش کم و زیاده نه روغنش:ws37:

  • Like 13
لینک به دیدگاه

بعضیها خیلی خیلی حقیر و ناچیزن:84eb3ampc0vsywihe0i.از دیدن هر روزتون متنفرم :w74:از اینکه در کمال حماقت فکر میکنید از پشت صحنتون خبر ندارم متنفرم:scared9:.از نقش بازی کردنتون بیزارم:ws25:. از جلو چشمام خفه شین.:w000:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

قرار بود امشب پسرش به دنیا بیاد

هفته ی پیش همین وقتا خانومش بد حال شد و بردنش بیمارستان

سالم به دنیا اومد ... نگران بودن ازدواج فامیلی کار دستشون بده

 

سالم که دید پسرش و داشت دیوونه میشد .. تک تک لباساشو دراورد بمون نشون داد ...

میگفت همشون مارک داره واسه بچم کم نذاشتم .. لباس علی اصغرشم حاضر بود ...

شوخی میکرد .. بچه هیئتی بود .. هیچوخ تو نخ مارک و کلاس نبود ..!

 

 

بغض کرد گفت اسمش علی ِ .. علی ها همشون مظلومن ..

علی یه هفته زودتر اومد که معنی بابا رو بفهمه .. که باباش بعد 9 ماه ندیده ترکش نکنه

 

دیروز صبح ساعت 11 فوت شد ..

هنوز 7 روزگی بچشو ندیده بود ..

امروز اولین روز جمعه ای بود که قرار بود سه تایی زندگی کنن ..!

 

میگفت دیگه شدم بابا سعید ... سعید خالی نه !

 

مامانش سر خاک میگفت .. علی داریم بابا رو خاک میکنیم ... بیا قول بدیم به هم که قوی باشیم ... !

 

دارم میپکم ..

خدایا چه مرگته ...

چی کار داری میکنی با آدما ؟

 

حالا میفهمم دلیل این همه دلشوره و نگرانی رو .. میدونستم یه چیزی تو راهه .. ولی نمیدونستم سعید...

ستارخان امروز سیاه بود ..

کل تهران سیاه بود ...

بهشت زهرا سیاه بود ..

 

کالبد شکافی زجر بود ..

 

ولی تو قسم میخورم که دیدم حتی تو قبرم هم میخندیدی ... لب و دندونات مث همیشه طرح کمرنگ یه نیم لبخند داشت ...

پاشو سعید ..

من به علی چی بگم ... ما به خانومت چی بگیم ...

 

پاشو من طاقت اینو ندارم ...

دارم میپکم سعید .. پاشو

  • Like 19
لینک به دیدگاه

اااااا دیگه حالمو گرفت این ویندوز مجازی بد مصب خیلی کنده تنظیماتشو دستکاری کردم که سالید ورک تو ایکس مجازی راحتر آنالیزارو واسم انجام بده

بدتر شد سون هنگ کردicon_pf%20(34).gif

  • Like 12
لینک به دیدگاه

برای دوست داشتن زمان زیادی لازمه اما یه اتفاق چند ثانیه ای کوچیک انگار همون آدمو از چشمت می ندازه . . .

 

و اون وقت هر چی با دلت کلنجار بری که چت شده خودتم نمی فهمی چت شده !!!

  • Like 12
لینک به دیدگاه

نمی دونم چرا اینجوری شدیم ما ادمها الان همه قیمت همه چی رو می دونند ولی ارزش اون نه

  • Like 11
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...