رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

masi eng

برا دامادت دعا کردم.

دیشب سبک شدم. موضوع این بود که تا اخر بهار بهار باید(تقریبا) دو تا کار رو انجام میدادم و فشار سنگینی رو دوشم احساس میکردم. یکی رو حذف کردم و سبک شدم و خلاص

  • Like 6
لینک به دیدگاه

زمانی که خود را باور داریم، متاثر از باورهای دیگران درباره خودمان نمی شویم. اینکه بدانیم تصور ذهنی آنها از ما ,خود واقعی ما نیست، ما را از نظرات آنها مصون نگه می دارد. در نتیجه اگر کسی هم فکر کند که ما احمق هستیم این ما را اصلا آزرده نخواهد کرد. تنها زمانی ممکن است ناراحت شویم که بخشی از وجود ما معتقد باشد که احمقیم.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

alimec

خوب نیست دخالت کنید.. و بخواید اینجور صحبت کنید.. احترام خودتونو داشته باشید دوست عزیز.. نه با شما بحثی دارم نه چیزی در ضمن دعاتون اگه میگیره برای خودتون دعاکنید//موفق باشید/

  • Like 1
لینک به دیدگاه

کم کم داشتم نگران میشدم . اصولا وقتی همه چی آرومه حتما یجای کار میلنگه ولی قول میدم به حسام دیگه شک و تردید نکنم . ذات بد نیکو نگردد . اصالتم باشه زیر سوال نمیره ..

  • Like 2
لینک به دیدگاه

شعر زیبای سهراب:

 

شب آرامی بود

می روم در ایوان، تا بپرسم از خود

زندگی یعنی چه؟

مادرم سینی چایی در دست

گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من

خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا

لب پاشویه نشست

پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد

شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین

:با خودم می گفتم

زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

رود دنیا جاریست

زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟

!!!هیچ

زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند

شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت

زندگی درک همین اکنون است

زندگی شوق رسیدن به همان

فردایی است، که نخواهد آمد

تو نه در دیروزی، و نه در فردایی

ظرف امروز، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با، امید است

زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک

به جا می ماند

 

زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ

زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود

زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر

زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ

زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق

زندگی، فهم نفهمیدن هاست

زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست

آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم

در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل برگیریم

رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم

زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است

وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست

زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند

چای مادر، که مرا گرم نمود

نان خواهر، که به ماهی ها داد

زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم

زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت

زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست

لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست

من دلم می خواهد

قدر این خاطره را دریابیم.

  • Like 9
لینک به دیدگاه

مصائب سام و تشکر!

 

اگر اجازه بدین یک آسیب شناسی از این تشکر پای پست ها من داشته باشم...(حوصله ندارین اون چند توصیه ی آخر رو یک نگاهی کنین)

 

 

اونایی که واقعا می خوان من رو بیشتر بشناسن...یا حتی اتفاق هایی که برام افتاده که بعضی هاشون بامزه هم هست و بعضی ها خطری...حتما بخونن...

 

اگه حوصله نداشتین نخونین..ولی توصیه می کنم بخونین..چون تجربه ی حضور 5 ساله ی من هست در تنها فروم مجازی که عضو هستم...حداقل با نوع تشکر دادن من آشنا می شین:icon_redface:

.

.

.

اولن بار که اومده بودم...خوب نمی فهمیدم چه خبره!

 

بعد که یاد گرفتم پست بزارم...دیدم بعدش برام امتیاز ثبت می شه....برگشتم دنبال دلیلش گشتم تا یک هفته گیج بودم که چی کار کردم که بهم امتیاز دادن..خوب تَهِ یک پست تخصصی نوشتم: ممنون...

 

مگه کار مهمی کردم؟!!!!!!!!!

 

بعدها که فهمیدم تشکرهای دوستام پای پست هام به تعدادشون برام امتیاز داره دیدم خوب مثه این می مونه که از هر دستی دادی باید با همون دست هم بدی دیگه! تشکر گرفتی باید تشکر هم بدی!

 

مثلا تو همین گاه نوشته ها نوشته می زاشتم...بعد تشکر می اومد پاش..خونده نخونده پای نوشته ی کسی که تشکر می کردن تشکر می کردم...البته پای تشکر نکرده هم همین ظور...

 

الان نگاه نکنین که بعضی اوقات چند روز طول می کشه صفحه ی گاهنوشته ها بره صفحه ی جدید...اون روزها یک روز سر نمی زدی به این تاپیک 4 تا 5 صفحه عقب افتاده بودی....

 

بعضی اوقات من دیر می رسیدم و برای اینکه وقت نداشتم و از جهتی خودم رو ملزم می دونستم که تشکر کنم...کُنتراتی همه رو تشکر می زدم...:icon_redface:

 

یک روز یکی از دوستان یادش بخیر...

 

اومد تو پروفم گفت: خوبی پسر؟! حالت سر جاشه؟! آره من همونم...مشکلی داری؟! کجایی اصن؟..می خوای همو ببینیم؟..می خوام مشکلت رو در رو حل کنم؟!:guntootsmiley2:

 

من یک لحظه جا خوردم...:wow:

 

گفتم نکنه اشتباه فرستادن..بهشون همین رو گفتم تهش یک گل هم فرستادم...ایشون گل رو پس فرستاد و گفت بیا اینم گلت....:w589:

 

بالاخره اینقد سوال کردم...تا ایشون گفت تو پای پست فلانی که به من کنایه زده بود تشکر کردی پس باید جوابت رو می گرفتی....:ubhuekdv133q83a7yy7

 

بعد من گفتم: آها...تازه فهمیدم چی خبره....بعد اینقد از ایشون عذرخواهی کردم...:w554:

 

بعدش انگاری واقعا از نوع ادبیات من فهمیدن که من اصرار دارم ایشون من رو ببخشن...گفت: پسر نخونده که نباید تشکر بزنی...حواست رو از این به بعد جمع کن...:there:

 

 

 

از اون وقت من چیز جدیدی یاد گرفتم که اینکه همه چی که نوشته می شه در گاه نوشته ها یا جاهای دیگه صرفا مثبت نیست و دارای معانی منفی حتی کنایه ای هم می شه...:thk:

 

باید در این میون اینقد با جو آشنا باشی که بدونی کی با کی رفیقه..کی با کی یک مقدار خورده حساب داره که پای پست های اونا با احتیاط بیشتر تشکر بزنی یا نزنی...یا فکر کنی بعدا بزنی...

 

بعدش یک نکته ی دیگه فهمیدم...

 

این نکته که در بعضی ها این استدلال بود که اگر پای پستم تشکر بزنی..پای پستت تشکر می زنم....حتی اگه 20 تا تشکر واسه پست جدیدم زدی و خودت تاپیک جدید نداشتی برمی گردم یک تاپیک قدیمی ت رو پیدا می کنم 20 تا تشکر همون لحظه پس می دم...:(87): (تو رو خدا نخندیدن...قضیه جدیه)...

 

خوب من چند بار مورد مواخذه قرار گرفتم که آره...ما تو فلان تاپیک 50 تا تشکر زدیم...تو حتی یک تشکر هم نزدی واسه ما! حالا می دونین که ما فقط قادر هستیم که 20 تشکر آخر رو ببینیم...برای همین من یکدفعه می اومدم 200 تا تشکر داشتم...خوب نمی دونستم 180 آخری کی بوده...:banel_smiley_52:

 

برای همین می گفتم...شما همون مقدار که تشکر می زنین...تو همون تاپیک هم یک پست آپ کنین من بیام ببینم و متوجه شم...به روی چشممم...

 

بعد من مجبور بودم واسه بعضی دوستان برم تاپیک های قدیمی شون که دارای پست های زیادی بود رو پیدا کنم...و عضوشون شم...هر وقت که این دوستان محبت کردن به من...من هم برم محبت ها رو جبران کنم...یعنی 20 تا صفحه داشت...من هر بار 4 تا صفحه رو تشکر می زدم بر میزان یاری دادن اینترنت قطره چکانی اون موقعه من...:ffuzma2nlljlasbauln

 

بعد یک مدت با این پیام های خصوصی مواجه شدم که تو گروه فلانی هستی...اون آدم فلِانه...چِنانه....بَهمانه!....

 

بعدش یک پیام دیگه...کاملا برعکسه پیام قبلی که تو نَه....تو گروه فلانی و اون آدم اینه اونه....

 

بعد من فهمیدم که تشکر پای یک پست در تاپیک های دنباله دار می تونه معنای عضویت در یک گروه....یک صنف...یک سلیقه ی پولوتیکی اجتماعی و... تلقی بشه...:w74:

 

یعنی تو پای سران این گروه پست بزاری یعنی مُرید اون هایی...:w155:

 

یعنی اگه نوشتن:

 

من از فیلم اخراجی ها خوشم می آد!

 

و تو پای پستشون تشکر کنی جز یک گروهی!

 

اگه یکی دسگه شون گفت:

 

من از فیلم جدایی نادر از سیمین خوشم میاد!

 

و تو پای پستشون تشکر کنی جز یک گروه دیگه!

 

اگه پای هر دوتاشون تشکر کنی نقش شلغم رو خواهی داشت! که من بودم...:w963:

 

یعنی بهت می گفتن....برای همین تو امیالت رو باید سرکوب می کردی که احیانا با چنین چیزی همه ی سلیقه ها و افکارت رو قضاوت نکنن!

 

قضاوت می کردن ها؟! قشنگ با همین تشکر تو جز یک دسته می شدی....

 

ولی خوب من نقش همون شلغم رو دوست داشتم...چون بی خطر بود...:babygirl:

 

بعد فهمیدم..بعضی اوقات این تشکر می تونه حاوی پیام هایی در نهان باشه...

 

مثلا طرف تا حالا یک بار پای پست هات تشکر نمی زنه! بعد یکهو برمی گرده میره یک پستت که مربوط به احد بوقه تشکر می کنه....:th_scratchhead:

 

حالا باید تو درک کنی که اون کنایه به چی هست...مثلا باید نوشته ی خودت روبخونی بفهمی که به کجا زده؟!...:mornincoffee:

 

شاید جدیدا نوشته ای داشتی که بر خلاف اونه....طرف اومده یادآوری کرده که بابا تو قبلا اینو گفتی...حالا داری یک چیز دیگه می گی...و چند تا فحش هم باید تو ذهنت تصور کنی...:w00:

 

این دسته از افراد رو می گن ریز بین! می گن پیچش مو! می گن خود دقت!:wht:

 

حالا تو از همه جا بی خبر...اون نوع دیدی که اون طرف داره رو اصلا نداری...:w74:

 

ولی خوب اون استدلال کرده....تو مثلا برای یک اتفاق زندگی ت نوشتی....اون وصلش کرده با یک پدیده ی اجتماعی چون چند تا نشون هست...

 

خوب عزیز دل....تو صنعت ادبی...همون جور که کنایه هست...تشبیه هم هست...استعاره هم هست....ایهام هم هست...:ws41:

 

ولی خوب نمی تونی بیای براش کلاس درس بزاری که...چون اون قضاوتش رو کرده رفته...یک پیام هم داده بهت که بگه دیدی من فهمیدم!!! دیدی پست دو سال پیش تو رو تشکر زدم که بفهمی چقد خوب مُچت رو گرفتم!!!:hrqr6zeqheyjho1f9mx

 

 

یک جا این تشکر... خودِ فحش محسوب می شه...:w888:

 

مثلا یک جا طرف نوشته..من خیلی اُسکولم که فلان کار رو کردم...و شروع به توضیح اتفاقی می کنه که خیلی درام هست و حس می کنی که باید باهاش هم دردی کنی...

 

بعد تو دوست این فرد هم هستی...می ری به پای دوستی تشکر می زنی...بعد طرف پروفش رو به روت می بنده...پیام خصوصی هم به روت می بنده....:w589:

 

بعد کاشف به عمل میاد...که بعد از مدت ها می گه: یادته من اون روز نوشته بودم....تو هم تشکر کردی!...یعنی من اُسکولوم دیگه؟!:3384s:

 

بعد ازش می پرسی...خوب نوشتی که فقط نوشته باشی؟..بچه ها می خونن...و گاهی برای ابراز هم دردی با کلیت پستت برات تشکر می زنن..تو فقط همون یک تیکه رو دیدی و قضاوت کردی که منظور فحش دادن به تو بوده! :imoksmiley:

.

.

.

چند توصیه از این کمترین:

 

هر وقت پستی دیدن که مشکوک به کنایه زدن هست...نَه تنها پاش تشکر نکنین... بلکه فورا ازش فرار کنین و تا چند روز اون وَرا آفتابی نشین! اگر زدین پای عواقبش بایستین!:cry2:

 

هر وقت دیدین پای پستی تشکر کم هست و پست های قبلی و بعدی اون پُر تشکر هستن...به اون پست بیشتر دقت کنین...حتما چیزی توش بوده که دیگران ازش فرار کردن و شما هم باید مواظب باشین....البته استثنایی هم داره و ممکنه طرف بی منظور نوشته باشه بقیه بچه ها از ترس منظور گرفتن! برای احتیاط بیشتر شما هم.... هم رنگ جماعت شین...:w16:

 

هر وقت دیدین دیگه یک نفر که خیلی پای پست هاتون تشکر می زده...دیگه نمی زنه...برگردین حتما ازش بپرسین...شاید بی خبر پستی نوشتین که منظور گرفته و ازتون ناراحت هست...یا پای پستی که نباید تشکر بزنین...تشکر زدین و به دل گرفته..اگر براتون مهمه در اسرع وقت ازش بپرسین که سو تفاهم ها برطرف شه....:(87):

 

تشکر دادنی نیست...گرفتنیه!(شکلک مو افشان با نیش باز)...اگر براتون مهمه...جز گروهی بشین که خوب برای هم تشکر می زنن...ولی خوب باید سلایق پُلیتیکی و اجتماعی و...براساس پارادایم های اون گروه باشه....(شکلک موافشان با نیش باز)

 

تشکر ابزاری تشویقی و تنبیهی در کنار هم هست...با هر تشکر خشنود نشین شاید اون تشکر فحش باشه!(ارجاع می کنم به متن بالا):2525s:

.

.

.

 

با اینکه باز سعی می کنم که برای تشکر زدن حواسم رو جمع کنم که احیانا دل کسی رو به درد نیارم...

 

ولی بدونین دوستان خوبم...

 

خیلی از این موار نیاز به آگاهی خیلی وسیعی در شناخت افراد داره و اینکه ارتباط داشته باشی و بدونی چی به چی هست و کی به کی...

 

من هنوزم نمی دونم....:icon_redface:

 

اگر بعضی اوقات تشکرهای من پای پست از هر دوستی انرژی منفی به کسی منتقل کرد...بدونه من اصلا نمی دونستم...و خواهش می کنم بیاد و به من بگه....تا مثه اون داستان که در متن فوق گفتم عذرخواهی کنم...:icon_redface:

 

چون من تشکر رو...سراسر انرژی مثبت می دونم...و حس می کنم دارم گُل می دم به دوستام...گل های من رُز سیاه نیستن...رُز قرمزن...رُز محبت...

 

گزافه گویی های من رو ببخشین...فقط خواستم یک جاهایی یک اتفاق هایی رو به اشتراک بزارم..

 

می دونم که برای شما این ابزار اینقد ارزشمند نیست که به خاظرش مکدر شین...ولی خوب ممکنه برای بعضی ها اینظور باشه...من باهاشون برخورد داشتم..

 

 

استقبال می کنم...یکی بیاد این پست من رو بزار تو گفتگوی آزاد در موردش بحث بشه...و دعوت کنه از بچه ها تا در موردش نظر بدن...:w16:

 

چون من بزارم...به خاطر اینکه ارتباط گسترده ای ندارم محو می شه...خیلی جاها دوستات بهت کمک م یکنن که یک جریان رو جلو ببری و این نقطه ی قوت هست...:icon_redface:

 

 

چقد شکلک گذاشتن سختهTAEL_SmileyCenter_Misc%20(305).gif

 

...آرامش پیکش لحظه هاتون.:icon_gol::icon_redface:

  • Like 17
لینک به دیدگاه

خوب بود سام عزیز:icon_gol:

من خودم خیلی اوقات حوصله ی خوندن ژست های شما رو ندارم و طبیعتا تشکر هم نمیزنم. به نظرم شما یکی از با اعصاب ترین ادم هایی هستین که تابحال دیدم. اما کنایه:

من خودم قبلن کنایه زیاد میزدم منتها الان کمتر شده(شاید بعدها برگردم سر جای اولم:ws3:) کلا شمالی ها بسیار زیاد متلک میندازن. یهو میبینی یه چیز میگم که یکراست بری تو غار و برا مدت ها از نظرها غایب بشی! حالا واژه شناسی اسکل:

من یه مدتیه دارم دامنه واژگان فارسی خودمو زیاد میکنم(بدون جی 5!) اسکل کنایه از ادم فراموشکار هست و به ژرنده ای گفته میشه که تخم میذاره منتها بعده مدتی فراموش میکنه کجا تخم گذاشت.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

همیشه کنار دانشگاه میبینمش

خودکارو چسب و دستمال کاغذی میفروشه

ظاهر پیرمرد نشون میده بیشتر از 70 سال از عمرش گذشته

شاید با خودش فکر کرده کنار دانشگاه اهل و علم و دانش خودکارشون رو ازون تهیه کنن

اما خبر نداره تو خودکار خریدن هم یکی از مهمترین ملاک ها اینه که از کدوم لوازم التحریری معروف خودکارتو خریده باشی

کیفم پر شده از خودکار آبی

میدونم با این کار تنها وجدان خودمو میخوام آروم کنم

یکی دوتا ده تا ، همه خودکاراشو میخرم و باز میذارم تو کیفم

میگم بقیش باشه واسه خودت قبول نمیکنه میره خورده میاره بهم میده

میگیرم و ازش دور میشم ولی هنوز عذاب وجدان دارم کاش در توانم بود تا یک دوره بازنشستگی راحت بهش پیشکش میکردم

با خودم فکر میکنم بین نداری و عزت نفس رابطه مستقیمی هست

  • Like 12
لینک به دیدگاه

امروز فهمیدم چرا اینجا گاهنوشته امو بنویسم که سوبرداشت برای کسی بشه و دیکران منتظر سواستفاده بشن.. در گاهنوشته خودم زرنگ روزگارمینویسم... خداحافط این تاپیک..:icon_gol:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

امروز یه بارون خیلی خیلی خوشگل بارید. هوای ابری و یه بارون آروم و مداوم، از اون هواهای دو نفره، من عاشق این آب و هوام :hapydancsmil::hapydancsmil::hapydancsmil:

 

خیلی دلم میخواست درس و دانشگاهو ول کنم و برم زیر بارون قدم بزنم ولی حیف نمیشد.

ولی از اونجا که کلاسمون کنار در خروجی ساختمان بود، به بهانه های مختلف از کلاس میزدم بیرون که بتونم یکی دو دقیقه ایی بارونو ببینم :whistle::ws3:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

چقدر انقال ی سری مفاهیم سخته. ب لختی یک کوتاه ب ب ناپایداری زمان!

دوباره بعد از چند سال تاپیکم رمز گشایی سکوت رو دیدم و ب یاد اوردم ک سکوت راه حل انتقال ه، گاهی.

 

روشن تر از خاموشي ، چراغي نديدم.

 

بد نیست آدم خاطره نویسی کنه. گذشته ات معلم آینده ات میشه :w16:

 

  • Like 13
لینک به دیدگاه

دلم آزادی میخواد... :hanghead: دلم میخواد کسی کاری به کارم نداشته باشه. اونوقت همین فردا پس فرداست که سر از اون طرف کره زمین در میارم...

یا میرم قطب شمال...:w58: مقصد مهم نیست... آزادی میخوام...:sigh:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

دلم سکوت سنگین میخواد از اونها که حتی چندین ماه طول میکشه .. و کسی هم نیست که ازتوش درت بیاره:hanghead: آره اینجوریهاست

کلا از بس خواسته هام شد اولیت آخر و وقت اضافه خخداییش خیلیهاش رو یادم رفته یا دیگه شور و ذوقشو ندارم یا کلا مثل نون بیات یا غذای مونده تو گرما نه به دل میشینه نه دیگه چشم امیدی به کسی دارم.

اینقدرهام بزرگ شدم که اشکمم دیگه قرار نیست دربیاد.

بقول خسرو شکیبایی حال همه ما خوب است اما تو باور نکن ..

دلم گرفته همینطوری محض تفنن و رفع خستگی:sigh:

  • Like 11
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...