ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 خرداد، ۱۳۹۴ ببخشید بچه کپی زدم شاید برخلاف قوانین انجمن باشه (این تاپیک) اما ازون دردناکتر بر خلاف تمامی قوانین جوامع هستش باید بزارم آمدم ...تا درد را معنی کنم بلکه جای خویش را پیدا کنم آمدم ..دیدم که جای لاف نیست درد مردم ...قابل تصویر نیست برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 10 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 خرداد، ۱۳۹۴ ديروز بادوستم رفتم كوه.. خيلي هم خوش ميگذشت منتهي يه اتفاق بدي افتاد كه كلا روزمونو دگرگون كرد.. من از كوه پرت شدم پايين اونم كوهي كه همش صخره بود و سنگهاي صفحه اي تير.. دست چپم از ارنج پاره شد.. و كف دستم سوراخ شد.. فقط شانسي كه اوردم دوستم پريدو منو گرفت فاصله اي با يه تخته سنگ نداشتم كه سرم بخوره بهش.. بعداز اون باز اومديم كم كم بريم پايين كه سقوط دوم رو كردم كه باز اگه منو نگه نمداشت الان پامم شكسته بود.. اتفاق سوم.. تصادفي بود كه كرديم.. هنوز اتفاقات تموم نشده بود.. با يه سبقت گرفتن تصادف كرديم.. اتفاق چهارمم تو حمام بيهوش شدم.. كلا عزراييل باهام بود ديروز.. البته بخاطر يه ناشكري بود كه كردم.. باز خدارحم كرد. 11 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 خرداد، ۱۳۹۴ فقط من مينويسم فصل امتحاناته و بچه ها نيستن... چه سكوتي؟ الان با داداشم رفتم دوچرخه سواري.. ديگه من چقدر پرومم با اين دستم رفتم دوچرخه سواري.. هشت كيلومتر ركاب زدم پرپرشدم انصافاااا:icon_pf (34): بعد رفتيم گوجه سبز خريديم.. نشسته نشسته خورديم تا رسيديم.. كلا بجاي يك كيلو نيم كيلوشو اورديم خونه.. چه واكنشي در دستگاه و گوارش ما بيفته خدا ميدونه.. ولي حال داد باقيش مهم نيست خوش بگذره.. كافيه شبم مهمون داريم.. غذا قرمه سبزي جاتون خالي.. :hapydancsmil: كلا چه انجمن خلوتي داريماااا..شبم يه پروژه دارم ميخوام انجام بدم ببينم ميتونم 7 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 خرداد، ۱۳۹۴ با آرزوی شادکامی برای همه دوستان عزیزم که اوقات بسیار خوبی باهاشون سپری کردم. پ ن: حذف اکانت من به درخواست خودم هست اگر حذف شد 12 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 خرداد، ۱۳۹۴ به بعضیام باس گفت من دستم بنده شوما یه دو دیقه احترام خودتو نیگه داروالا آخه چیکار میشه کرد 13 لینک به دیدگاه
Valentina 13664 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 خرداد، ۱۳۹۴ يعني الان بايد پاشم صبحانه درست كنم؟!!! :| بيخياااااااللللل 10 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 خرداد، ۱۳۹۴ دیروز نتونستم انجمنم بیام یه سری اتفاقا هست بهتره آدم تو ذهنش بمونه. حتی اگه دقیقش تو ذهنم نموند، یه جا دم دست یادداشت کنه که هروقت خواست ببینه. همیشه که نباید تاریخ اتفاقای خوبو حفظ کرد. 11 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 خرداد، ۱۳۹۴ کاش بعضی از آدما بفهمن با حرف زدنشون فقط موج منفی میدن به آدم.... دیروز وسط تولد دوستم انقدر موج منفی داد بهم کوفتم کرد تولد رو بهم.... یه جوری میخواد بهم بفهمونه دانشگاهم که خودشم کاردانیش اونجا میخوند بدترین دانشگاهه تو ایران ولی آزاد بهترینه.... من حتی ثبت نامم کردم تو آزاد نرفتم چون من آدم اون مکان رفتن نیستم... دانشگاه نه کلاس مد و آرایشگری بود... یه ترم بخاطره همین حرفاش عقب افتادم حالاام که داره رو مخم کار میکنه پیاده روی میکنه.... بودن این دوستا تو زندگیم چه نفعی داره خودمم نمیدونم.... شایدم از رو اجباره...از تنهایی بهتره برام حتی موج منفی بده...باید تحملش کنم....یه لبخندم بزنم... 12 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 خرداد، ۱۳۹۴ به مامانم تمبر هندی دادم.خورده هسته هاشم گذاشته تو اتاقم الان من میتونم مامانمو دعوا کنم؟:icon_pf (34): 15 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 خرداد، ۱۳۹۴ پ خ به دوستم بله دیگه دندت نرم صبحوبه که هیچی نهار شامم باید درست کنی تازه اولشه یه مثل ترکی داریم که میگه حله هارسین گورموسن (معنی فارسی نداره) 10 لینک به دیدگاه
Mahnaazz 13133 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 خرداد، ۱۳۹۴ امروز تو مترو از جام بلند شدم به یه خانم مسن گفتم شما بیاید جای من بشینید....یه دفه نمیدونم دختره از هوا... از کجا پرید سرجام نشست............چی بگم والا.......:icon_pf (34): 11 لینک به دیدگاه
زندانی 158 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 خرداد، ۱۳۹۴ امشب چشمام باز نمیشه اما مجبورم برم خدا حقوق 4میلیونی نمیخوام یکم وقت خواب بهم بدن 9 لینک به دیدگاه
Mahnaazz 13133 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 خرداد، ۱۳۹۴ شماره عوضی نبود..... صدا اشتباه نبود..... همان صدا بود.... چیز دیگری عوض شده بود.... چیزی شبیه دل 10 لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 خرداد، ۱۳۹۴ بعضی حرفا رو نمیشه به زبون آورد، به خاطر ترس از قضاوت شدن، ترس از برچسب خوردن مجبور میشی دفنشون کنی تو لایه های عمیق مغزت فسیل میشن، اما یه روز میبینی تبدیل شدن به چیزی مثل نفت و یهو میپاشن بیرون دیگه اون موقع نمیشه جلوشو گرفت ... 12 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 خرداد، ۱۳۹۴ راضیم به رضایت(شکلک مورد علاقه)..................... 13 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 خرداد، ۱۳۹۴ ريختم بهم.......................................... 9 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 خرداد، ۱۳۹۴ بعضی آدم ها نه اینکه وقتی هستن قدرشونو ندونیم...اما وقتی نیستن انگار یه قسمتی از وجودت نیست فریماهو خیلی دوست دارم.خودشم میدونه.و البته این دوست داشتن متقابله تنها دوست مجازی که با رفتنش اشکم در اومد منم دوست دارم فریماه جونم.امیدوارم همیشه و همه جا موفق و خوشبخت باشی عزیزم.. 11 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 خرداد، ۱۳۹۴ بزارین با حرفام اول یک جُرعه قهوه ی تلخ بخوریم بعد یک شکر می ریزم...باقیش رو شیرین بنوشیم... قهوه ی تلخ حرفام: هزینه ی زبانِ تلخ....تنهایی چشم هاست... خاک به سر می شه..اونکه تکیه کنه به دیوارِ راست گفتن...چون متهم می شه به سیاه بودن... تایید کنید...و در این تایید خوش باشید... مثه پُک به سیگار که فقط چند ثانیه تسکین می ده...موقع خروج دودش..ذره ذره جون می گیره... حالا یک قاشق شکر: تنهایی با صداقت..بهتر از شلوغی با دروغه . . . عَرَض...خوابی ست که بیداری می طلبد... این واژه برای فلسفه دوستان باید آشنا باشه... من این واژه رو برای کمی فکر در این جمله گذاشتم... به راحت و سهل الوصول ترین معنی ش قناعت نکنین...چون کمی دارای عمق هست... رندی کردم..رندان به معنی ش می رسن.... آرامش پیشکش لحظه هاتون 14 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده