رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

بعضی وقتا یه چیز به ظاهر بی اهمیت میتونه انگیزه ای بشه برای ادامه زندگی، یه چیزی مثل گوجه سبز و نمک !!

 

****

 

دیشب خواب ترسناکی دیدم. جالب اینکه میدونستم دارم خواب میبینم و جیغ میزدم تا بیدار بشم.

 

حتی تکون خوردنمو حس میکردم ولی انگار یه چیزی مانع بود و نمیزاشت چشمامو باز کنم.

 

یه پیشنهاد : قبل از خواب فیلم ترسناک نبینید :icon_gol:

لینک به دیدگاه

غذاي بيرون سمه.. نخوريد.. تا جايي كه ميشه نخوريد.. از دلشوره دارم ميميرم.. فردا با اين همه كار چي ميشه!!!

 

همسر گرام مسموم و بي حال افتاده.. همه كارا رو ول كردم ولو شدم فقط دلم ميجوشه!!!

 

فكر اينكه حال همسر چجوري ميشه و فردا چي ميشه داره ديوونم ميكنه..

لینک به دیدگاه

به اطرافم که خوب نگاه میکنم میبینم کسی که واقعا ارزش دوست داشتن و عشق ورزیدن رو داره خانواده ام هستن.

بابام شاید نتونستم دوست داشتنمو خوب نشونش بدم :icon_redface:چون یه غرور خاصی بین اعضای خانواده

 

هست و بیشتر به جای اینکه با زبون قربون صدقه هم بریم با کارهامون نشون میدیم که واقعا همدیگه رو دوست داریم..:w16:

مامانمو بینهایت دوست دارم..خواهرم با اینکه زبون تند و تیزی داره اما به وقتش واسم خواهری کرده.

 

داداشیا که همیشه مثل کوه پشتم بودن.البته اونی که کوچکتره خیلی خیلی خیلیییی دوسش دارم:aghosh:.. یه مرد واقعیه-به قول مامانم مرد کوچک

 

همیشه از خدا میخوام از عمر من بذاره روی عمر خانواده ام .

 

همیشه شاد باشن و با عزت زندگی کنن

 

دخترم فریماه رو هم خیلییییییی دوس دارم.از دست این دختر:aghosh:

لینک به دیدگاه

بعدازظهرگرم....سس سالسامکزیکی.داغ کردن بیش ازحد,دیگه فانوسی برای شب نمیخوام,,,روشن شدم,از گداختن بیش ازحد....داغ کردن از گاه گاه سایه ها,,,خودم تنهایی روم,بردم....حالا گرما درونمه.....

لینک به دیدگاه

20سال از جلو مغازه یه نفر رد میشدم و میرفتم خونه مادر بزرگم....

تو اون ردیف هرچی مغازه دار بود همش تو پیاده رو بودن و از سرتاپای آدم دید میزدن....

این آدمی که میگم حتی یبار از مغازه بیرون درنمیومد...

وقتی داخل مغازش نگاه میکردم یه لبخند دلنشین میزد عین پدربزرگم...

 

تاحالا هیچ برخوردی باهاش نداشتم.ولی یه حسی بود عین دوست داشتن یه مردی که همسن و سال پدرم بود....

 

دیروز خبر فوتش برادرم سره میز ناهار داد باور نکردم گفتم اشتباه میکنه غذا که پایین نرف...شب گفتم هرجور شده صبح میرم پیشش میگم عمو شما خیلی خوووووبید....

الان مغازش رو دیدم سیاه زدن...

 

سردردی گرفتم که همیشه بغض میکنم نمیتونم گریه کنم...

بابام میخندید و میگفت آخه دختر مگه تو تاحالا باهاش برخوردی داشتی که اینجور حال بد شد واسه غریبه....

 

-----

چقدر دیر شد...

کاش میشد بهش میگفتم مرد مهربون دوست دارم...

لینک به دیدگاه

فردا امتحان میان ترم دارم.......:w768:....هیچی نخوندم....:hanghead:.......هرچی کتابو ورق میزنم.....:ws33:.......حوصلم برا خوندن کمتر میشه....:shame:

 

آخه یکی نیست بگه........ آخر ترمو امتحان میان ترم....:w74:........

لینک به دیدگاه

چقدر خوبه بعضی آدما بدونن اگر چیزی رو به روشون نمیاری از "سادگی نیست"شاید داری جون میکنی حرمت یه روزایی رو نگه داری که اونا یادشون نیست.....

لینک به دیدگاه

امروز همایش حقوق خانواده و حقوق زن..

 

یکی از قانون نویسایی که دوست داشتم پیداش کنم سرشو 100 بار بکوبم به دیوارو پیدا کردم

و اونقدر کنار گوش آرزو غر زدم و آقای استاد و نویسنده! رو چپ چپ نگاه کردم که آرزو کفری شد:ws3:

 

باهاشم عکس ننداختم با اساتید گل خودم انداختم:1111:

لینک به دیدگاه

سایت فصل تازه برای من جز بهترین و ماندگارترین سایتا هست:icon_gol::w16:

حیف شد واقعا:hanghead::sigh:

الان که دیدم مدیر بی نهایت خوبش نوشته که سایت دیگه بسته خواهد شد، واقعا ناراحت شدم:hanghead:

کاربراش جز بهترینان واقعا و همشون دوست داشتنی:icon_gol:

داداش حسین خدا قوت:icon_gol:دمت گرم:icon_gol:

لینک به دیدگاه

دیشب مراسم ازدواج یکی از دوستانم دعوت بودم ..که حدود هفت نفراز دوستان دوران کارشناسی رو بعد چندین سال دیدم .....تو خوابگاه که بودیم روزی نبود یه نفرو سرکار نزاریم ...یکی از اونا تو جمع دیشب بود ...وخیلی خوب اون خاطره رو یادش بودبعد این همه سال ..باورتون نمیشه الان خیلی ثرومتنمد وموفق شده :w58:... وارد کننده یه سری محصولات از هلند وآلمان ..:hapydancsmil:دارم فکر میکنم چی کار کنم که چندتا از دوستای این انجمن هم مثل اون موفق وثروتمند بشن ..دنبال یه نقشه حسابی ام چند نفرو سرکار بزارم ..باور کنید عاقب به خیری داره :ws3:

اما واقعن دیشب اون جمع فوق العاده بود ..حتی یه بحث طوفان فکری هستی خانوم اینجا قدیما استارت زده بود ....یه قسمتشو من عنوان کردم ..اونجا هم اون بحث اونقده علمی وخوب پیش رفت که حسابی لذت بردم ...مطمئنن یه روز نتیجه اون بحث طوفان فکری که خیلیا بهش بها نمیدیم رو تو بازار خواهیم دید :w16::icon_gol:

لینک به دیدگاه

به چه جرمی یه پدر مادر باید اینقدر خوار و خفیف بشن ....بچه ی نادان خجالت بکش وای بر تو

 

اگه میخواید همسر انتخاب کنید به رفتارش با خانوده اش دقت کنید کسی که به پدر مادرش وفا نکنه ای اقا پسر , دختر خانوم چه انتظاری داری به تو وفا کنه؟

 

چه دردی میکشن این پدر مادر :hanghead:دلم به حالشون میسوزه دلم به حال نگاه غمگینشون که خیره شده به چشمان گستاخ فرزندشون میسوزه:5c6ipag2mnshmsf5ju3

لینک به دیدگاه

چقدر خوبه بعضی از آدما بدونن که اگر چیزی رو به روشون نمیاری

“از سادگی نیست”

شاید دیگه اونقدر واست مهم نیستن که روشون حساس باشی....

لینک به دیدگاه

آخ آخ نبودیت ببینیت......w768.gif ......آخه 10تا سوال ماکروویو2 توی 1ساعت وقت........w74.gif.....این چه وضعش بود نمیدونم......sigh.gif.....جنگ بود...icon_pf%20%2834%29.gif

خلاصه استاد زد شل و پرمون کرد.....:167:.........اما من.......imoksmiley.gif

لینک به دیدگاه

قبل از این فکر میکردم خیلی زشت و ... که تاحالا خونه هیچ دوستی نرفتم به هر دلیل " تولد و درس خودن و..."

چون بودن دوستای خودم که همیشه خونه هم بودن....

 

خیلیا میگفتن امل خیلیا میگفتن ترسو خیلیا میگفتن لوس...

 

ولی هیچوقت یادم نمیره سال سوم ابتدایی تولد دعوت شدم بابام گفت دوست ندارم بری خونه دوستات....

اون موقعه ازش ناراحت شدم...

 

ولی دیشب که فکر میکردم یه حس خوبی داشتم که تا الان اون حرف تو گوشم مونده...

همون احترام و حرف گوش کردن بزرگتر...

 

وقتی دیشب تو جمع بابام گفت افتخار میکنم به دخترام که تا سره کوچه بدون من و اجازم نرفتن و تو وایبر و لاین نیست....ذوقیدم....

 

چرا دروغ ولی اولا از ناراحت بودم که چرا نباید تنها برم و بیام ولی دیشب و اون حرفش همه ناراحتیام از بین برد....

 

خیلیییییییی حس خوبیه پدر و مادرت ازت راضی باشن افتخار کنن بهت...

من با یه جاروبرقی کشیدن هیچی نمیشه بهم ....با یه ظرف شستن دستام خراب نمیشه....

خونه دوستم نرم کسی ناراحت نمیشه....

ولی احترام و ارزشی که برای پدر و مادرم میزارم صد می ارزه به سوسول بودن و مانیکور کردن ناخونام که موقع ظرف شستن مبادا خراب بشن....

 

فقط این میدونم حس خوبی دارم بعداز مدت ها....

لینک به دیدگاه

حسی که تو رفتن به عروسی دوست آدم هست قابل وصف نیست

دوستی که باهاش دردودل میکنی و کلی خاطره های قشنگ باهاش داری

با فامیل شاید اونقدر نتونی راحت باشی

دوست خوب همیشه پیشته حتی دور

من خوشحالم که دوست صمیمی کم دارم ولی همون چندتا جنسشون با همه فرق داره

نداشتن خواهر خیلی سخته ولی دوست خوب شبیه خواهره

فرانه برای من یکی از همون دوستای فوق العادس

مهربونیه خدا همیشه تو زندگیت باشه عزیزم :icon_gol:

لینک به دیدگاه

فیسبوک یه امکانی داره تحت عنوان People You May Know ، چن وقته مدام هی پروفایل خانمم رو میاره تو این لیست و من هرچی تکذیب میکنم این فیسبوک باورش نمیشه، عاقا ما نخوایم خانوممون تو لیست دوستامون باشه باید کیو ببینیم:ws28:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...