رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

تو انتخابات سال 92 چند نفر از بسیج اومده بودن و برای ستاد جلیلی انتظارات غیر معقولی داشتن اول که با لحن مؤدبانه انتظارات بیجاشونو مطرح کردن و بعد کم کم لحن تهدید آمیز، به این جماعت زیاده خواه قلدر مآب باج ندادم اما حالا یه عده هستند که در دنیای واقعی که به قول معروف تبدیل میشه به پاپیون در دنیای مجازی به این جماعت باج که هیچ، چیز دیگه ای هم میدن برای این جماعت یک جمله معروف هست که به علت رفت و امد خانواده نمیشه بگم.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

باید بد جنس باشی.... تا عاشقت باشن

باید خیانت کنی.... تا دیونه ات باشن

باید دروغ بگی..... تاهمیشه تو فکرت باشن

باید هی رنگ عوض کنی.... تا دوست داشته باشن

اگه ساده ای ..اگه باوفایی... اگه یک رنگی.... همیشه تنهایی

اینو قبول نداشتم هیچ وقت اما الان باورش کردم

ازت انتقام میگیرن اگه ساده باشی اگه احترام بذاری میکشنت اگه بی توقع دوست داشته باشی میشکنندت

اگه اهمیت بدی بی ارزشت می کنن

اگه محبت کنی بدون دریغ بهت از پشت خنجر می زنند

اگه وفادار باشی بهت خیانت میکنن

  • Like 7
لینک به دیدگاه

اگه از اون تيپ آدمايي هستيد كه با يه گرمي خوردن فوري جوش ميزنيد خوشحال باشيد

دارم از جوش درد ميميرم :4564:

خدايا اين جوش چركي پردرد چيه تو كمر من دآوردي

نه ميشه خوابيد

نه ميشه نشست

نه ميشه تكيه داد

مثل يه صاعقه كل وجودمو مي گيره

سالي دو سه بار از اينا در مياد ولي در ميادا

سه هفته طول مي كشه تا سرش وا بشه و دردش بخوابه

عصري كنار اجاق گاز يه دخملي تصادفي خورد بهم

آنچنان جيغي زدم كه بيچاره سه متر پريد هوا

اولش فكر كرد آبحوشي چيزي ريخت روم

اما وقتي جريانو بش گفتم باور نكرد يه جوش اينقد درد داشته باشه :5c6ipag2mnshmsf5ju3:5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 10
لینک به دیدگاه

تنهاييي و دلتنگي چيز خيلي بديه

از صب چن بار و هر بار به بهونه اي به مامانم زنگ زدم خب چيكار كنم :5c6ipag2mnshmsf5ju3

آخريش ميگه چته سارا

چرا بهونه مياري رك بگو سختته تنهايي اونجا

دوس نداري همه چيزو ول كن برگرد پيشمون

اصلا هم روزاي تعطيل رو دوس ندارم

 

كلي چيز نوشته بودم اما بقيه اش پيش خودم بمونه بهتره

خلاصه تنهاييي خر است

شب بخير

تا هفته بعد

  • Like 12
لینک به دیدگاه

اولین بیمارم یه دختربچه مبتلا به ملاس بود که در سالگرد 9 سالگیش مرد. سه ماه هر روز تو بغلم باش کار میکردم. حرکت، بینایی، گفتار و هوشیاریش رو از دست داده بود. من ولی هنوز نتوونستم با مرگ و نیستی کنار بیام.

اینکه عزیزترینِ آدم سایه مرگ بالای سرش باشه در حالیکه عاشق زندگی باشه، این دردناکه. اینکه تصور کنی شاید سال دیگه صورت قشنگشو، چشمای مثل شیشه‌شو، دماغ کشیده و قشنگشو، لبهای نازشو، سر تا پای نازنینشو نتوونی زنده ببینی، خشم‌برانگیزه.

  • Like 13
لینک به دیدگاه

به صورت رندوم یکی از صفحه های گاهنوشته هارو زدم که بخونم

همون صفحه پس گذاشته بودم و کلی ام تو اون پست ناراحت بودم

 

بعد الان دیدم 70 صفحه بعدشم خوندم همینجوری:whistle:

 

و این از همه چی بهتر بود که دلیل ناراحتی و خاطرات تلخ اون پستام اصلا یادم نمیومد:ws52:

 

دیگه پست ناراحت نمیذارم که مثل الان پشیمون شم و بگم انگار چی بوده اومدم نوشتمش..ایشششش:ws3:

  • Like 13
لینک به دیدگاه

نمیدونم کسی تا حالا این حس رو تجربه کرده یا نه خوابی به شدت واقعی میبینی و بعد از بیداری تا ساعت ها نتونی از حال و هوای اون خواب بیرون بیای:5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 10
لینک به دیدگاه

اونقدر پیگیر مقاله ام نشدم نشدم آخرش خودشون زنگ زدن بیا ثبتش کنیم:ws28:خدا حفظش کنه یجوری حرف زد به جای سلام ولام گفتم خوبه حواسش نبود:ws28:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

..... صحبت از تو نیست صحبت از دنیایی هستش که تو ساختی و من در اون خونه ساختم و میخوام فرشی از آرامش زیر پات و سقفی از ستاره های پرنور درون خونه بسازم تا درون خونه احساس تنهاییی نکنی و دنیات برات کوچیک نشه همسرم فقط همین ....

  • Like 16
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...