*Reyhaneh* 3812 ارسال شده در 23 اردیبهشت، 2015 بعد تحویل پایان نامه ام کلی برنامه دارم. کاش شرایط تا اون موقع ثابت بمونه. 9
Lean 56968 ارسال شده در 23 اردیبهشت، 2015 هر انسانی در طول زندگی با انواع احساسات تلخ مواجه میشه یکی از تلخ ترین این احساسات زمانی هس که که میفهمی دوستی که همه جوره باهاش روراست و صادق بودی آدم دیگه ای بوده 16
aseman70 790 ارسال شده در 23 اردیبهشت، 2015 شاید من اشتباه میکنم..شاید باورهایم اشتباه است..این شایدهای لعنتی...همه ی انگشت های اتهام به طرف من دراز است...چه میخواهم!؟؟ 5
yade dirooz 1814 ارسال شده در 24 اردیبهشت، 2015 آن روزها ، وقتي كه من بچه بودم... غم بود... اما... كم بود... ---- همیشه و هر سال توی یه زمانهای خاص میرم توی مود یه سری آهنگا و خاطرات و یا خیابونها یا هر چیز خاص دیگه ای و بیرون نمیام دیگه... مثلا هر سال وقتی پاییز میشه و ماه زیبای مهر با همه خاطرات تلخ و شیرینش دوباره میاد آهنگای قمیشی گوشامو هر لحظه نوازش میده یا گاهی خودم زمزمه میکنم ... و همیشه ماه اسفند که میشه آهنگای فرهاد مهراد یادآور خاطرات عجیبیه برای من ... سالهای عجیب گذشته که نمیدونم چرا همیشه حس میکنم یه چیزی رو اونجا جا گذاشتم!! (سال 89 ، 90 ، 91 ...) 8
yade dirooz 1814 ارسال شده در 25 اردیبهشت، 2015 بوی تنهایی شب می آید از میان کوچه؛ یاد دیروز، دلم می شکند... در کنار پنجره دیگر گل اندامم نمی ماند/ شهر خالی مانده بی او آشنایی نیست/ 89-92- آن سالهای خوب... به یاد دیروز و هنوزم ، هنوز هستی و خواهی ماند... چند روز پیش این نوشته ی نسبتا قدیمی در لا به لای کاغذ نوشته هایم توجه ام را برانگیخت ... به راستی که برای امروز چه خاطرات و ذهنیات غـریـبـی مانده است از آن سالهای دوست داشتنی ام که معنای حقیقی نوستالوژیست برایم. و البته آن جوانک غمگین و بیزار از همه عالم و آدم و تا حدودی نادان و جوگیر (با خودم ام) اگرچه که اون سالها با بغض و اندوه خاصی گذشت اما دیگر حتی گلایه ای ندارم، و به نوعی همین مساله، به شکل گیری افکار و آرامش نسبی فکری/رفتاری امروزم و گذار موفق از مراحل جوگیری نوجوانی و جوانی ام کمک هایی نمودند! 7
Mahnaz.D 61917 ارسال شده در 27 اردیبهشت، 2015 یه زمانی خیلی میومدم اینجا.... کلی دوست داشتم.... الان هر کی دیگه سرش به کار خودشه خیلیا رو یادم نیست یا نمیشناسم.... این بده.... یعنی هر روز دارم دور می افتم 8
Mina Yousefi 24161 ارسال شده در 27 اردیبهشت، 2015 گـاهـی زیر بارون با " تــو " و قــدمــهــات چـه خـوبــه بـا " تــو " خـوبـه حــتـی حـالا کـه تـو رویــــا بـاهـامـی ... گــاهـی کـه بـه یـادت زیـر بـارون آروم مـیگـیرم ... 9
ENG.SAHAND 31645 ارسال شده در 27 اردیبهشت، 2015 شاید ان راز نهان در پس آن تیزی کلماتت بشکافه دردی رو که باهم زندگی کردیم ولی من تا ابد که بیاییی که نیایی سینه ام تیزی اون کلماتت رو تحمل میکنه پس هرگونه هستی باش تا باشم .... 10
Lean 56968 ارسال شده در 28 اردیبهشت، 2015 آتنا ایزدبانوی عقل ، خرد ، هنر و عدالت بود ، اما در کنار همه اینها آتنا الهه جنگ هم بود ، و به چه زیبایی ترکیب این خصایل در وجود آتنا فرقدانی دیده میشه، بانوی آزادگی ، هنر ، عدالت و مبارزه ایران 8
The Developer 5479 ارسال شده در 28 اردیبهشت، 2015 آدم به یه سنی میرسه تموم ترانه های دهه پنجاه و شصت و حفظه و از بر میخونه ولی یادش نیست واسه چی از اون اتاق به این اتاق اومده 8
آریودخت 43941 ارسال شده در 1 خرداد، 2015 واسه بضیا اصلا نباید لطف کرد ، اصلا نباید مهربون بود ، گور بابای ادم بی معرفت ........................................... یه مقدار تالارارو گشتم ، دلم واسشون تنگ شد ، واسه شرارتها و .... 7
Valentina 13664 ارسال شده در 1 خرداد، 2015 هرچي ميگذره دلم بيشتر شور ميزنه.. انگار تا الان خواب بودم و تازه بيدار شدم!! روزا تند تند ميگذرن و قلب منم تندتر ميزنه.. خدايا شكرت.. 12
*atefeh* 13017 ارسال شده در 1 خرداد، 2015 کاش زندگیها معکوس میشد در زندگی بعدی من میخواهم در جهت معکوس زندگی کنم. با مردن شروع میکنی و میبینی که همه چیز خیلی عجیب است. سپس بیدار میشوی و میبینی که در خانه سالمندان هستی! و هر روز که میگذرد حالت بهتر میشود. بعد از مدتی چون خیلی سالم و سرحال میشوی از آنجا اخراجت میکنند! بعد از آن میروی و حقوق بازنشستگیات را میگیری. وقتی کارت را شروع میکنی در همان روز اول یک ساعت مچی طلا میگیری و یک میهمانی برایت ترتیب داده میشود (میهمانی ای که موقع بازنشستگی برای شما میگیرند و به شما پاداش یا هدیه میدهند). 40 سال آزگار کار میکنی تا جوان شوی و از بازنشستگیات!! لذت ببری. سپس حال میکنی و الکل مینوشی و تعداد زیادی دوست دختر خواهی داشت. کمی بعد باید خودت را برای دبیرستان آماده کنی. سپس دبستان و بعد از آن تبدیل به یک بچه میشوی و بازی میکنی. هیچ مسوولیتی نداری. سپس نوزاد میشوی و آنگاه به دنیا میآیی. در این مرحله 9 ماه را باید به حالت معلق در یک آب گرم مجلل صفا میکنی که دارای حرارت مرکزی است و سرویس اتاق هم همیشه مهیا است، و فضا هه هر روز بزرگتر میشود، واااای! و .... "وودی آلن" 6
The Developer 5479 ارسال شده در 2 خرداد، 2015 گفتن یه سری حرفا خیلی آسون تر از اینه که فکرش رو میکنی، بعدش تو عمل میبینی بد میزای زیرش. زاییدم که میگم 4
زندانی 158 ارسال شده در 2 خرداد، 2015 دلم تنگ شده واسه ی فریاد زدن جلوی کوه انعکاس صداش دلم سکوت میخواد دلم می خواد یک نفس عمیق بکشم قد رویاهام 5
ارسال های توصیه شده