رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

از سه شنبه بیمارستانم .دلم برای خواب لک زده .چشام وا نمیشه تا فردا باید صبر کنم ببینم مرخص میشه .دعا کنید زودتر برگردم خونه:5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 13
لینک به دیدگاه

با یکی از دوستام بیرون بودم که دوستش زنگ

تهش پشت گوشی همو بوسیدن

یه لحظه یه حالت چندش وحشتناکی بهم دست داد

یعنی اصلا یه لحظه حس کردم دوستم ف ا ح ش س

بعد یه پنج دقیقه که این همه حس بد داشتم گفتم چرا منباید از بوسه دو نفر که همو دوست دارن حس بد بهم دست بده؟چرا نباید خوشحال باشم؟ چرا هر وقت صحنه های رمانتیک میبینم جای نگاه تحسین برانگیز ؛ اخم میکنم و میگم اه چه بی حیا

 

ایششش خیلی مشکل دارماا باید رو خودم کار کنم :ws3:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

یه تصمیمی باید بگیرم در واقع یه کاری باید انجام بدم که انجامش برام خیلی سخته

میدونم به نفع خودم و آیندم و زندگیمه اما خیلی سخته انجامش

قدرتش رو ندارم

خدایا قدرتش رو بده بهم

  • Like 4
لینک به دیدگاه

از ديروز تا حالا هي آنلاين شدم

 

هي انگار دلم ميخواست يك حرفي بزنم ، يك چيزي بگم ، بنويسم يعني ....

ولي ولي هيچ نتونستم بنويسم ...

 

نميدونم انگار از فشار تنهايي هست ...

  • Like 13
لینک به دیدگاه

آبجیم قصد کرده ترکم بده تا امروز که قطره چکانی مصرف کردم نمیدونم آخرش موفق میشه یا نه من که گمون نمی کنم:ws3:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

خیلی حرف دارما... خیلی وقته خیلی حرف دارم... ولی همش همش همش رو که میخام بگم ...میبینم کلش میاد توی این کلمه.. شکرت... هی خدا..شکرت...

  • Like 14
لینک به دیدگاه

امروز خیر سرم داشتم کتاب میخوندم یهو تو ذهنم اومد 9*7 تا ولی هرچی فکر کردم یادم نیومد :4564:

هیچی دیگه فاتحه ای برای خودم خوندم:sigh:

فک کنم دیگه پیر شدم باید به فکر یه قبر باشم برای خودم :hanghead:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

خدایا! خداوکیلی این خوابا چیه من میبینم؟؟؟؟؟؟

فیلم ترسناک دوست دارم درست ولی دلیل نمیشه که شب هم خوابای ترسناک ببینیم بعد بیدار شیم تا صب از ترس سکته کنیم hanghead.gif

  • Like 8
لینک به دیدگاه

دیروز با دوستام رفتیم یه تور یه روزه به ابشار بیشه...خسته شدیم ولی ارزشش داشت:hapydancsmil:خیلی خوش گذشت.

کلا 6 نفر بودیم و خودمون ماجرا ها داشتیم...خاطرات خوبی به جا موند از همه چی...

جالبیش این بود انقد خوراکی برده بودیم رسیدیم شروع کردیم به خوردن...از جوجه گرفته تا بلال گردوو و کیک.تخمه و....تازه اولش ناهار خودمونو خوردیم با گردو و بلال بعدشم دیدیم غذا تور حیفه اونم خوردیم....تو راه داشتیم از مسخره فیلم میگرفتیم که ما هیچی نخوردیم داریم از گرسنگی میمیریمم(حالا داشتیم خفه میشدیم جوری که خوراکی میدیدیم گری میکردیم).....یه دفه دیدیم مسیول تور پشت سرمون بود گفت شماااااااااااااا هیییچی نخوردیدد:w58:....یاااااا خدا

حالا نهار اول با بلال و گردو هیچی.....ناهار دومم هیچی......کیک خوردنتون چی بود سر نهار دوم:ws28:من کلا داخل دیوار بودم انقد خندیدم ،نگو اینا مارو زیر نظر داشتن کلااا:ws3:ولی ماااا اصلا بهمون بر نخورد و تا اخر سفر ادامه دادیم:hapydancsmil:

گفتم برسم خونه رفتم بیمارستان...ولی الان خوبم:ws3:

خدایا شکرت

مخصوصا برای این لحطات خووووب:icon_gol:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

دوستان عزیز تاپیک گاهنوشته ها یکی از تاپیک های پرطرفدار انجمن هستش. حیفه که بخوایم خرابش کنیم.

ما وقتی تو یه جمعی هستیم باید شرایطی که تو اون جمع هست رو رعایت کنیم تا به حقوق بقیه دوستانمون بی احترامی نکرده باشیم. اما خب متأسفانه تو موارد مختلفی دیده شده که این احترام به حقوق بقیه دوستان نادیده گرفته شده که یه نمونه دیگش داخل همین تاپیک پرطرفداره

یه مدت مدیر تالار به خاطر عدم دسترسی که به نت داره مرخصیه و نمیتونه رسیدگی کنه، ولی متأسفانه دوستان شرایط ساده ای که تو پست اول تاپیک اومده و بارها هم تکرار شده، نادیده گرفتن و باعث شدن حق بقیه دوستان هم ضایع بشه.

 

تاپیک تا یه مدت بسته میشه تا پست های خلاف قوانین تاپیک حذف بشه

  • Like 15
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

من مي آيم !

تمام شدم ... ديگر انگار اين بار حقيقت است ، آخر من رسيده است !

 

خدايا دستم بگير كه ره من گم نشود !

 

پايان ها را دوست دارم ! تلخي دل چسبي است ! مثل يك فنجان قهوه ! پايان چون از جنس حقيقت است تلخ است !

  • Like 11
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...