maryam39 8211 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۹۲ یه وقتایی انقد کار ریخته سرت که اون وسطه یهو قاطی می کنی! و می زنی زیر همه چیو میری دنبال تفریحاتی که خیلی وقته فراموشت شدن انقد حال میده فقط حیف که بعدش پدرت درمیاد! به همین سادگی به همین خوشمزگی! والا 12 لینک به دیدگاه
MahSa.92 2151 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، ۱۳۹۲ چه حس بدیه بهترین دوستت سر یه چیز مسخره باهات قهر کنه .... یعنی این 8 سال نشناختمش که اینجوری شد ؟؟؟ 7 لینک به دیدگاه
Ashkan_ad72 1891 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، ۱۳۹۲ چه خوبه آدم بعضی وقتا یه چیزی داشته باشه که بتونه یه جایی بنویسه و بعدش حس کنه کمی خالی شده و چقدر بده وقتی که آدم تو دلش انبار انبار دردو غصه داره اما حتا نمیتونه به نزدیکترین کسشم بگه هی میریزه تو خودشو هی دوباره پر تر میشه.... یه وقت چش باز میکنی میبینی........ هی ،انقد دوست داشتم یه وقت چشم باز میکردمو چیزی میدیدم..... خیلی بده آدم گرفتار مشکلاتی بشه که اطرافیانش واسش به وجود آوردن در حالی که خودش کوچکترین تقصیری نداره.... از اون بدتر اینه که واسه برطرف کردنش هی بشینی فکر کنی هی به جایی نرسی.... و دوباره بشینی فکر کنی... آخر این فکر کردنا و به جایی نرسیدنا میخواد به کجا منتهی بشه؟ زندگی آخرش میخواد چی بهمون بده؟؟؟؟؟؟؟ گاهی حتا فکر میکنم شاید بد از مرگ نابود بشیمو تو زندگی فقط سختی چشیده باشیم این طرز فکر یه جورایی خوشحالم میکنه با خودم میگم بالاخره یه روز همش تموم میشه اما از طرفی اگه اون دنیایی هم وجود داشته باشه با این وضعیتی که مادریم اون دنیامون هم وضعیتمون همینه.... هی فکر کنیم هی به جایی نرسیم.... 8 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، ۱۳۹۲ طوطی شده ام این روزها... هر واژه که به خوردم می دهند...بَلغور می کنم... سینه ام مالامال ست از هزار نگفته و نشنیده، ولی...(مکث) من حرفِ دیگران را هِی باز، تکرار می کنم!... کاش حرف از باطن می زدند تا...(مکث) من باطنشان را برایشان تکرار کنم... ولی هر چه گویند از ظاهرست...پَس باز من ظاهرسازی شان را تکرار می کنم... . . . تافته ی جدا بافته نیستم ای دوست، ولی...(مکث) من لب به اعتراف دارم و تکرار می کنم.... . . . مسجعِ متن یک جاهایی رفت به طرف نظمِ شعری...قصدی نبود...پیش اومد... 19 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، ۱۳۹۲ امروز روز خوبی بود از اون روزایی که شاید یه روزی آرزوم بود و شاید همون موقع یه شهابی رد میشده و واسم اونو برآورده کرده امشب بازم می خوام آرزو کنم شاید یه شهاب دیگه بخوادد از آسمون این دل رد شه 14 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، ۱۳۹۲ چه اجباریه وقتی هر کی سرش تو گوشی خودشه و حواسش به اون یکی نست با هم راه برن و چند دقیقه یه بار بگن: خب دیگه چه خبر؟ 15 لینک به دیدگاه
nasim184 12256 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، ۱۳۹۲ چرا همه خبرش به من میدن! به من چه اخه...چرا همه به من مشکوکن...............از بس ازار دارم! ولی خیلی خوشحال شدم....ولی سریع به فکر جبرانم....مراقب ترکشام باش......:gnugghender: 9 لینک به دیدگاه
zahra-d 4993 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۲ از ترس اینکه وابسته بشم بهش کم محلی کردم الان اما نمیدونم حس واقعیم چیه از دیروز منتظرم.فقط دیشب به جواب اس ام اسم دوبار زنگ زد..خب ینی چی!ظهرم که جواب زنگمو نداد..وقتی بخواد منو ببینه عجول میشه ولی واسه یه جواب دادن انقدر بی خیال..اصلا دیگه بهش اعتماد ندارم میخوام تمومش کنم... 10 لینک به دیدگاه
kimia 4172 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۲ امروز روز خوبی بود ساعت 6و نیم صبح با یه خبر خوبی که منتظرش بودم خواب از سرم پرید بعد هم دانشگاه و.... یه چند روز نیستم می خوام از پس فردا تا آخر هفته برم بگردم و خوش باشم و بخندم .... این روزا پر احساس خوبم ، پر از انرژی می خوام هر طوری شده نزارم خوشیام خراب شه 14 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۲ یه جمله ای خوندم همه ی وجودم پر از غم شدقدر مامانامونو بیشتر بدونیم مــــــــــــــــادر... پیر شده و آشپزخانه از تنها شدن نگران است … یقه پیراهن پدر هراسان به آخرین دکمه های بسته شده با دست او خیره شده اند … امروز برایم خاطره اولین روز مدرسه ام را گفت،که وقتی وارد کلاس شدم و او میرفت گریه میکردم … خواستم بگویم آخر مهربان ،آن روز زجه هایم برای چهار ساعت ندیدنت بود ولی یک عمر ندیدنت را چه کنم ؟؟؟ اما نگفتم … بهشت هم خشکسالیست،این را دیشب از کف پای مادرم که ترک خورده بود فهمیدم 17 لینک به دیدگاه
..!Alfa!.. 2854 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۲ حیدر بابا من بچه که بودم نمی دونستم تو کوهی!! منو ببخش عزیزم! حیدر بابا یه سلام حيدربابا ، ايلديريملار شاخاندا سئللر ، سولار ، شاققيلدييوب آخاندا قيزلار اوْنا صف باغلييوب باخاندا سلام اولسون شوْکتوْزه ، ائلوْزه ! منيم دا بير آديم گلسين ديلوْزه حيدربابا ، کهليک لروْن اوچاندا کوْل ديبينَّن دوْشان قالخوب ، قاچاندا باخچالارون چيچکلنوْب ، آچاندا بيزدن ده بير موْمکوْن اوْلسا ياد ائله آچيلميان اوْرکلرى شاد ائله بايرام يئلى چارداخلارى ييخاندا نوْروز گوْلى ، قارچيچکى ، چيخاندا آغ بولوتلار کؤينکلرين سيخاندا بيزدن ده بير ياد ائلييه ن ساغ اوْلسون دردلريميز قوْى ديّکلسين ، داغ اوْلسون حيدربابا ، گوْن دالووى داغلاسين ! اوْزوْن گوْلسوْن ، بولاخلارون آغلاسين ! اوشاخلارون بيردسته گوْل باغلاسين يئل گلنده ، وئر گتيرسين بويانا بلکه منيم ياتميش بختيم اوْيانا حيدربابا ، سنوْن اوْزوْن آغ اوْلسون ! دؤرت بير يانون بولاغ اوْلسون باغ اوْلسون ! بيزدن سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون دوْنيا قضوْ-قدر ، اؤلوْم-ايتيمدى دوْنيا بوْيى اوْغولسوزدى ، يئتيمدى حيدربابا ، يوْلوم سنَّن کج اوْلدى عؤمروْم کئچدى ، گلممه ديم ، گئج اوْلدى هئچ بيلمه ديم گؤزللروْن نئج اوْلدى بيلمزيديم دؤنگه لر وار ، دؤنوْم وار ايتگين ليک وار ، آيريليق وار ، اوْلوْم وار 6 لینک به دیدگاه
kimia 4172 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۲ حیدر بابا ایلدیریم لر شاخاندا سلر سولار شاقیلدیپ آخاندا قیزلار اونا صف باقلیپ باخاندا بیزدنده بیر ممکن السا یاد اله آچیلمیان اورحلری شاد اله خیلی وقته نمی دونم درست نوشتمش یا نه حیدر بابا............. 6 لینک به دیدگاه
One gear 7070 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۲ خیلی حس جالبیه وقتی هر لحظه منتظری که عضو جدید خانواده ات آمادگیشو واسه به دنیا اومدن نشون بده... شب و روز با استرس و ذوق... الهی خاله فدای ورجه وورجه کردنات بشه... خدایا شکرت که نهایتا تا یه هفته دیگه خاله ی شیرین ترین و خوشگل ترین نی نی دنیا میشم.... 15 لینک به دیدگاه
nasim184 12256 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مهر، ۱۳۹۲ چه حس خوبیه....وقتی داری جواب پیامک یکیو میدی بلند بلند بخندی به حرفایی که داری مینویسی؟ بعد اطرافیان نگات کنن....:w58: بعدش انتظار داشته باشن متن براشون بخونی؟:icon_razz: وااااااااا اخه این چه انتظاریه....خنده منو ببینید براتون کلی انرژی مثبته!جدی میگم.... 17 لینک به دیدگاه
Ali.Fatemi4 22826 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مهر، ۱۳۹۲ امروز رفتم تو باغچه کنار مرغ و جوجه هام گاهی وقتا آدم فکر میکنه که چقدر جالبه که مثلا آدم از چشم اونا به اطراف نیگاه کنه!!!! نمیدونم تا حالا این حس رو داشتین یا نه!!! تصور کنین برا یه ثانیه هم که شده حرفاشون با هم رو میشنیدیم!!!! 17 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مهر، ۱۳۹۲ ب كعبه گفتم توازخاكی منم خاك چرابايدب دورتوبگردم؛نداامدتوباپاامدي بايدبگردي بروبادل بياتامن بگردم؛خداياغروب روزعرفه راباغروب گناهانمان يكي گردان؛عيدقربان مبارک 19 لینک به دیدگاه
زفسنجانی 7100 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مهر، ۱۳۹۲ شهری که علی کشی رسم گشته به حسین رحمی نمیشود ای جان من بیا وبه کوفه نیا حسین .. شهادت مسلم تسلیت روز عرفه تان پربار وپر استجابت عید فردایتان مبارک . من ودوستان من وخیلی ها محتاج دعاییم . 16 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مهر، ۱۳۹۲ بهشت هم خشکسالیست،این را دیشب از کف پای مادرم که ترک خورده بود فهمیدم 11 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مهر، ۱۳۹۲ امروز یکی از بدترین روزهای زندگیم بود ، روزی که در پایان نمیدونم چی قراره اتفاق بیفته ، کاش دفتر زندگی هم پاک کن داشت 11 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده