One gear 7070 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۲ امروز یکی از دوستام داشت در مورد یکی از بچه های دوره ی دبیرستانمون که ازمون بزرگتر بود حرف میزد ! "این دختر و اکثر بچه های مدرسه به این دلیل می شناختن : از جسارتش تو عشقی که داشت و در عین حال آرام و باوقار، و از وفاداری شاید به ظاهر طرفش" گفتش شنیدی فلانی ازدواج کرد؟! گفتم لابد با همون کسی که واسه هم می مردن ، آره؟! آخه اینا نزدیک 8 سال همدیگر و می خواستن! 8 سال نمیشه کسی رو سرکار گذاشت! لابد یه حسی بوده ک این همه وقت اونا رو بهم مشتاق نگه داشته با اون همه مخالفت که بود! اما خلاف اون چیزی که فکر می کردم ، دوستم گفتش که عروس عروس خودش شده! یعنی با برادر عروسش ازدواج کرده! نمی دونم چرا ولی مث اینکه دیگه کم آوردن! من به علاقه ی در حد جنون یا اکثر عشقای افراطی امروزی اعتقادی ندارم اما ناخودآگاه یاد این جمله افتادم ، اولین باری که خوندمش خیلی دوسش داشتم: می ترسم از روزی که بچم ازم بپرسه:مامان جون عاشق کی بودی؟ و من اسم کسی رو از خاطرم بگذرونم که پدرش نیست.... 20 لینک به دیدگاه
bahar91 939 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۲ من امید دارم امیدی به بزرگی پروردگارم خدایا آخرین جملات زندگی همه ما را با خطی خوش و جملاتی زیبا به پایان برسان و ما را در راهی قرار بده تا پیش روی شما و اهل بیت عصمت رو سیاه نباشیم. 16 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۲ عصریه من ومامانم تنها بودیم منم پای کامپیوتر مامان هم معلوم بود حوصلش سر رفته اومد تو اتاق نشست منم که طبق معمول حرفی برای گفتن نداشتم پاشد رفت پای تی وی 1 لحظه دلم خیلی گرفت .اشک جمع شد تو چشمام:5c6ipag2mnshmsf5ju3 کاش بیشتر قدر مادرامونو میدونستیم تا حالا با خودمون فکر کردیم مثل دوستامون که میشینیم اینقد مشتاق باهاشون گپ میزنیم یک بار هم دست مامانمونو بگیریم خیلی با ذوق و شوق براشون صحبت کنیم؟؟؟؟؟؟ خدایا به خاطر امشب ببخشم.هنوز دلم گرفته مامان جونم عزیزمی.تا بینهایت دوست دارم 29 لینک به دیدگاه
.Yaprak 15748 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۲ ینی این مادربزرگممم عشق منه هاااا قبلا که جومونگ نگاه میکرد نمیتونست اسمشو قشنگ بگه میگفت جومول ِ الان که که یانگوم میبینه میگه یومول ِ 20 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۲ برای شناخت بهتر آدم ها کافیست فقط یک بار برخلاف میلشان عمل کنید... 18 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۲ خوبیاتونو فراموش نکردم ولی در حقم خیلی کوتاهیا کردین 17 لینک به دیدگاه
Mahdi Eng 22940 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۲ خودت باش، کسی هم خوشش نیومد نیومد که نیومد! اینجا مجسمه سازی نیست! 13 لینک به دیدگاه
manjari 2934 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۲ بعضی وقتها آدم برای رسیدن به خواسته اش انقدر سختی میکشه که وقتی رسید دیگه باورش نمیشه توی شوکش میمونه الان من اینطوریم اصلا باورم نمیشه الان آرامش بعد از طوفان رو داریم ؟؟؟ :5c6ipag2mnshmsf5ju3 خدایا شکرت 9 لینک به دیدگاه
hasti1988 22046 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۲ تنگ بلورم شکست،سر هیچ.... تقصیر خودم بود...همیشه یه لایه ضخیم ترش رو میگرفتم ، حواسم نبود .... بد فرم شکست....خرد شد....تیکه هاشم به اطراف پرت شد.... مینویسم شاید بتونم تکه ها رو پیدا کنم....شاید.... خدایا ..... 16 لینک به دیدگاه
دل مانده 7714 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۲ کاش آدما یه دکمه ی "دل شاد کن" داشتن رو پیشونیشون تا وقتی دلشون میگیرفت اونو میزدن و خیلی سریع خوشحال میشدن 16 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۲ مگسای الانم گیج میزننا اومده نشسته رو دستم زدم تو سرش خودش اومد به کام مرگ:gnugghender: 17 لینک به دیدگاه
3Tilla 3844 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۹۲ حس بچه ای رو دارم که مشقاشو ننوشته و کلا زده به فاز بیخیالی از طرفی یادش که میاد عذاب وجدان هم میگیره کلی کار عقب مونده دارم.... اصلا معلومه من این چند روزه چیکار کردم؟:vahidrk: 8 ساعت دیگه بلیط دارم هنوز کلی کارام موندهمهلت میخوام 17 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۹۲ امروز یکی داشت با یکی دیگه درد و دل میکرد اون که حرفاشو شنید بعدش بهش گفت شاید حرفایی که زده اونایی نبوده که تو دلش بوده و فقط خواسته خودشو یه جوری خالی کنه نظر منم همینه؛ بشنو ولی همون موقع جواب نده تا بحث الکی الکی به جاهایی برسه که نباید یه حرفایی هست که نباید شنید مثل همون حرفایی که نباید گفت 17 لینک به دیدگاه
One gear 7070 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۹۲ کاش یه چاپ قدیمی از خودم داشتم...! احســـاس می کنم خیلی عوض شدم! 19 لینک به دیدگاه
not found 16275 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۹۲ این روزا کودک درونم میخواد بره مدرسه!! بدبختی اینجاست لوازم تحریرم میخواد!!! مداد رنگی و جامدادی .... جدی میگم:5c6ipag2mnshmsf5ju3 پ ن: شاید به خاطر حال و هوای مهر و بازار و ... باشه! 21 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۹۲ شیخ انجنون بازم رفت ت ت کی بیاد خدا میدونه اما دلمون براش تنگ میشه http://www.noandishaan.com/forums/member.php?u=11325 هر جا هستی سالم و سر بلند باشی 12 لینک به دیدگاه
black banner 9103 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۹۲ خستگي جسم و روح وقتي بهم ميخوره بد جور ادم بهم ميريزه خ خسته ام ... چرا هيچوقت نميتونم اون آدمي باشم ، كه دوست دارم باشم ؟؟؟ چرا هميشه برنامه هام بهم ميريزه چرا اصن من تنبلم ؟؟؟ كاش ميشد برخي از كاركتر هاي وجود ادمي رو خاموش كرد ، اصن پاك بزني منهدمش كني ... خدااااااااااااااااا يك چي كمه تو وجودم . اون چيه ؟؟ چقدر حرف زدم ( الكي پلكي ) همين نشان از مغز داغون و خسته ام داره 17 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 شهریور، ۱۳۹۲ می خوام برم یه جوراب بخرم...به بقیه ی بچه ها هم گفتم بیاید بریم خرید جوراب بخریم...خوشم میاد پروین پایست..میگه: از بیکاری که بهتره خیلی بچه های دانشگاهمون خوبن 9 لینک به دیدگاه
Z@laL 6664 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 شهریور، ۱۳۹۲ گاهی وقتها برای رسیدن روزای خوب باید چند روزی بد گذروند.شایدم چند ماه یا چند سال ... ولی توی همه ی این مدت اگر به خوبی بعد از این سختیها فکر نکنم هر روزش به اندازه ی یک سال میگذره و به مرز فریاد میرسم... 13 لینک به دیدگاه
Just Mechanic 27854 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 شهریور، ۱۳۹۲ من آخر سر هم هدف از اینکه موقع نصب کیبورد زبان فارسی جای بعضی حرف کیبورد جابجا میشه چیه؟ "پ" و "ژ" هر بار جاشون یه طرفه .......که باعث شد درثبت مشخصات فردیم سوتی بدم 11 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده