minoo_mn 1740 ارسال شده در 17 مهر، 2013 تویی که ادعات میشه همه دنبالتن ...... اینو بدون جنس ارزون زیاد مشتری داره :)) 10
*Reyhaneh* 3812 ارسال شده در 17 مهر، 2013 این روزا یه اتفاق بد افتاده ، دارم از غصه دق میکنم. خدایا لطفا کمکم کن . پ.ن: لطفا برام دعا کنین . 11
minoo_mn 1740 ارسال شده در 17 مهر، 2013 جواب یه حرفایی فقط یه ” نفس عمیـــــــــــــقه”…! خوب بهش فک کنی میرسی به حرفم! 6
NYC 20977 ارسال شده در 17 مهر، 2013 یکی از کاربرا یه فایلی رو لازم داشت. بهم گفت هست تو انجمن یا نه؟ من میدونستم نیست. گفتم نیست ولی پیش خودم گفتم بذار یه کمکی کرده باشم بهش حالا که لازم داره و تو نت سرچ کردم و براش پیدا کردم. به واسطه این سرچ یک سری فایلی که خودم هم مدت ها بود دنبالش بودم ولی پیدا نمیکردم رو هم پیدا کردم. حس میکنم این جوابی به این خوبیم در حق اون کاربر بود. و هر روز این باور در من قوی تر میشه که در این دنیا از هردستی که بدی از همون دست میگیری. اگر خوبی کنی خوبی میبینی و همینطور بدی. من فکر میکنم (به دور از هرگونه تفسیر دینی و مذهبی) دنیا و جهان هستی دارای نظمیه که دقیقاً نتیجه اش میشه این که هر عملی عکسل العملی داره. وقتی این چیزا رو میبینم اعتقادم به خدا قوی میشه. به نظر من این نظم صرفاً به دلایل فیزیکی و مادی نیست. این نظم یه نظم فرا بشریه. همینجوری بوجود نیومده. 23
M!Zare 48037 ارسال شده در 17 مهر، 2013 باز من با این طناب مهدیه رفتم تو چاه ، من رو شیر کرد که این ترم هم برم کلاس زبان، حالا امروز بهش میگم هفته دیگه فایناله، میگه من که این ترم رو شرکت نکردم خیلی جالبه، گاهی اوقات یک نفر در انجام یک کاری از ما مصرتره ولی ما در دقیقه نود اون کار رو انجام میدیم و خودش انجام نمیده 7 درس گرامر باید بخونم و کلی تمرین انجام بدم ولی از صبح دارم به مهدیه فکر میکنم 17
nasim184 12256 ارسال شده در 17 مهر، 2013 به مامانم میگم میخوام برم سر کار.... با یه نگاه غمگین میگه تو بری سر کار..پس کی کارای تورو انجام بده!!!! من اداره کار ...هیچی دیگه دیدم چه کاریه!بزار کارای خودم انجام بدم به جای کار دیگران اینم شد زندگی ما! 15
شــاروک 30242 ارسال شده در 18 مهر، 2013 گاهــــــــی وقتا خداحافظـــی شیرینه ه ه ه! خیلی هم شیــــرینه ، مخصوصا اگه از یه آدمــــی باشه که زندگیتو برات زهـــر کرده ، کابـــوس شباته و با فکر کردن بهش تپش قلب میگیریو حالت بد میشه ... خیلــــــی از اینکه گفتی خداحافظ خوشحـــــــــــالم خیــــــلی خیـــــــــــــــــــلـــــــــــــی زیاد :hapydancsmil: 19
Lean 56968 ارسال شده در 18 مهر، 2013 امروز کلیدامو اداره جا گذاشتم تا رسیدم در خونه متوجه شدم زنگ زدم به همکارم هنوز اداره بود گفت 10 دقیقه دیگه میام برات میارم دقیقا 50 دقیقه منتظر بودم تا بیاد ، این برام درس شد که هرکه نان از عمل خویش خورد منت حاتم طائی نبرد . 13
hasti1988 22046 ارسال شده در 18 مهر، 2013 امروز متوجه شدم چقدر اتو کردن لباس های آدمهایی که دوستشون داری ،که برات عزیزن، لذت بخشه ....ظهر از ساعت 1 تا همین چند لحظه پیش تقریبا 2 ساعت داشتم لباس و ملحفه اتو میکشیدم ....کاری که قبلا نه اونقدر برام لذت بخش بود و نه از انجامش متنفر بودم شاید یک کار،مثل بقیه کارها... به ذهنم رسید که چقدر خوب بود اگر آدمها گاهی اوقات ذهنشون ،فکرشون و حتی قلبشون رو اتو میکشیدن تا از چروک ها رها بشه...فکر میکنم این روزها و این لحظات بهترین زمان برای مرتب کردن دل و روحمون باشه.... خیلی فرق هست بین لباس اتو شده و لباس چروک ..... 15
ایلین1366 5544 ارسال شده در 18 مهر، 2013 خدایا... حواست هست؟ صدایی هق هق گریه هایم... از همان گلویی می آید... که تو از رگش به من... نزدیک تری... 9
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 18 مهر، 2013 دردا درد دارن . . . دردا دردناک تر می شن وقتی همونی که می گفت دوستت داره عین یه آشغال پرتت می کنه بیرون و موقع دردا یه همدردی نمیکنه . . . ازین دردا ممنونم . . . ممنونم که خیلی چیزا رو بهم نشون دادن . . . 10
Hossein.T 22596 ارسال شده در 18 مهر، 2013 هروقت خواستین با پدر و مادرتون قهر و دعوا کنین اول شرایط مالی خودتونو بررسی کنین ! الان من داروو هام تموم شده باید بخرم ولی پول ندارم 8
minoo_mn 1740 ارسال شده در 18 مهر، 2013 میخندم . . . دیگر تب هم ندارم . . . داغ هم نیستم . . . دیگر به یاد تو هم نیستم . . . سرد سرد شده ام . . . کسی چه میداند شاید دق کرده ام . . . 12
anvil 5769 ارسال شده در 18 مهر، 2013 از فرط بیکاری و بیحوصلگی امروز اولین قسمت ماه عسل دیدم.چقد رو اعصاب بود...چقد حالمو بد کرد:vahidrk: پسرا چه فیلم هندی بازی میکردن.یه جوری خیلی مصنوعی و غیر قابل باور بود. 13
sam arch 55879 ارسال شده در 18 مهر، 2013 این روزها تابِ احوالم تو فرازش...به آسمونِ پرنده نزدیک و تو فرودش به زمینِ ماسه ای دریا نزدیک تر... زبونِ خشکیده ام رو آب گِل شده ی شعر سهراب تَر می کنه... اونجا که خاکش..ته نشین می شه تو وجودم...شاید دوباره درز بگیره مَنفذهای دلم رو... سمت سُرسُره ی احولم نمی ره این کودک درون... می دونه اونجا اینقد اصطحکاک بین اون و لحظه ها کمه...که یهو تُرمز می بُره و سرش می خوره به سنگ!... ولی نمی خواد....نمی خواد زخم و زیلی شه... می خواد آسه بره...آسه بیاد...گربه شاخش نزنه... . . . اینقد خوبه زُلفِ حالِ خوب و بدت رو گره نزنی به اینو اون... اونوقت...یقه گیرشون نمی شی تو احوال بد که چرا حالمو بد کردی؟!... یا محتاج نمی شی بهشون واسه یکم حالِ خوب.. که آخر سر بگن عجب سیریش هستی!.... اینقد خوبه...یقه ی خودت رو بگیری و محتاج خودت باشی...خیلی خوبه... 17
Lean 56968 ارسال شده در 18 مهر، 2013 امروز داشتم فک میکردم در عرض دو سال تو سه حوزه کاری متفاوت کار کردم از حوزه مالی تا عمران تا سیاسی ، واقعا همچین موقعیتی زمانی برام کابوس بود نمیدونم چطور الان تحمل میکنم شاید خیلی پوست کلفت شدم شایدم بی تفاوت 11
minoo_mn 1740 ارسال شده در 18 مهر، 2013 میکشم.. می کشی.. می کشد.. هر سه میکشیم! اما او .. ناز تورا.. تو .. دست از من.. و من… ای وای، باز فندکم را کجا گذاشته ام؟؟؟ 7
ارسال های توصیه شده