sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۹۲ مرد میدان می خواهد این روزها پیروزی از تقابل عقل و دل. گاهی باید شجاع بود و دلیرانه با دل جنگید. برای خودش می گوییم... تا روزی عاقلانه به دنبال مقصر نگردد. 12 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۲ مــــــــــــــادر ... مینویسم برایت که ارام دهنده ی روح و جسمی برای تو که حرفهایت مانند قطره های بلورین باران است بر روحم برای تو که همیشه در جان و دلم جای داری بگذار بگویند دیوانه شدم اما نمیتوانند حس عمیق فرزندت را بگیرند حسی که قلبم را همچون بالهای عقابی پوشیده حـــــــــــــس عشق حـــــــــــــس دوست داشتن حــــــــــــس دخترانه حـــــــــــــس مادرانه ات تنها برای تو مینویسم تنها برای تو شقایقم دوستتـــــــــــــــ دارم ... :love070::vi7qxn1yjxc2bnqyf8v 12 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۲ کاش بجا اون میمونه ما رو می فرستادن فضا.... اینجا که چیزی نشدیم..... لاقل می رفتیم اونجا.. یه سوپرمارکت باز می کردیم 9 لینک به دیدگاه
nasim184 12256 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۲ چقد مینالیم از هر دردی که داری.... خوشحالم امروز برنامه ماه عسل دیدم....حداقل چند روزم حالم دگرگون باشه باز ارزشش داره! کاش این افکار همیشگی بود 14 لینک به دیدگاه
hasti1988 22046 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۲ از 365 روز سال فقط 30 روز .... 30 روز برای خودشناسی بیشتر،شاید کمی دور بودن از هوا و هوس ،شاید دور بودن از ناراحتی ها و نزدیک تر شدن به معبود ،به مهربونی ،به آرامش.... آدمهای همیشه خوب جاده زندگی،آدمهایی که حسابی به خودتون و به خودتون اعتماد دارید ... باور کنید چشم بستن و چیزی نگفتن تو این 30 روز چیزی از خوبیهاتون کم نمیکنه،چیزی از اعتماد شما به خودتون کم نمیشه... من و امثال من دوست داریم 30 روز از زندگیمون رو اینطوری بگذرونیم ،دوست داریم ،بهش ایمان داریم ،به کسی که ما رو از هیچ آفریده ،کسی که بهترینها رو برای ما آفریده ... شما میتونید باور ما رو باور نداشته باشید ،میتونید هر راهی که دوست داشتین انتخاب کنید ... اما نمیتونید .... نمیتونید با آوردن دلیل و مدرک و شهود و شاید به زعم خودتون معتبر ،من رو و آدمهایی که باورهایی شبیه به باور من دارند رو از مسیری که انتخاب کردیم ،منصرف کنید.... در این 30 روز، مرحمت فرموده ما را مس کنید ....از طلا بودن پشیمان گشته ایم.... 15 لینک به دیدگاه
دل مانده 7714 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۲ چقد مینالیم از هر دردی که داری....خوشحالم امروز برنامه ماه عسل دیدم....حداقل چند روزم حالم دگرگون باشه باز ارزشش داره! کاش این افکار همیشگی بود قربون اون خواهر و برادر ِ باایمان...که با اون مشکلشون بازم کم نیاوردن...میگفتن امتحان خداست... از خودم خجالت کشیدم... خدا منو ببخش...میدونم خیلی ناشکری میکنم 11 لینک به دیدگاه
nasim184 12256 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۲ حضور هیچکس در زندگیه ما اتفاقی نیست در هر حضوری رازی نهفته است برای کمال انسان چه خوش آن روزی که دریابیم راز این حضور را 12 لینک به دیدگاه
Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۲ من الان به طور فجیعی ناراحتم!!!! اینقدی ناراحتم و چون دستم به جایی نمیرسه رفتم گوگل سرچیدم راه های کشتن یه انسان، که شاید تا آرام بگیریم!!! 14 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۲ 4:21 صبح. بعد مدت ها صدای اذان صبح رو شنیدم از بلندگوهای مسجد. نمیدونم چرا یه بغضی گلومو گرفت ... 17 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۲ دیگه برام مهم نیست چی میخواد بشه فقط میخوام تموم شه 13 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۲ اینا که ساعت 3 بعداز ظهر دست می زارن رو زنگ خونه... بعد تو با چهره ی داغون می ری سمت اِف اِف...:mornincoffee: گوشی رو برمی داری می گن...بدون عذرخواهی از مزاحمت...آقا این درو وا کن...:w12: بعد تو هم آروم...می گی...آقوی محترم رو زنگ واحد اول نوشته دَر وا کن؟!!!..نوشته دربون؟؟!!!! چرا به خودت اجازه می دی این وقت روز مزاحم مردم بشی... طرف طلبکارانه می گه...خو وا نکن یارو... بعد که می آی پایین...یقه اش رو می گیری....می بینی رو چهار پایه بود تا با اف اف برسه...:babygirl: بعد زر زیادی می زده...خوب می گیره یارو رو اونجا گیلاسش می کنی! می دی دست فامیل شفتالوی همسایه که بعد از واقعه با شلوار کُردی و موهای افشون اومده.. بعد از عذرخواهی...طرف رو می فرسته بالا... می گه داداش دمت گرم....:aghosh: برادر زنم بود....ما وا نکردیم که بره...ولی دیگه دیدیم تو داری گیلاسش می کنی...یکم لِفتِش دادم... زنم هم داد می زد..واییییییییییییییی....داداشم...داداشم....من گفتم..بزار کاری که بابات نکرده..همسایه بکنه...زنم گفت چی؟....گفت تربیت! پ.ن:آقا نکن این کارو....خواهرم نکن این کارو...یکی شاید مریض داشته باشه.....جفت پا بگیر..از تیر چراغ برق برو بالا..از اون پایین هوار بزن...از در برو بالا...بشین تا بیان... موخره:در صورت مواجه با این افراد...گیلاسش نکنین..مشغول الذُمه هستین.... 17 لینک به دیدگاه
*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۲ این اسم عوض کردنم داستان شدااااااا احساس میکنم روز اولمه که اینجام.... به جز افراد معدودی بقیه رو نمیشناسم.... 10 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۲ رفتن سر کار اونم دهن ماه رمضون اونم تو گرمای عصر واقعا کابوسه بر روح باعث و بانیش صلوات 10 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۲ بعضی وقتا بعضی خاطرات گوشه ی ذهنمون میمونن که یادمون بیارن که یه زمانی خریــــتـــــمـــــــون در چه حدی بوده... 17 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۲ برای دوستان شائبه شده دهن ماه رمضون همون دهن روزس عایا؟ خب دهن ماه رمضون اصطلاحی بود که تو زمان دانشگاه استفاده می شد دیگه عادت شده 13 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۲ امروز به اندازه تمــــــــــام مهربونیات دلمــو شکستی ! امـــــــا، فدای یه تار موی سفیدت ، فدای چین وچروک پیشونیت ....فدای دستای نازنینت! انقــــــدر بهت مدیــــونم که اون 6 ماهو ندیده بگیرم و حتــــی مُنکرش بشم ! من تا آخر عمــــر نوکـــــریتو میکنم عزیزترینم 22 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۲ این نیز گذشت . . . نمیدونم چرا هیچ حسی ندارم ..... از بچگی یکی از آرزوهام این بود بشم مهندس . . . امروز که استاد مربوطه با لبخند بهم نگاه کرد و گفت تبریک میگم مهندس به جامعه مهندسین خوش اومدی هیچ واکنشی نتونستم نشون بدم . . . . خنثی و خنثی فقط و فقط همین . . . این مرحله از زندگی هم گذشت .. . 20 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۲ درد همه ی بدنمو گرفته چه حس بدیه حالت تهوع ، پا درد ، سرگیجه ، خواب الودگی ، رنگ و رو عین گچ یه روز روزه گرفتما ، این دردا چی بود نازل شد خدایا زود خوب شم حداقل ابروم نره 14 لینک به دیدگاه
not found 16275 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۲ سلام آقا من یه حرفایی دارم واسه یه عده ای از شماها، نه اینکه نخوام جلو خودتون بگم ها خواستم اینجا بگم چون تا بخوام بیام به جایی برسم که بگم حرفمو یه مدت طول میکشه. آخه با بعضیاتون اونقدر دم خور نبودم که بشه بیام تو پروفایلتون بگم سلام و یه راست برم سر اصل مطلب. میتونم بیام و بگم ها، بحث غرور نیست! ولی بعدش میگید این دختره خل شده؟ این مدتی که اینجام خیلی چیزا ازتون یاد گرفتم، دمتون گرم. قضیه لقمان و بی ادبان نیست ها نمیگم الگو برداشتم اما حرفاتون اینجا تلنگر بود برام. یه وقتایی احساس میکردم دقیقا این حرف الان برا حال من گفته شده، یه وقتایییم اونقدر با نظرم در تضاد بود که به فکر میافتادم. خلاصه اینکه یه وقتایی خیلی اتفاقی مث یه رفیق بودید بدون اینکه اصلا همدیگه رو بشناسیم. از اون وقتی که اولین تلنگر از فلان کاربر به من وارد شد، ماهها میگذره و باعث شد بهتر و بیشتر و عمیقتر به خودم و زندگیم فکر کنم. من الان احساس میکنم تو یه مسیر دیگه ای قرار گرفتم که امیدوارم به اون چیزی که میخوام برسم. و سرچشمه این حرکت هم همون پست از همون کاربر بود خلاصه اینکه خیلی چیزا یاد گرفتم و البته یه جاهایی هم ......... خیلی مخلصیم دم همتون گرم، 18 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۲ این خنثی بودن هم خودش نگران کنندس 9 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده