*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 اسفند، 2015 هیچ چیزی سرجاش نیست و من چقدر بیخیال شدم 9 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 اسفند، 2015 امروز موقع شام.. یه زنگی بهم خورد.. که منو در یک لحظه شاد و دریک لحظه به حالت سکته برد.. اینکه نمیدونستم دربرابر خوشحالی که بهم وارد شد باید چه عکس العملی باید نشون میدادم.. اینکه دنیا قشنگه باید قشنگ دید.. خداکنه همیشه قشنگ بمونه.. خدایا شکرت.. بخاطر لبخندی که در درونم رشد دادی.. ازت میخوام پشتم باشی کمکم کنی تا برسم.. میدونم در مسیری قدم گذاشتم که باید سختی بکشم تابدست اورم.. کمکم کن.. به پشتوانه ات.. حکمتت و دستانت نیازمندم.. خدایا دستمو بگیر.. 10 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 اسفند، 2015 بعضی وقتا بد نیست یکم تنها باشی شاید جرات گرفتن تصمیم درست رو پیدا کنی 10 لینک به دیدگاه
sama-sh 6913 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 اسفند، 2015 به امید این بودم که امسال روز تولد خوبتری از پارسال داشته باشم! افسوس...! گفتم انشالله هرچی پارسال گریه کردم امسال بجاش میخندم! افسوس...! با ذوق و شوق اومدم انجمن گفتم حتما دوستام برام تاپیک تولد .... افسوس ...! . . . . بازم امیدمو از دست نمیدم انشالله سال بعد روز تولد خوبی داشته باشم...! 7 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، 2016 این روزا دلشوره دارم.... خدایا به دلم ونیتم نگاه کن.... میدونم به نیتم میرسم ولی دلهره دارم خیلی... برام دعاکنید. 7 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، 2016 از همینجا از ناصر عزیز برای ایجاد و مدیریت کانال "کتابخانه نواندیشان" در تلگرام ممنونم . سپاس فراوان ناصرJust Mechanic :icon_gol: 9 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، 2016 من یک زنــم نه جنس دوم… نه یک موجـود تابـع نه یک ضعیفـه … نه یک تابلوی نقاشـی شده، نه یک عروسک متحرک برای چشـم چـرانــی، نه یک کارگر بی مزد تمـام وقت، نه یک دستگاه جوجـه کشـی… من سعی می کنم آنگونـه که می اندیشم باشم ، بی آنکه دیگری را بیـازارم… فرای تمام تصورات کـور، هنجارهای ناهنجـار، تقدسات نامقـدس! باور داشته باش من هم اگر بخواهم می توانم خیانـت کنم، بی تفـاوت و بـی احسـاس باشـم، بی ادب و شنیـع باشم، بی مبـالات و کثیـف باشم اگر نبوده ام و نیستـم ، نخواستـه ام و نمـی خواهـم….!!! من بسیار مقاومم اگر سختیهای من را جنس نر میداشت اگر دردهای من را جنس نر میداشت مانند من محکم بود؟! 5 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، 2016 چی تو روغن 100 بار استفاده شده ی اون فلافلی کنار خیابون می ریزن؟ که من می رم اونجا به جای یک مغازه ی شیک که با یک فونت بزرگ تو تابلوش زندن فلافلی آبودان!.... چرا هر چی بَده... اینقد خوبه؟! و چرا هر چی خوبه اینقد بَده؟! بودن یا نبودن،مسئله این ست!(شکلک موافشان با نیش باز) . . . افکار کوچیک، آدم های بزرگ شنیدن داره... و افکار بزرگ آدم های کوچیک خندیدن!... چه تناقضی هست بین بزرگ بودن و کوچیک بودن.... تو سن و سال...تو اسم و رسم... . . . پاراگراف اول برای تامین حس آدم کوچه بازار بودنم! پاراگراف دوم برای تامین حس از کوجا آمده ام ،آمدنم بهر چه بود! 10 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، 2016 در جوانی شعر نو خیلی دوس داشتم ، مجموعه آثار نیما رو میخوندم ، یکی از زیباترین یا شاید شاهکار نیما ، مرغ آمین هست: مرغ آمین درد آلودیست کآواره بمانده رفته تا آنسوی این بیداد خانه بازگشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه نوبت روز گشایش را در پی چاره بمانده... این شعر نیما حال و روز ماست 6 لینک به دیدگاه
eng.l.s 5684 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، 2016 نمیدونم چرا نمیدونم چی یاد بگیرم !!! بلا تکلیفی هم بده ها ! تو کل هفته با زور چیزی یاد می گرفتم حسش نبود الان بیکارم و حسش هس نمیدونم چی یاد بگیرم !! 7 لینک به دیدگاه
fakur1 10128 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، 2016 خیلی وقته به این فکر می کنم که باید به چی فکر کنم. 6 لینک به دیدگاه
fakur1 10128 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، 2016 شهامت ميخواهد كه انسان براي مدتي ولو كوتاه دست از بيرون افكني و گريز از خود بكشد و با خود رو در رو شود، خود را به محاكمه بكشد و لبهي تيز انتقادهايش را متوجه خود كند و از خود پرسش نمايد. اين كار علاوه بر شهامت، توانمندي نيز طلب ميكند. 5 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 فروردین، 2016 دعا جهت مطیع شدن زن: هفت مرتبه خواندن آیه 34 سوره مبارکه نسا. "الرجال قوامون علی النسا" "مردان سرپرست و نگهبان زنانند." التماس دعا. 3 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، 2016 طفلی مادر بزرگ حدودا 5 ماهه با ما زندگی میکنه امروز وقت ناهار گریه میکرد از خونه ی اپارتمانی خسته شده بود اینکه تو این شهر و خونه ها در بستست ؛ نه رفتی و نه آمدی ، دلش گرفته بود تو شهر خودش با دوستاش برو بیا داشتن اما ما دیگه 15 ساله اینجوری زندگی میکنیم طفلی مادربزرگ احساس تنهایی میکنه طفلی ما ... طفلی مردم این شهر... طفلی مردم این دوره ... 4 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، 2016 دو راه جلوی پاته "بد" و "بدتر" کدوم رو انتخاب میکنی؟ قطعا "بد" دست اندر کاران اجازه بدین "بد" انتخاب شه ؛ "بدتر" دردش خیلی بدتره 3 لینک به دیدگاه
eng.l.s 5684 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، 2016 یکی از اموزش هایی که خیلی سخت میتونه باشه اینه به خواهر زاده م یاد بدم به کیبورد نگه از اینا !! بهش میگم اسمش کیبورده بگو کیبورد میگه دزد برد!!میگم نه اسمش کیبورده تو باید بگی بهش کیبورد بگو حالا کیبورد باز میگه دزد برد !! الان بهش میگم اسمش چیه میگه صفحه کلید ما بی خیال کیبورد شدیم!! کاری بس سختیه ! 10 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، 2016 ازین همه کثافت این ظاهرالصلاح های بیشرف حالم بهم میخوره یعنی مملکت و طویله ای به نام مجلس دست کیاست واقعا، وای که وقتی ظاهرسازی های این جماعت یادم میاد دلم آشوب میشه حالت تهوع میگیرم،یک دختر رو بخاطر 4 تار مو میگیرن ولی این هرزه های سیاسی با ده ها زن صیغه ای با این حجم از کثافت کاری رجل سیاسی هم هستن 5 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، 2016 ایران را فاحشه خانه میخواهد تا شاید سگ های هار رام شوند . 4 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، 2016 اینجا سرزمینی هست که زنانش بدتر از مردانش هستند. توی خیلی از معقوله های حجاب و غیره نتیجه 40 ساعت آموزش نجات تا اینجا به یه عده میدونید چی بود؟ شال من از سرم افتاده یعنی کل دغدغه چند نفر سرکلاس میزان سرش شال من بوده نه ایمنی و و نحوه نجات و اطفا حریق 40 ساعت بعدشم خدا بخیر کنه باز جای شکرش باقیه قراره مجازی و در حد امتحان باشه ..... اینقدری که نظر مربیهامون پاک هست نظر این زنان و دختران پاک نبوده و نیست! خدا هستی ؟ بخیر بگذرون قراره آیه و وایه شیم تا یه مدتی تا باز بتونیم برگردیم سر خونه خودمون با ورژن جدید و تازه 4 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، 2016 یه مدتی هست یهو دست وپاهام از کار میافته و ازحال میرم ،دلیلشم عصبی واز ناراحتیه بعضی وقتها فکر میکنم خدا کاش هوامو داشت ،کاش حرف میزد کاش ارومم میکرد دارم از غصه وبغض خفه میشم دلم برای روزهای که میخندیدم تنگ شده،دوست دارم بال داشتم برای خودم پرواز میکردم 7 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده