رفتن به مطلب

مشاعره ی موضوعی


*lotus*

ارسال های توصیه شده

یار من باش که زیب فلک و زینت دهر

از مه روی تو و اشک چو پروین منست

تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد

خلق را ورد زبان مدحت و تحسین منست

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 1.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

آنقـدر مـرا ســرد کــرد از خودش ...

 

از عشــق . . .

 

که حـالا به جای دل بستـن ، یخ بسـته ام!

 

آهــای!!!

 

روی احسـاسـم پا نگـذارید . . .

 

لیـز می خورید !

 

**سیّد علی صالحی**

  • Like 2
لینک به دیدگاه

[TABLE=width: 100%]

[TR]

[TD=align: left]گرفتم آتش پنهان خبر نمی​داری

[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]نگاه می​نکنی آب چشم پیدا را[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]چو دل به عشق دهی دلبران یغما را

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]هنوز با همه دردم امید درمانست[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]که آخری بود آخر شبان یلدا را[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

  • Like 2
لینک به دیدگاه

[TABLE=width: 100%]

[TR]

[TD=align: left]من از تو پیش که نالم که در شریعت عشق

[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]معاف دوست بدارند قتل عمدا را[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]تو همچنان دل شهری به غمزه​ای ببری

[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]که بندگان بنی سعد خوان یغما را[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]در این روش که تویی بر هزار چون سعدی

[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]جفا و جور توانی ولی مکن یارا[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

  • Like 2
لینک به دیدگاه

اشک رازیست

لبخند رازیست

عشق رازیست

 

اشک آن شب لبخند عشقم بود

قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی صدا نیستم که بشنوی

یا چیزی چنانکه ببینی یا چیزی چنانکه بدانی

من دردمشترکم مرا فریاد کن

دستت را به من بده دستهای تو با من آشناست

ای بی ریا باتوسخن می گویم

بسان ابرکه با طوفانِ،بسان علف که با صحرا،بسان باران که با دریا،

بسان پرنده که با بهار وبسان درخت که با جنگل سخن می گوید

زیرا که من ریشه های تورا دریافته ام

زیرا که صدای من باصدای توآشناست...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

لطیفه ایست نهانی که عشق ازو خیزد

که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست

جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال

هزار نکته درین کار و بار دلداریست

  • Like 2
لینک به دیدگاه

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست

آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست

هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

  • Like 2
لینک به دیدگاه

خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم

کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت

گر مرید راه عشقی فکر بد نامی مکن

شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت

  • Like 1
لینک به دیدگاه

گرچه با تو شرح این شب ناله ها سودی ندارد

لیک بیچاره دل من جز تو معبودی ندارد

در غزل پیچیده ام اندوه بی اندازه ام را

گرچه می دانم که زخم عشق بهبودی ندارد

کیست تا دریابد از شب گریه هایم سوختن را

آتشی در جانم افتاده است که دودی ندارد

ها ، نسوزانم شما را آی هم پروازهایم

نیست ققنوسی که بال آتش آلودی ندارد

شعله ی تکرار پروازیست در خاکستر من

گرچه می سوزد ولیکن میل نابودی ندارد

من سوالی ازتوکردم ،عاشقی اشکال دارد؟

با تبسم های راز آلود فرمودی ندارد !

هر سلامی می کشد با خویشتن بدرودها را

جز سلام عشق که با خویش بدرودی ندارد

  • Like 2
لینک به دیدگاه

[h=2]icon1.png[/h]

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

اگر عاشق باشی

شب هنگام را غنیمت میدانی !

شب با عاشقان پیوند دیرین دارد

دلشان را با هر آنچه در آسمان شب می بینند

پیوند میدهند !

با ستاره میدرخشند

و برق نگاه یار تجسم میکنند !

با ابرهای سنگین همزاد میشوند

اگر ببارند ، اشک میبارند چونان

وگر نبارند غم در دل فزون کنند !

با نسیم شبانه ، پیغام دلدادگی به گوش دلدار رسانند ...

قاصدکی همراه نسیم

به کویش روان گردانند

و او از پیغام لبریز عشق گردد !

شب رازها نهان دارد

شب محرم انسانهای پاک

شب شور مجنون

شب بیتابی لیلی

در خود پنهان دارد !

شبت را زنده نگه دار .

  • Like 2
لینک به دیدگاه

همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست

همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

سر تسلیم من و خشت در میکده ها

مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت

  • Like 3
لینک به دیدگاه

سخن عشق نه آنست که آید به زبان

ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت

اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت

چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت

  • Like 3
لینک به دیدگاه

گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت

ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت

برق عشق از خرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت

جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت

در طریقت رنجش خاطر نباشد می

هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت

عشقبازی را تحمل باید ای دل پایدار

گر ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفت

  • Like 3
لینک به دیدگاه

ساقیا برخیز و درده جام را

خاک بر سر کن غم ایام را

 

ساغر می بر کفم نه تا ز بر

برکشم این دلق ازرق فام را

 

گر چه بدنامیست نزد عاقلان

ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را

  • Like 4
لینک به دیدگاه

عشق ...

گالری جذّابیست که در آن

برخی

یکدیگر را می بوسند

بعضی ها

از آن بوسه ها نقّاشی می کشند

و سایرین

در حسرت لمس یک بوسه

تابلوها را

آرام آرام قدم می زنند !

 

 

[TABLE=class: ncode_imageresizer_warning]

[TR]

[TD=class: td1][/TD]

[TD=class: td2][/TD]

[/TR]

[/TABLE]

Www.MyPix_.Ir-300.jpg

 

  • Like 2
لینک به دیدگاه

ای آنکه به تقریر و بیان دم زنی از عشق

ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت

درویش مکن ناله ز شمشیر احبا

کاین طایفه از کشته نخواهند غرامت

  • Like 2
لینک به دیدگاه

در راه عشق مرحله ی قرب و بعد نیست

میبینمت عیان و دعا می فرستمت

هر صبح و شام غافله ای از دعای خیر

در صحبت شمال و صبا می فرستمت

  • Like 2
لینک به دیدگاه

خونم بریخت و ز غم عشقم خلاص دار

منت پذیر غمزه ی خنجر گذارمت

می گریم و مرادم ازین سیل اشکبار

تخم محبت است که در دل بکارمت

  • Like 2
لینک به دیدگاه

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت

گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت

بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم

یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت

  • Like 2
لینک به دیدگاه

دیدی،آن را که تو خواندی به جهان یار ترین

سینه را ساختی از عشقش،سرشار ترین

 

آن که می گفت منم بهر تو غمخوار ترین

 

چه دل آزارترین شد!چه دل آزارترین؟

  • Like 2
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...