*lotus* 20,275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۳۹۰ یار من باش که زیب فلک و زینت دهر از مه روی تو و اشک چو پروین منست تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد خلق را ورد زبان مدحت و تحسین منست 2 نقل قول لینک به دیدگاه
ترانه18 8,013 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۹۰ آنقـدر مـرا ســرد کــرد از خودش ... از عشــق . . . که حـالا به جای دل بستـن ، یخ بسـته ام! آهــای!!! روی احسـاسـم پا نگـذارید . . . لیـز می خورید ! **سیّد علی صالحی** 2 نقل قول لینک به دیدگاه
sam arch 55,878 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=align: left]گرفتم آتش پنهان خبر نمیداری [/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]نگاه مینکنی آب چشم پیدا را[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]چو دل به عشق دهی دلبران یغما را [/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]هنوز با همه دردم امید درمانست[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]که آخری بود آخر شبان یلدا را[/TD] [/TR] [/TABLE] 2 نقل قول لینک به دیدگاه
sam arch 55,878 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=align: left]من از تو پیش که نالم که در شریعت عشق [/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]معاف دوست بدارند قتل عمدا را[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]تو همچنان دل شهری به غمزهای ببری [/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]که بندگان بنی سعد خوان یغما را[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]در این روش که تویی بر هزار چون سعدی [/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]جفا و جور توانی ولی مکن یارا[/TD] [/TR] [/TABLE] 2 نقل قول لینک به دیدگاه
ترانه18 8,013 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۹۰ اشک رازیست لبخند رازیست عشق رازیست اشک آن شب لبخند عشقم بود قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنانکه ببینی یا چیزی چنانکه بدانی من دردمشترکم مرا فریاد کن دستت را به من بده دستهای تو با من آشناست ای بی ریا باتوسخن می گویم بسان ابرکه با طوفانِ،بسان علف که با صحرا،بسان باران که با دریا، بسان پرنده که با بهار وبسان درخت که با جنگل سخن می گوید زیرا که من ریشه های تورا دریافته ام زیرا که صدای من باصدای توآشناست... 2 نقل قول لینک به دیدگاه
*lotus* 20,275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۹۰ لطیفه ایست نهانی که عشق ازو خیزد که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال هزار نکته درین کار و بار دلداریست 2 نقل قول لینک به دیدگاه
*lotus* 20,275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۹۰ راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست 2 نقل قول لینک به دیدگاه
*lotus* 20,275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۹۰ خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت گر مرید راه عشقی فکر بد نامی مکن شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت 1 نقل قول لینک به دیدگاه
ترانه18 8,013 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۹۰ گرچه با تو شرح این شب ناله ها سودی ندارد لیک بیچاره دل من جز تو معبودی ندارد در غزل پیچیده ام اندوه بی اندازه ام را گرچه می دانم که زخم عشق بهبودی ندارد کیست تا دریابد از شب گریه هایم سوختن را آتشی در جانم افتاده است که دودی ندارد ها ، نسوزانم شما را آی هم پروازهایم نیست ققنوسی که بال آتش آلودی ندارد شعله ی تکرار پروازیست در خاکستر من گرچه می سوزد ولیکن میل نابودی ندارد من سوالی ازتوکردم ،عاشقی اشکال دارد؟ با تبسم های راز آلود فرمودی ندارد ! هر سلامی می کشد با خویشتن بدرودها را جز سلام عشق که با خویش بدرودی ندارد 2 نقل قول لینک به دیدگاه
ترانه18 8,013 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۹۰ [h=2][/h] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام اگر عاشق باشی شب هنگام را غنیمت میدانی ! شب با عاشقان پیوند دیرین دارد دلشان را با هر آنچه در آسمان شب می بینند پیوند میدهند ! با ستاره میدرخشند و برق نگاه یار تجسم میکنند ! با ابرهای سنگین همزاد میشوند اگر ببارند ، اشک میبارند چونان وگر نبارند غم در دل فزون کنند ! با نسیم شبانه ، پیغام دلدادگی به گوش دلدار رسانند ... قاصدکی همراه نسیم به کویش روان گردانند و او از پیغام لبریز عشق گردد ! شب رازها نهان دارد شب محرم انسانهای پاک شب شور مجنون شب بیتابی لیلی در خود پنهان دارد ! شبت را زنده نگه دار . 2 نقل قول لینک به دیدگاه
*lotus* 20,275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۹۰ همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت سر تسلیم من و خشت در میکده ها مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت 3 نقل قول لینک به دیدگاه
*lotus* 20,275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۹۰ سخن عشق نه آنست که آید به زبان ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت 3 نقل قول لینک به دیدگاه
*lotus* 20,275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۹۰ گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت برق عشق از خرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت در طریقت رنجش خاطر نباشد می هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت عشقبازی را تحمل باید ای دل پایدار گر ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفت 3 نقل قول لینک به دیدگاه
سارا. 1,380 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۹۰ ساقیا برخیز و درده جام را خاک بر سر کن غم ایام را ساغر می بر کفم نه تا ز بر برکشم این دلق ازرق فام را گر چه بدنامیست نزد عاقلان ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را 4 نقل قول لینک به دیدگاه
ترانه18 8,013 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اسفند، ۱۳۹۰ عشق ... گالری جذّابیست که در آن برخی یکدیگر را می بوسند بعضی ها از آن بوسه ها نقّاشی می کشند و سایرین در حسرت لمس یک بوسه تابلوها را آرام آرام قدم می زنند ! [TABLE=class: ncode_imageresizer_warning] [TR] [TD=class: td1][/TD] [TD=class: td2][/TD] [/TR] [/TABLE] 2 نقل قول لینک به دیدگاه
*lotus* 20,275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اسفند، ۱۳۹۰ ای آنکه به تقریر و بیان دم زنی از عشق ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت درویش مکن ناله ز شمشیر احبا کاین طایفه از کشته نخواهند غرامت 2 نقل قول لینک به دیدگاه
*lotus* 20,275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اسفند، ۱۳۹۰ در راه عشق مرحله ی قرب و بعد نیست میبینمت عیان و دعا می فرستمت هر صبح و شام غافله ای از دعای خیر در صحبت شمال و صبا می فرستمت 2 نقل قول لینک به دیدگاه
*lotus* 20,275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اسفند، ۱۳۹۰ خونم بریخت و ز غم عشقم خلاص دار منت پذیر غمزه ی خنجر گذارمت می گریم و مرادم ازین سیل اشکبار تخم محبت است که در دل بکارمت 2 نقل قول لینک به دیدگاه
*lotus* 20,275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اسفند، ۱۳۹۰ زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت 2 نقل قول لینک به دیدگاه
ترانه18 8,013 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۰ دیدی،آن را که تو خواندی به جهان یار ترین سینه را ساختی از عشقش،سرشار ترین آن که می گفت منم بهر تو غمخوار ترین چه دل آزارترین شد!چه دل آزارترین؟ 2 نقل قول لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .