VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 شهریور، ۱۳۹۰ میخواستم مسواک بزنم...مامانم میگه:میخوای مسواک بزنی؟ میگم:بله مادر جون.... میگه:خمیر دندون زدی روش؟گفتم بله مادر جان...! میگه:خاک تو اون سرت که این همه موقعیت پَــ نه پَـــ درست کردم واست، استفاده نکردی یعنی چی:girl_in_dreams: 1 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۰ بچه تازه به دنیا اومده میگم چاقو رو بدین. پرستاره میگه می خواین بند نافشو ببرین؟ میگم پ ن پ می خوام رقص چاقو کنم و از مامان بچه شاباش بگیرم 8 لینک به دیدگاه
SH E I KH 18713 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۰ وای عجب شهری، عجب آدمکشی پـَــ نــه پـَــ ماییم و صدها دلخوشی پســرانش جملگی فاســد شدند... پـَــ نــه پـَــ در کار حق وارد شدند... دختــران اینجا دمـادم عاشـــقانــــد پـَــ نــه پـَــ دنبال درس و کوششاند پــهلوانــان وطــن را میکــُـشنــد... پـَــ نــه پـَــ حلوا و حلوا میکننـد... مجرم و دزد و فــــراری گشتــهایـــم.. پـَــ نــه پـَــ با حوریان بنشستهایم.. سهم معشوقــانِ اینجـا شد اسیــــد.. پـَــ نــه پـَــ شهزاده با اَسبش رسید.. محض خنده بوده این شعرم همین.. پـَــ نــه پـَــ پاشو بریم زندان اویـن... برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 8 لینک به دیدگاه
lilac 5892 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۰ به دوستم شیرینی قطاب دادم...میگه:قطابه؟؟ پـَـــ نــه پـَـــ سفید ابه توش مغز گردو گذاشتن!!! 11 لینک به دیدگاه
HaMiD.CFD 20379 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۰ دوست دخترم زنگ زده میگه کجایی؟ میگم تو راه بانک، میپرسه کار بانکی داری؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ با معلم مجید ریختیم رو هم داریم میریم دنبال لنج طلا ! 9 لینک به دیدگاه
HaMiD.CFD 20379 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۰ بابام زنگ زده میپرسه چیکار میکنی؟ کجایی؟ میگم خوابم، میگه یعنی خونه ای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ تو اتاق خواب آیدام، دیشب با تصورم اومدم ازش خواستگاری کنم، جوابش بله بود، موندگار شدم! 8 لینک به دیدگاه
HaMiD.CFD 20379 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۰ اومدم خونه مامانم میگه: امتحان رو چیکار کردی افتادی؟ گفتم: پـــــ... محکم زد تو دهنم ... گفت دیوانهام کردی با این پـَـَـ نــه پـَـَــــ ... ولی من فقط می خواستم بگم پاس شدم! 8 لینک به دیدگاه
HaMiD.CFD 20379 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۰ مادرم زنگ زده میگه کجایی؟ میگم با دوستام اومدم کوه، میپرسه رفتید گردش؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدیم امتحان بدیم آخه یکی از کلاسامون پشت کوه تشکیل میشه ! 7 لینک به دیدگاه
HaMiD.CFD 20379 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۰ مامان و بابام موقع جابه جا کردن مبل یکدفعه ولش کردند رو پام اشکم در اومده، تازه میپرسن دردت اومد؟ پ نــه پ از اینکه میبینم رابطه شما دوتا انقدر خوبه و با هم همکاری میکنید، دارم اشک شوق میریزم! 9 لینک به دیدگاه
bpcom 10070 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۰ ظهر گرفتم تو اتاق خوابیدم ، باباهه اومده با صدای بلند تلویزیون میبینه ، جامو جم کردم برم یه اتاق دیگه ، میگه صدای تلویزیون اذیتت می کنه داری جا به جا میشه ، میگم پـَـــ نــه پـَــ گل های فرش خار دارند ، دارن به ماتحم فرو میرن که میخوام جا به جا بشم 7 لینک به دیدگاه
Atishpare_Shahi 1736 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 شهریور، ۱۳۹۰ گاو اولی : ما !!!!!!!!!!! گاو دومی : ما !!!!!!!!!!!! گاو اولی : پ نه پ اونا! 6 لینک به دیدگاه
!Hooman 10133 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 شهریور، ۱۳۹۰ امیر حسین نخعی: آیدا بیا من 5 کیلومتری بهشت زهرا تو یه گندمزار افتادم آیدا: بیام نجاتت بدم ! امیر حسین: پـَـَـ نــه پـَـَــــ جمشید و یاورم بیار میخوایم گندمارو درو کنیم حاج فتح الله ام کمباین شو میاره 7 لینک به دیدگاه
HaMiD.CFD 20379 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 شهریور، ۱۳۹۰ رفتم سوپر میگم نوشابه دارید یارو میگه نوشابه مشکی گفتم پ عصبانی شد گفت برو گمشو بیرون میگم آقا پنیرم میخوام یارو کلی معذرت خواهی کرده میگه پنیر کیلویی میخوای پـَـَـ نــه پـَـَـــ متری میخوام 4 لینک به دیدگاه
HaMiD.CFD 20379 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 شهریور، ۱۳۹۰ رفتم ماشینو از پارکینگ بگیرم، یارو میپرسه میرید داخل؟ میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ دیگه مزاحمتون نمیشم، فقط به ماشینم بگید من دم در منتظرشم ! 4 لینک به دیدگاه
HaMiD.CFD 20379 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 شهریور، ۱۳۹۰ کامل تر از اون قبلیه:texc5lhcbtrocnmvtp8 3 لینک به دیدگاه
HaMiD.CFD 20379 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 شهریور، ۱۳۹۰ رفتم سر یخچال به مامانم میگم موز خریدی؟میگه پـَـَـ نَ پـَـَــــ خیاره تو زعفرون خوابوندم 4 لینک به دیدگاه
HaMiD.CFD 20379 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 شهریور، ۱۳۹۰ زنگ زدم خونه میگم همین الان رسیدم دبی، بابام میگه سالم رسیدی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ تو یه سانحه هوایی کشته شدم، شما دارید با جعبه سیاه من صحبت میکنید! رفتم ساعت سازی به یارو میگم ساعتم کار نمیکنه، میپرسه یعنی درستش کنم؟ پــــــ نه پـــــــــ باهاش صحبت کن سر عقل بیاد بره سر کار ! رفتم درمونگاه، منشیه میگه: مریض شمایید؟ گفتم پَــــ نَ پَــــ من میکروبم، اومدم خودمو معرفی کنم! با دوستم رفتیم باغ وحش،جلوی قفسِ شیر وایسادیم. دوستم میگه:شیرِ؟ میگم:پَـــ ـ نَ پَــــ... گربه اس باباش مرده ریش گذاشته!!! میگه چجوری رفتی آمریکا ؟ میگم من اینجا دانشجو ام. میگه یعنی "اپلای" کردی؟! پَــــ نَ پَـــــ وقتی کنکور آزاد میدادم انتخاب هفتمُ تیک زدم آمریکا قبول شدم به مامانم میگم: فکر کنم دیگه وقتشه از تنهایی در بیام، هر چی باشه بیست و شش سالمه مامان... میگه: یعنی زن میخوای پدرسوخته؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ یه داداش توپول موپول میخواستم روم نمیشه مستقیم به بابا بگم 4 لینک به دیدگاه
Artaria 13629 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 شهریور، ۱۳۹۰ قاتل روح ا.. داداشی به قاضی میگه : آقای قاضی حالا منو اعدام میکنین؟ پَ نَ پَ میری مرحله بعد با محراب فاطمی مسابقه میدی:4chsmu1: 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده