Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۰ توصیه به پدران و مادران گرامی: وقتی بچه تون اومد خونه عطر زده بود آدامس هم میجوید ... هیچوقت ازش نپرسین : “سیگار کشیدی!؟” مستقیم بزنین زیر گوشش ..... 17 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۰ توصیه به پدران و مادران گرامی: وقتی بچه تون اومد خونه عطر زده بود آدامس هم میجوید ... هیچوقت ازش نپرسین : “سیگار کشیدی!؟” مستقیم بزنین زیر گوشش ..... نوچ نوچ نوچ! اسی دودی شدی رفت؟؟؟؟ 7 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۰ نوچ نوچ نوچ!اسی دودی شدی رفت؟؟؟؟ من دودی نشدم. دخترم با رفقای ناباب گشته و معتاد شده. 4 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۰ من دودی نشدم.دخترم با رفقای ناباب گشته و معتاد شده. حتما خیلی زندگی رو واسش سخت کردی دیگه!! یا حواست به دوستاش نبوده!! وگرنه دخترا به این راحتی ها به این کار تن نمیدن... 6 لینک به دیدگاه
sinister89 4245 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۰ دنیا کوچکتر از آن است که گم شده ای را در آن یافته باشی هیچ کس اینجا گم نمی شود آدمها به همان خونسردی که آمده اند چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند یکی در مه یکی در غبار یکی در باد و بی رحم ترینشان در برف. آنچه بر جای می ماند رد پایی است و خاطره ای که هر از گاه پس می زند مثل نسیم سحر پرده های اتاقت را 11 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۰ اس ام اسی که بین منو Valentina رد و بدل میشه. سارا : فرانه رفتی نت ببین پیام عمومی جدید چی دارم.برق رفته :( روز بعد . فرانه : نتم وصل نمیشه ببین پیام عمومی جدید چی دارم. هرکی ندونه فک میکنه چه خبره نواندیشان حسابی معتاد شدیم :icon_pf (34): 13 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۰ هی لوتی سه راه بیشتر نداری: ۱ـ با من باشی ۲- با تو باشم ۳- توافق کنیم که با هم باشیم! 12 لینک به دیدگاه
felorans666 12046 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۰ هی لوتی سه راه بیشتر نداری:۱ـ با من باشی ۲- با تو باشم ۳- توافق کنیم که با هم باشیم! چقدر نواندیشان بی روح شده ... یا من سرد و بی روح شدم ... چند روزه سکوتی توی قلبم نشسته ... صدایی تو جهانم نیست ... فقط تصویر می بینم 9 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۰ چقدر نواندیشان بی روح شده ... یا من سرد و بی روح شدم ... چند روزه سکوتی توی قلبم نشسته ... صدایی تو جهانم نیست ... فقط تصویر می بینم دختر با مرام چپیده بودیم توی صف. زیر باران. منتظر تاکسیهای هفت تیر به پارک وی. دختر کنار دستیام از همان اولی که پشت سرم ایستاد چترش را گرفت سمت من که: شما قدتان بلندتر است آقا، چتر را بگیرید دستتان من هم بیایم زیرش. لبخند هم زد. از آن جنس لبخندهای قشنگ. مهربان و ملیح. دخترانه و دلبر. چطور میتوانستم عاشقش نشوم؟ او لبخند زده بود و هوا بارانی بود. دیگر اختیار و انتخابی وجود نداشت. عاشق شدن یک ضرورت بود. یک باید.... اما من..تنها نظاره کردم تا مبادا انگ بی وفایی به یار به ما زده شود و با آمدن تاکسی نفر بعد از خود را به بهانه اینکه خانم است بهمراه دختر فرستادم، و زیر باران با دلی شاد ایستادم... اما او.. نگاهش را تا سر پیچ از من بر نداشت و با نگاهی پرسش گر مجبور به رفتن شد... 8 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۰ من دلم می خواد چیزایی که دوست دارم رو به دست بیارم نه اینکه اینقدر بشینم تا مجبور بشم چیزایی که به دست اومده رو دوست داشته باشم 14 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۰ گاه و بی گاه ترانه می گویم....بی قالب....بی وزن....بی قافیه.... شاید به دنبال ریتمی....واژه ها می آیند..... آن ها را می نویسم در دفتر یادگاری های روزانه....جمع می کنم در جعبه ی محفوظ در گوشه ی کمد.... تا شاید بعد ها...در نبودم....آن بودنم را فریاد زنند.... آن موقع که نبودنم......یاد دیگران آید.... این است رسم ما و روزگار.... 13 لینک به دیدگاه
sinister89 4245 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۰ به چشمانم نگاه نکن هیچ چیز در چشمان من متلاطم نیست ! باور کن من دیگر هیچ چیز را در چشمانم جا نمیگذارم تا کسی آن را بدزدد .. 9 لینک به دیدگاه
poor!a 15130 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۰ خیلی حس بدی دارم گنگم میبینم اما با چشم سر خودم نمیدونم حواسم کجاست خدایا داری چی کار میکنی باز ؟ بازیم نده من عروسک تو نیستم 12 لینک به دیدگاه
partow 25305 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۰ این چند وقته حس خوبی دارم ... حتی وقتی ناراحتم ، دلواپسم ، گیجم ... پس کِی اون روزی که منتظرشم ، میرسه؟:girl_in_dreams: 13 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۰ یادش به خیر..... اولین روزی که عضو باشگاه مهندسان شدم خیلی جوگیر بودم. ستاره ها و امتیازات فراوان یکسری از کاربرها را که میدیدم خوشم میومد، بهشون درخواست دوستی میفرستادم. اکثرشون من تازه وارد را رد میکردند و بعضی میگفتند تو که هستی که برای ما چنین چیزی میفرستی. امروز میبینم خودم جای اونها نشستم و نسبت به خیلی تازه وارد ها اینجوریم. دیکتاتوری در ضمیر همه ما هست، لعنت بر هر چه قدرت و شهرت و.... است. 18 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۰ بسمه تعالی چشمهایت تفرجگاه معصومیت همه کودکان این شهر! اینست که میخواهم تمام بچه های این دیار را یک دل سیر ببوسم پ.ن یادش بخیر یه زمانی چه چیز هایی مینوشتیم ×! 6 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۰ حال الانم یکی از اون حال هاییه که اصن دوسش ندارم...فقط زودتر تموم شه ببینم کجای کارم 12 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۰ حال الانم یکی از اون حال هاییه که اصن دوسش ندارم...فقط زودتر تموم شه ببینم کجای کارم منم الان حالم خوب نیست دلم میخواد گریه کنم 6 لینک به دیدگاه
felorans666 12046 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۰ توپم و توپ توپم .... بیا بده لوپو ... وگرنه به زور می گیرم ... 5 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۰ نمیتونی پنهون کنی داغونی نمیتونی یادش نباشی به این اسونی...................... 14 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده