B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ هم دارم گزارش طرحمو خلاصه مي كنم،هم تو انجمن مي چرخم، هم آهنگ گوش ميدم! چه گزارشي بنويسم من!!! 11 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ به یک حس مبهمه گنگه ناراحت کننده که نمیدونی برای چیه چی می گن؟ 10 لینک به دیدگاه
The Developer 5478 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ از اولش تنها بودم / فکر کنم تا آخرش هم باید تنها باشم 14 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ سوزن می زنم بر نوکِ انگشتانم... اندکی زخم می شود به قدرِ کفایت...نمک می پاشم بر آن... تا چشم هایم در وقت شب گرمِ خواب نشوند... تا پلک بزنم و بیدار باشم...اندکی سوزش حس کنم لا به لای یکی رَج و یکی زیر زدن واژه هایم... تا قالیِ نوشته هایم سپیده دم حاضر شود...تا بیایی و ببری با خود... تا بد قول نشوم در مقابل چشمانت که تابلویِ حق به جانبی هستن در سبکِ رئال! . . . من تازه تازه هستم وقتی انگشتانم فرسوده شده اند از سوزن هایی که بر خود زده ام... انگار وقت سوزن زدن به خود...جُوالدوز زدن به دیگران را فراموش می کنم لا به لای دردهایی که با نمک بر آن پاشیده ام... 14 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ خدايا اگه بهم وعده بهترين چيزاي اين دنيا رو بدي:JC_thinking:... من دوستامو با تمام دنيا عوض نميكنم!:girl_yes2:حتي با يكي شون! منظورم دوستاي واقعيمه!!!اصل...ناب...بي مثال! 11 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ بازم ماکارونی و یه حس مشترکِ پر خاطره:5c6ipag2mnshmsf5ju3 11 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ یه آدم چقد میتونه ظرفیت داشته باشه! مگه چیکار کرده که این همه انتظارات ازش بالاس! شایدم من بی جنبه ام! 14 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ به نظرت خوشحال تر از منم امشب هست ؟! خداجون چجوری تشکر کنم این قلب نمیدونم چطوری این همه هیجان و میتونه تحمل کنه ؟! همه ی رنگای قشنگ و یکجا دیدم مهربانم ازت ممنونم. 12 لینک به دیدگاه
*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۹۱ سوال های دوران های مختلف پسران: ابتدایی: فیسبوک داری؟ راهنمایی: دوس دختر داری؟ دبیرستان: تا حالا س.ک.س داشتی؟ دانشگاه: داداش خودکار اضافه داری؟ 4 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۹۱ دارم سرما می خورم...لعنتی هوا خیلی سرده....-7 درجست.....:w768: امروز وسط یه فروشگاه واستادم یه عطسه ی بلند کردم همه برگشتن نگام کردن خب لعنتیا ماشین ندارم که...با پای پیاده می رم و میام..... سرما هم می خورم خب.....مث شماها نیستم که از تو پارکینگ خونه تا پارکبنگ فروشگاه با تو ماشین باشم مرفه های بی درد 17 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۹۱ حتی اینقده رغبت نمیکنم زل بزنم تو صورتش بهش بگم حاللللللللمو بهم میزنی نکبت!!! 13 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۹۱ دارم پوست میندازم میخوام از این زندگی که برا خودم درست کردم بیام بیرون احتیاج دارم به 1 محرک به 1 انگیزه 11 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۹۱ حَسَبِ امر روزگار مُهر سکوت می زنیم بر زبان... هر دو زبان... زبانِ کام و زبانِ سر... خودمانی بگویم خفه می کنیم در نطفه افکار هفتا بیجارمان را(این اصطلاح شمالی ستبه معنای دَرِهَم) چون مردم مشترکاتش رو سَوا نمی کنند بلکه تفاوت ها را بر می دارند و می گویند..هان! به درد یک قرون نمی خوره اینا! همیشه تا رنگِ واژه هات فرق کنه..می شی عَلَمِ یزید....حتی اگه حُر باشی و حسینی فریاد بزنی... اونا یزدی می شنَوند و آبِ توجه رو می بندد به تو.... و تو شهید می شی این میون....شهید گمنام! پ.ن:مطالب فوق، پس از بحث در بازار روز با مغازه دار بر سر سوا کردن میوه ها و عدم رضایت مغازه دار و گفتن آنکه: درهمه آقا!!!......و بعد از آن.. یک بحث فلسفی با یک دوست دیگر..شکل گرفت..... خدا آخر و عاقبت ما رو به خیر کنه.... 10 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۹۱ امروز خیلی خوشحال شدم تا کتاب رها خانم جمشیدی رو دیدم که چاپ شد می دونم برای این رمان خیلی زحمت کشید صمیمانه به خانم جمشیدی تبریک می گم امیدوارم چاپ این کتاب مقدمه ای باشه برای نگارش کتابهای بعدی 9 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۹۱ تموم شدددددددددددددددددددددددددد:hapydancsmil: امتحانا تموم شددددددددددددددددد:hapydancsmil: خدا کنه مشروط نشم 9 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۹۱ گاهی دلم میخواد یه ماشین زمان داشتم بر میگشتو به عقب فرصتای از دست رفترو جبران میکردم ،یه پاک کن ور میداشتمو غلطامو تند تند پاک میکردم ،چه فکرای محالی به سرم میزنه 12 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۹۱ این روزها عجیب دلتنگم و عجیب آروم! این آرامش رو خیلی وقت بود نداشتم اما الان انگار پیچ زندگیم کم شده... این روزها خوبه ( ای کاش خوش هم به آرامی ناخوش بگذره...) دلم هم برای دلیل همین آرامش، تنگه...! 12 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۹۱ بر ميگردم... ... دوستاي خوبم دوستتون دارم 10 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۹۱ مرسی که اون ته ته های ذهنت هنوز هستم و فراموشم نمی کنی... 7 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۹۱ یکی از دوستام توی فیسبوک نوشته بود...جدی بود قضیه ها امشب توی دفتر یکی از دوستان... دفتری که لب خیابون هستش.... آقا اومده توو میگه: ببخشید پرسپکتیو دارید؟؟؟؟ من :| دقیقا 5 ثانیه مرگ مغزی شدم.....:obm: بعد ازش پرسیدم دارید شوخی میکنید ؟؟!!! گفت: نه آقا ..پرسپکتیو میخوام! :th_scratchhead: من: آقا بنظرتون من شبیه دلقک هام یا دوستم؟؟؟؟؟؟ طرف...نه آقا ...خب پرسپکتیو میخوام!:164: ووووووووووووووی وای اینقدر خندیدم که دلم درد گرفت.... یادش هم که میفتم خندم می گیره... خدایا این انسانهای شاد رو از ما نگیر:ws28: 14 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده