*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۱ خــــدایــــــــا بیا میــخوام یه چـــیزی در گوشت بگــــم ! هـیــچــوقــت یــکی از بنــــده هاتـــو اونقـــدر آزمایــش نــکـن کــه بــود و نبــــودت بــراش یـــکی بـــشـه ... ! 16 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۱ لعنت به اون کســــی که ….وقتـــــی بهــــش محبـــت می کنــــی ...خیــــال می کنــــه بهـــش احتیـــاج داری ... 19 لینک به دیدگاه
Valentina 13664 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۱ فکر کنم منم نم نم باید کوله بارمو ببندم و.... 15 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۱ میگم خدا : چرا نباید ازت معجزه خواست ؟؟؟ 12 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۱ هر چقدر که جلوتر میرم بیشتر از این فضای مجازی متنفر میشم...! این نشونه ی خوبیه...!!! 18 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۱ چقد احساس غریبی میکنم اینجا نمیدونم شاید... 9 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۱ گذر عمر می بینم در تکه آینه ی شکسته بر دیوار.... می بینم و لبخند می زنم بر موهای سپید در آینه... که چه زود آرزوی عزیز پیرِان زندگی ام برآورده شد که می گفتند: پیر شوی جوان! که پیر شدم...که از موهای سپید که اندک اندک حاضری می زنند بر خرمن موها دلیلم است بر این گفته... که غمگین نیستم و غصه دار...با آغوش باز می پذیرم این تغییر رنگ را... این تغییر فصل را...این تغییر حال و هوا را.... من به اندازه ی بندِ مویی که رنگ جامه بر تنش را عوض کرد....عوض شده ام... احساسم عوض نشد..تصویرم عوض شد... شاید در میان تکرار های هر روز...این یک فصل نو باشد در تصویر... که آنان که در روز نمی دیدنت و سرها پایین بود..حالا سر بالا می کنند می گویند:پیر شده ای هاااااا! . . . گاهی سپیدی یک مو هم بهانه ای می شود که دیگران تو را ببینند... 12 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۱ چرا بعضی آدما فکر میکنن با ادب هستن اما واقعا خیلی بی ادبا چرا فکر میکنن خیلی باشخصیت هستن در حالی که خیلی بیشخصیتا.واقعا خودشون نمیدونن یا الکی زدن به ندونستنهر چی که هست خیلی بده خدا به داد همچین آدمایی برسه 7 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۱ امروز عصر یک ساعتی خوابیدم...چه خوابی دیدم. اصلا رویا بود ..بهترین رویای ممکن !! بعدش که بیدار شدم ، به خدا گفتم حاضر بودم تا ابد بخوابم اما این رویا نصفه کاره نمونه... تجربه کردن این رویا نزدیکه....یه چیزی ته دلم این نوید رو بهم میده..حتی انتظارشم شیرینه... 9 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۱ توی این تاپیک مطالب کپی نزارین دیگه خواهشا !!! کاری نکنیم دوباره قفل بشه !:5c6ipag2mnshmsf5ju3 10 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۱ از صبح حس تازه ای داشتم...یه جورایی الکی خوشحال بودم...روزم قشنگ شده بود...گلدونای کنار حیاط لبخند میزدند...همه چیز رو به راه بود !!! حسم میگفت امروز یه روز خاصه...یه روز که قرار شاد باشم !!! همه چیز نشون از یه خبر میداد...شاید یه مژده...خبر از اومدن یه عزیز...یه آشنا با قلبم !!! الان که کنارمی با همه ی وجودم، تمام زیبایی های دنیا رو درک میکنم...تو اینجایی و من، همه دنیا رو دارم . 14 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۱ یه وقتایی وسط خوشی های ذهنیت ورق برمی گرده...اونوقت به راحتی می تونی فرق بین امید و فریب رو حس کنی!!!و تفاوتایی دیگه ای که گاهی فکر می کنی لب مرزی هستن و تفکیکشون سخته... همیشه می خواستم اینا رو بفهمم اما نگفته بودم به چه قیمتی!گفته بودم؟!! :sigh: :hanghead::hanghead: خدایا خیلی تنهام!دستمو بگیر لطفا! درد دارم،درد...! 11 لینک به دیدگاه
adamak-h 733 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۱ ادما وقتی به یه آلبوم عکس نگاه می کنن هیچ وقت نمی فهمن کی اخم کردن کی خندیدن آدما وقتی مریض میشن همش حسرت اینو می خورن که چرا نمی تونن یه کار خوب برای آدمای دیگه انجام بدن آدما وقتی تنهان دوست دارن خاطره هایی که با آدمای دیگه داشتنو به یاد بیارن نه وقتایی که بازم تنهان آدما وقتی به یه کار"نه" بگن هیچ وقت ازاینکه یه نفر دیگه به اون کار گفته"آره" خوشحال نمیشن برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام آدما وقتی می خوان از جایی برن سعی می کنن به همه لبخند بزنن تا آدمای دیگه یه تصویر خوب تو ذهنشون باقی بمونه آدما...خیلی عجیبن 10 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۱ یه وقتایی دستتو میزاری زیر چونه ات ، غرق میشی تو دنیای خودت .... عالمی که داری ! به چیزایی فکر میکنی که گاهی شیرینن .... اینا میشن لبخند نا محسوس روی لبات ، یه چیزایی هم قلبتو به درد میاره ولی هراسی نداری واسه مرورشون ...... اینا میشن یه قطره اشک که آروم از روی گونه هات سُر میخوره و میاد پائین ، این عالمو دوس دارم ..... این مرور کردن هارو دوس دارن ...... این تجربه هایی که به قیمت روزای خوش جونیم خریدمو دوس دارم ! باید قدرشونو دونست .... 12 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۱ فشار خون که بالا بپرد میشود من میرسد به طاق آسمان همین اعداد فشار(!) خدایگان غمند اعضای بدن ، لوبتکان بساط فکر منند این اوهام . . . . 11 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۱ تنها پناهم خودتی . . . می فهمی؟ . . . به همه حرفایی که هر شب برات می گم قشنگ گوش بده . . . کاری کن زمان زودتر بگذره . . . 12 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۱ دنیای ما شده دنیای فاصله ها ، گاهی نفسش به صورتت میخوره ولی فرسنگ ها ازش فاصله داری ، کاش زودتر میفهمیدم 11 لینک به دیدگاه
...YaSss 1393 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۱ امشب حس عجیبی دارم خوشحالم چون دوستام باهام راحتن دوستم دارن از الان دارن واسه تولدم تدارک میبینن خوشحالم که با وجود اینکه از هم خیلی دلخورن به خاطر من حاضرن با هم کنار بیان ولی دارم دیوونه میشم که بهم میگن دیگه حاضر نیستن مثل سابق بشن من نتونستم کاری کنم که از ته دل با هم آشتی کنن حس میکنم آدم به درد نخوریمکاش این غم اون خوشحالیو از بین نمیبرد خدایا آخه چرا؟؟چرا نمیتونم کاری بکنم؟! 7 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۱ سراغت را از باران گرفتم! اما... باران شسته بود احساست را... من براي به كام كشيدن احساست... بوي خاك باران خورده را... با ولع به جان كشيدم! ريه هايم پر شده ست از بودنت... حس حضور... 12 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده