Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۱ 1 کوه غم 2 کوه غم 3 کوه غم . . . خداجون بسه دیگه کمرم شکست 15 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۱ سلام دوستان مهربانم سلام به شمایی که همیشه در کنار همه دوستان و نو اندیشیان بوده و هستید امروز صبح ساعت 5 بهترین و دلسوزترین همکارم بدلیل ایست قلبی جان خودشو از دست داد و همه همکاران اداره از صبح در تلاطم بوده و مخصوصأ من که پاسخگوی ارباب رجوع هستم با دست و پای لرزان به کارم اجبارأ ادامه داده و هنوز هم موهایم سیخ شده و متعجبم که چی شد؟ در این مورد چون همکارم بسیار مرد شریف و دلسوز بود خواهش میکنم هر کسی که این مطلب رو مرور میکنه درودی به روانش بفرسته ایشون بنام حسنعلی حسن بیگی کارمند خوب و شایسته در یکی از ادارات شهر شیراز بود که قابل تقدیر و قراءت فاتحه خواهد بود (التماس دعاء) 16 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۱ منتظر اون روزیم که بیام چار زانو رو به روت بشینم .... رخ به رخ ! یه نگاه زیر چشمی بهم بکنی و بگی: چیه بابا جون ؟؟ ایندفعه دیگه چی میخوای دختر نق نق و همیشه معترض من ! منم بغض کنم و بهت بگم : اون دوستم هست که حالش بده !! میدونم که میشناسیش .... داره میمیره .... تو نزار ! بعدش بزنم زیر گریه .... بیای سرمو بگیری بالا و پیشونیمو بوس کنی و بگی : همونی که براش نذر کردی ؟؟ براش دعا میکنی ؟؟ منم بدون اینکه بتونم تو چشمات نگاه کنم بگم : آره .... همون ! یه لبخند بزنی و بگی: اونو که دستورشو دادم .... قراره خوب بشه .... نگرانش نباش .... خودت سپردیش به من یادت نیست؟؟ منم کارمو بلدم ! خیالت تخت کوچولوی من ! منم از جام بپرم بدو بدو بیام بغلت کنم ! لُپتو بوس کنمو بگم : عاشقتم .... همیشه هوامو داشتی اگه تورو نداشتم چیکار میکردم؟؟؟ بعد تو بهم بخندی و صورتمو بگیری تو دستاتو بگی: عزیز دلم .... تو فقط منو داری ... ! به بقیه دل نبند که فقط من برات موندگارم !! منم دوباره ببوسمتو بگم: ممنونم خدا جون ! میتونم اگه بازم مشکلی داشتم روت حساب کنم؟؟؟ توام بهم لبخند بزنی و دستتو بزاری روی شونمو بگی: آره دخترکم ..... حتما رو من حساب کن !! منم بهت لبخند بزنمو آروم آروم ازت دور بشم ..... 21 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۱ گاهی اوقات،یه دفعه، وسط اتفاقای ناخوشایند زندگی، یه کسی رو می بینی که آرومت می کنه،که حضورش می شه آرامش خودت و اطرافیانی که شاید راحت نباشه واسشون طاقت این ماجراها...دردناکه وقتی می فهمی اون زمانی که داشت مرهم می ذاشت رو دردت،خودشم درد داشت از درد بیمارش،اما خیلی قشنگ تونست طبیب باشه... خدایا خودت کمکم کن که منم بتونم در آینده طبابت کنم در حرفه ی خودم... خودت کمکم کن که درد بیماران رو بچشم،نه فقط نقش یه همدرد ظاهری رو بازی کنم...کمکم کن لطفا خدای من... 14 لینک به دیدگاه
*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۱ خواستن تو جنيني است در من كه نه سقط مي شود نه بدنيا مي آيد... 12 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۱ ای زندگی تو که هر سازی زدی من رقصیدم .... نمیشه یک لحظه ساز نزنی ؟ یه کم استراحت لطفا !!!! دیگه خسته شدم از مبارزه از زندگی از همه چیز .... این قلب من چرا نمی ایسته دیگه ؟ نه جدیا بچه ها یکی جواب منو بده این قلب وامونده من چرا میزنه ؟ خاک بر سر بی غیرتش !!!!! اگر یک ذره شعور و غیرت داشت الان وایساده بود !!!!! 11 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۱ ای خدا این ملت کی میخوان با فرهنگ رفتار کنن اه اه حالم هم خورد:184: 7 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۱ آدم با اینایی که ساعت 6 صبح زنگ می زنن بعد می گن: ای واااای خواب بودی؟؟؟؟؟! و سریع می گن ما که آخر این اختلاف ساعت رو نفهمیدیم چه جوریه !! بعد هم میگن خب من یه ساعت دیگه زنگ می زنم بهت ، بیدار باشیا...و زود قطع می کنن ...دقیقاً باید چیکار کنه؟ 13 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۱ عاشق سادگی نگاه و بی غل و غش بودن افکارشونم عاشق راحت حرف زدناشونم کاش منم میتونستم انقد راحت هر چی تو دلمه بگم 12 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 دی، ۱۳۹۱ دنیا را آب بُرده است...ولی خواب است او.... نعمتی ست غافلی...آن ها که دارند خلاص اند از دغدغه ها... رهایند از ریز و درشت زندگی...که گاهی سُر می خورد زیر پا و پوستِ موز می شود.... گاهی هم به باد می رود خاکسترش در آسمان... قدِ، بلند پروازی هایش بلند است.. سَر می ساید به گنبد نیلی... این فَراز را فرودی است.... این بادِ دماغ خالی که شود...سَر به سنگ خوردن نصیب است... . . . اندکی غفلت می خواهم...که اِرث ببرم از آن خواب رفته ی سیل زده ی دنیا... 16 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 دی، ۱۳۹۱ امروز یکی خیلی بهم کمک کرد...خیلی ممنونشم...قدر دوستای خوب و باید دونست....... باور کنید گاهی میشه با یه محبت کوچولو دل یکی رو یه دنیا شاد کرد......... 13 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 دی، ۱۳۹۱ امروز همش به این فکر بودم م مم ادم چقد میتونه پست باشه نمیدونم شاید منم باشم م م این طور باشم ا ما الان که بیرون گود ام م م میگم واقعا کثیفی 9 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 دی، ۱۳۹۱ خدایا.... میگن تو واسه خواسته های بنده هات گرو کشی نمیکنی اگه واقعا اینطوره : یا من اسمهو دوا و ذکرهو شفا اگرم اینطور نیست خدایا به عظمتت قسم من از همه چیزم گذشتم ، از همه ی خواسته هام ، از همه ارزوهام ، از همه زندگی و دنیام ، از عمرم همه رو ازم بگیر اما به زندگی صبا ارمش بده ارزوهای صبا رو براورده کن همین 12 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 دی، ۱۳۹۱ قربونت برم خدا 1 بررسی مجدد کن ببین این چند سال عمر محدود ارزششو داره واقعا تو حکمت کارات موندم افتادم تو مسیر باد هر طرفی بره منم میرم برام مهم نیس یعنی راهی که خودم میرم دیگه برام مهم نیس اینجور که معلومه تو از راهی که من میرم خوشت نمیاد که هی سنگ میاد جلو پام سپردمش به خودت تو که بی حکمت کاری رو انجام نمیدی ببینم آخرشو چی مینویسی این سرنوشت ما رو 13 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 دی، ۱۳۹۱ یه پسر بچه ی 10-11 ساله هست، به اسم امیر جوبی حکم اعدام دوتا برادراش درومده، باباش زندانه ، با مامانش زندگی میکنه...پیش شوهر خواهرش تو میوه فروشی کار میکنه. میوه هاشو زیر قیمت همه جا میده، ترازوش همیشه میزونه، اخرای بارش که ریزه به دلخواه مشتری ازش پول میگیره ، دیگه عصر که میشه مجانی میوه های مونده رو میده به هرکی بیاد...هر معتاد ترک کرده ای که بیاد مغازش مجانی میوه میده بهش ، چندتا از دوستای ترک کرده ی داداشاشم اورده پیش خودش کار میکنن... همه اینا که گفتم شرح حال ی پسر بچه واقعیه ی ته کوچه ی خودمون آدم چی بگه اخه؟ اگه امیر جوبی اینه علی کی بوده؟! 17 لینک به دیدگاه
*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 دی، ۱۳۹۱ [h=5]هیچ وقت از یک زن سنش رو از یک مرد حقوقش رو و از یک دانشجو معدلش رو نپرسید! خیلی دردآوره...![/h] 9 لینک به دیدگاه
...YaSss 1393 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 دی، ۱۳۹۱ سلام خوبی؟داشتم باخودم فکر میکردم انگار خیلی وقته سراغتو نگرفتم آره دوباره تنها شدم یاد توافتادم دوباره غمگینم یاد تو افتادم دباره نیاز به کمک دارم یاد تو افتادم ولی تو همیشه کنارمی بابت این همه مهربونی ازت ممنونم...! 8 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 دی، ۱۳۹۱ بهت گفتم راهمو سخت کن گفتم سختی عزیزترش می کنه ، ارزشمندترش می کنه چیزی که راحت بگیری تو دستت راحتر رهاش می کنی گفتم سختی قدرشناس ترم می کنه ، سخت ترم می کنه ، مقاوم ترم می کنه راحت رسیدن ، آسوده رفتن کار هر کسی می تونه باشه گفتم ، قول دادم ، قسم خوردم ، شاهدش هم ..... اما.....من سختی خواستم و صبر ، سختی خواستم و توان ، سختی خواستم و رسیدن رسیدن به آرامشی که راحت به دستش نیاوردی که راحت تر رهاش کنی ، آرامشی که جنگیدی براش ، هدفی که زمین خوردی براش ، راحتی که زخمی شدی به خاطرش..... پس چرا ...چرا مزه گس بی تفاوتی می دم این روزا ...چرا بی خیال خیالی شدم که یه زمانی زمان و زمین و براش به هم می دوختم اون صبر و توان کجاست .....رسیدن کی می رسه ....چرا این میوه کاله و گس....چرا.... سمیع علیم .......رحمان رحیم .....محرم حریم ....... دوست دوست داشتنی من ....خدای من ....مگه خودت نگفتی شنوایی و آگاه .......بخشنده ای و مهربون .....همدمی و هم درد ...... خدایا ببین .....دردم شده بی طاقتی ، کم تحملی ، خستگی ، بی خیالی ، بی تفاوتی .....اما....ناامیدی ....نه ، هرگز ....نا امید شدن از رحمت تو .....!!! تو ....تو که درمان هر دردی ...خودت....درستم کن ....از نو ....دوباره با دستای مهرنونت از نو بسازم ....از نو بسازم..... 8 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 دی، ۱۳۹۱ چقدر تماشای بارش برف لذت بخشه :hapydancsmil: شاید بخاط این باشه که من فرزند زمستانم 11 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 دی، ۱۳۹۱ اینقد بدم میاد از اینایی که ادمیت و ادم بودن رو به مدرک دکتر و مهندسی میبینن :84eb3ampc0vsywihe0i خدا همه رو یه جور افریده حالا شغلشون یکی دکتر یکی مهندس یکیم رفتگر ، ادم که هستن ، شخصیت که دارن ، نفس که میکشن ، احساس دارن یکم تو افکار و عقایدتون تجدید نظر کنید بیماران فکری 19 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده