✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣

[شاران 768]

یکی از چیزایی که آدم رو مجبور به خود زنی می کنه اینه که :

با 1001 بدبختی یه حرفی رو به یه عده اثبات کنی و به 2 روز نکشیده همون عده یه ژست فیلسوف مابانه بگیرن و بخوان حرف خودت رو به خودت تحویل بدن :icon_pf (34)::icon_pf (34):

[شقایق31 40377]

:4564:

 

دارم سکته میکنممممممممممممم

الان دقیقا موقیت نشستن من پشت میز کام دیدنیه

یه جونور اومده تو اتاق وحید هم نیست که بکشه از سوسک چند سانت بزرگتره اول فکر کردم جیر جیرکه دیدم نه اون نیست ولی پشتش تکون میداد صدای جرقه میداد هر کاری کردم نشد خودم و راضی کنم بکشمش یه پیف پاف گامل خالی کردم تو صورتش:icon_pf (34): کثافت افتاده پشت تخت نمیدونم زندس یا نه همش میترسم ظاهر بشه از پام گاز بگیره منم الان پام بغل مانیتوره پام شکست بخدا

[Sh.92 3961]

شده با تمام ابهت و جذبه اي كه داري يكي از را ه برسه با كاراش همه وجودتو خط خطي كنه ، زورت بهش نرسه ...احساس ميكنم مغزم تحت فشار هيدروليكي

[taghdir 2528]

[h=6]بعضی وقتا دلت گرفته

نمیدونی دردتو به كی بگی

كه بشنوه و نشنیده بگیره !!![/h]

[~M~O~J~ مهمان]

كسی باور نمی كند

لبخندش می توانست

پلی باشد كه جمعه را

به همه ی روزهای هفته پيوند بزند...

[پیرهاید 10193]

غم زاده ی کاستی بشر است ، آنجا که بشر در غم خویش رفت برون نشد ، چون در بند خویش شد و اگر اینجا خویش را از خویشش برهاند و به منی برسد که هیچ گذاره ای در او خلل نکند ، هماره در شادیست ، نه در فکاهی و سرخوشیِ آنی

بلکه در تلطیف ذهن و تسهیل امور

دو دوزگان و سرخودان فراوانند در این مملکت ، همه چیز هست جز خوبی و خوشی ، خوبی را بساز که تو خود خوبی و خوشی هستی ؛ نه در تو توان است که این جماعت پلشت را تیمار کنی و نه گاهی میتوانی در برابر سیل عظیمشان بایستی ، جهد عظیم است همین قدار سیل بدی آدمیان

بقول حضرت مولانا ما هم غم دنیادارانه داریم و هم غم عاشقانه

در غم عاشقانه تقدس است و طرب خفی ؛ ولی در غم دنیادارانه ضرر است و خزان است و بی مایه گی

 

باشد در آیینش اُفتیم

[*Cloudy sky* 22513]

خدایا دیگه طاقتم تموم شده، کاش میتونستم زمان به عقب برگردونم یا اینکه اونقد میبردم جلو که..........

[H O P E 34652]

عشق آدم را داغ می کند و دوست داشتن آدم را پخته می کند .... هر داغی یک روز سرد می شود ولی هیچ پخته ای دیگر خام نمی شود ...

[pesare irani 41805]

خوابم میاد ...

 

چیه خوابم میاد دیگه ه ه هه ه ه

 

 

 

درس هام هم همش مونده

 

هر چی سنگه واسه پا لنگه

 

تو این گیر و دار امتحان ها گر و گر باید کار بریزه سر ادم

 

که وقتی میاد خونه ادم جون شام خوردن هم نداشته باشه

[هولدن کالفیلد 19946]

به داشم میگم بعد از کنکور میحوای چکار کنی ؟

میگه طی یک حرکت نمادین دقیقا روز بعد از کنکور دوباره جزوه و کتاب و دفتر دستکم را پهن میکنم و شروع میکنم به خوندن!!

جدی تر میگم ... بی شوخی چکار میکنی ؟ میگه به عنوان شادی بعد از کنکور پیرهنم را در میارم و تو همون سالن امتحان میدوم ...کارت زدم دادن دادن اشکال نداره ...

اینم داش ما !!! من بیشترش استرس دارم !!

[هولدن کالفیلد 19946]

همیشه فکر میکنم تو مغزم دوتا مهندس سالهاس سر زاویه کوسینوس الفا مشعول دعوان به نتیجه ی هم نمیرسن

[lorena 10304]

تغییر جو در زندگی که اصلش بر نکبت بنا شده باشد از آن دست کارهای موهوم است که وقتی مساله را نفهمیدی خوش خط و مرتب به آن پاسخ بدهی

[Neutron 60966]

یعنی من عاشق اونایی ام که وسط بحران یه جرقه میخوره ذهنشون که همه چیو به نفعت تغییر میدن!

من عاشق آدمایی ام که همیشه مثبت فکر میکنن و همیشه یه راه حلی رو به زورم که شده از چنته شون در میارن!

عاشق اونایی که بیشتر از این که غر و نق بزنن، فکر میکنن! آدمایی که زرنگن! زرنگایی که آدمن!

اونایی که سریع به حرفشون عمل میکنن و فرصتا رو از دست نمیدن.

این آدما همیشه در حال تولیدن!

خیلی چیزا میشه از این آدما یاد گرفت.

اصن از آدمایی که مفیدن خیلی خوشم میاد.

دوسشون دارم!

[vergil 11695]

اگر تمام وصله‌هاي دنيا را يکجا جمع کنيم

باز هم من و تو،

با هيچکدامشان به هم جور نمي‌شويم

تو را نميدانم،

ولي من نــا جورم...!

 

P.S : You Were Living Another Life

[~M~O~J~ مهمان]

[h=6]ما ،

 

غصه هایمان را شمردیم و به خواب رفتیم

 

باید هم کابوس می دیدیم !

[/h]

[دختر باران 18625]

خدایا .........از ظلم،دروغ و خیانت نجاتم بده

[shadmehrbaz 24772]

فردا بچه ی خوبی باش روزگار...

[shahdokht.parsa 50877]

[h=6]بعد از انقلاب شکوهمــند مردم به 3گروه تقسیم شدند:

 

اشکانیان: آنان که در مراسم عزاداری شرکت می کنند و اشک میریزند

سامانیان : آنانکه میلیاردی بردند و سر و سامان گرفتند

صفویان : مثل منُ شما که همیشه در صف هستیم و صدامون درنمیاد :| [/h]

[سارا-افشار 36437]

خیال- واقعیت - خیال

بچگی هام تو دنیای خیالی خودساخته ام گذشت من بودمو دنیای آلیس درسرزمین عجایب مانندش

ذره ذره واقعیت خودشو به دنیای شکوهمند من هل داد و جا داد و عقل ,حاکم مطلق زندگی من شد و دو دوتا الا بلا شدچارتا

عقل, دنیامو محدود کرد زندونی منطق خشک خودش کرد واقعیت همونی شد که می دیدم و بس

اما حالا , دوباره دوره جولان خیالات من اغاز شده :hapydancsmil:

افتادم تو خط کهکشان و رازهای سربه مهر هزاران ساله

شبهای تابستون , شبای پرستاره تابستون این روزا, پر رمز و رازترین و باشکوه ترین لذت زندگی من شدن

[from_hell 10964]

با دو تا استکان چایی تازه دم بیام و روی میز بشینم و برعکس همه، بعد اولین قلپ از چایی، نپرسم چه خبر...!؟

+ زُل بزنیم؟

- به هم؟!

+ نه، دوردست...

- دوردست من نگاه توئه...