Anooshe 11040 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، 2011 کنتاکی رو چی میگی؟میگفتی یه کلمه که بینش حرف اولی دوبار تکرار میشه بخش اولشم مرغ ه خیلیم خوب بازی کردم وگرنه خودتم نمیتونستی حدس بزنی:1238: :4chsmu1:آخه کنتاکیشو خدایی چیجوری بازی میکردم ولی کلا خوووووب بازی کردم انقدر حسودی نکن:4chsmu1: من تو نشیمنم میخوام کسی نفهمه دارم کبود میشم!! تندر جز افتخارات من محسوب میشه! :w36:آره عسیسم.... فکر کردی خود محمد مهدی اگه بود چجوری اجرا میکرد؟؟:w00: محمد مهدی اگر بوود هیچی میشد ماجرای آتروس یهو خود کلمه رو میگفت خودشو راحت میکرد:4chsmu1: 5 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، 2011 این چرا فعلهاش نمیخونه؟آسمون رو نشون میدادیم باو خودمون کف کردیم اون نستراداموس هم تهش بود انوشه کتاب نشون داد گفت نستراداموس:ws28: :jawdrop: تو حافظه ت تعطیله تعطیله :jawdrop: نستراداموس هم من اجرا کردم ...بچه ها دقایقی طول کشید تا یادشون بیاد 3 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، 2011 خیلیم خوب بازی کردم وگرنه خودتم نمیتونستی حدس بزنی:1238::4chsmu1:آخه کنتاکیشو خدایی چیجوری بازی میکردم ولی کلا خوووووب بازی کردم انقدر حسودی نکن:4chsmu1: محمد مهدی اگر بوود هیچی میشد ماجرای آتروس یهو خود کلمه رو میگفت خودشو راحت میکرد:4chsmu1: اره عزیزم خدایی خوب اجرا کردی ما گیج زدیم :4chsmu1: 2 لینک به دیدگاه
Anooshe 11040 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، 2011 این چرا فعلهاش نمیخونه؟آسمون رو نشون میدادیم باو خودمون کف کردیم اون نستراداموس هم تهش بود انوشه کتاب نشون داد گفت نستراداموس:ws28: بابا حمید خاطراتت چپکی شده باورکن نوستراداموسو که خود فروغ بازی کرد که اوری هی هیپوداموس میومد تو دهنش 2 لینک به دیدگاه
HaMiD.CFD 20379 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، 2011 :jawdrop:تو حافظه ت تعطیله تعطیله :jawdrop: نستراداموس هم من اجرا کردم ...بچه ها دقایقی طول کشید تا یادشون بیاد اااااااااااااااااااااااااااااااا من واقعا تورو اصلا به جا نمیارم شوخی بود خب قاطی پاطیه دیگه منظور هوش طرف بود نه اجرای تو 3 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، 2011 بابا حمید خاطراتت چپکی شده باورکننوستراداموسو که خود فروغ بازی کرد که اوری هی هیپوداموس میومد تو دهنش :ws28: اااااااااااااااااااااااااااااااامن واقعا تورو اصلا به جا نمیارم شوخی بود خب قاطی پاطیه دیگه منظور هوش طرف بود نه اجرای تو حمید جان کم استراحت کردی فکر کنم 2 لینک به دیدگاه
HaMiD.CFD 20379 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، 2011 بابا حمید خاطراتت چپکی شده باورکننوستراداموسو که خود فروغ بازی کرد که اوری هی هیپوداموس میومد تو دهنش نو که تا کم میاوردی میگفتی اینا رو فراموش کنید آخ من حرص خوردن اینو از نزدیک میدیدم تو دلش فحشی میداد به من هی میخواست جوابو بگه نمیتونست اره عزیزم خدایی خوب اجرا کردی ما گیج زدیم :4chsmu1: 2 لینک به دیدگاه
HaMiD.CFD 20379 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، 2011 :ws28: حمید جان کم استراحت کردی فکر کنم نکنه جوابشم خودت گفتی؟:ws28: راستی کسی از علیرضا خبر نداره؟من تا وسط راه باهاش بودم من که 1:30 رسیدم،پوستم کنده شد به مترو نرسیدیم من و علیرضا حسام در چه حاله؟ 3 لینک به دیدگاه
الهام. 8079 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، 2011 نکنه جوابشم خودت گفتی؟:ws28: راستی کسی از علیرضا خبر نداره؟من تا وسط راه باهاش بودم من که 1:30 رسیدم،پوستم کنده شد به مترو نرسیدیم من و علیرضا حسام در چه حاله؟ من امروز با حسام حرف زدم...گفت يه كم بهترم! بچمو چرا اونقد تو بيابون راه بردين كه اذيت شه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 2 لینک به دیدگاه
HaMiD.CFD 20379 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، 2011 من امروز با حسام حرف زدم...گفت يه كم بهترم! بچمو چرا اونقد تو بيابون راه بردين كه اذيت شه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خیلی حالش بد بود یه لحظه من دیدمش ترسیدم کبود شده بود خدا رو شکر که حالش خوبه 2 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، 2011 من امروز با حسام حرف زدم...گفت يه كم بهترم! بچمو چرا اونقد تو بيابون راه بردين كه اذيت شه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اینو باید به اون لیدر و تور محترمه بگی 4 لینک به دیدگاه
الهام. 8079 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، 2011 خیلی حالش بد بودیه لحظه من دیدمش ترسیدم کبود شده بود خدا رو شکر که حالش خوبه آره خب...حمله قلبي شوخي نيست!!!! اینو باید به اون لیدر و تور محترمه بگی كاريه كه شده ديگه... 3 لینک به دیدگاه
Aartemis 6639 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، 2011 من امروز با حسام حرف زدم...گفت يه كم بهترم! بچمو چرا اونقد تو بيابون راه بردين كه اذيت شه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گفت حالش خوب شده تقصیر ما هم نبود ما خودمونم کم دردسر نکشیدیم باز محمد که یکم گوش میداد به حرفمون اومد جلومون اگه نبود من نمیدونم باید چی کار میکردیم:icon_pf (34): 4 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، 2011 تو رو خدا آروم بنویسید بتونم بخونم...!:w00::w821: 1 لینک به دیدگاه
HaMiD.CFD 20379 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، 2011 آره خب...حمله قلبي شوخي نيست!!!! كاريه كه شده ديگه... نباید اون پله ها رو هم میومد خیلی سنگین بود 2 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، 2011 آره خب...حمله قلبي شوخي نيست!!!! كاريه كه شده ديگه... بعدشم حسام خودش نگفت بهمون که مشکل داره وگرنه نمیذاشتیم اینقدر راه بره.......... اگر لطف میکردند و میموندن دنبالمون اون طوری نمیشد:icon_pf (34): 3 لینک به دیدگاه
الهام. 8079 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، 2011 گفت حالش خوب شده تقصیر ما هم نبود ما خودمونم کم دردسر نکشیدیم باز محمد که یکم گوش میداد به حرفمون اومد جلومون اگه نبود من نمیدونم باید چی کار میکردیم:icon_pf (34): حالا اكشال نداره بابا... بيخيال خاطره ول بده! نباید اون پله ها رو هم میومدخیلی سنگین بود حسامم مظلومه آخه هيچي نميگه بعدشم حسام خودش نگفت بهمون که مشکل داره وگرنه نمیذاشتیم اینقدر راه بره..........اگر لطف میکردند و میموندن دنبالمون اون طوری نمیشد:icon_pf (34): همه چي دست به دست هم داده و اينجوري شده...تقصير كسي هم نيست اتفاقيه كه افتاده حسامم كه الان حالش خوبه پس جاي نگراني نيست! 4 لینک به دیدگاه
Aartemis 6639 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، 2011 خاطرات جالب من خونه عامری ها بود که رفتیم توی حمومش با یه راه مخفی که داشت خیلی هیجان انگیز بود حموم را هم که خود آتروس میاد میگه موقع ناهار هم جالب بود هنوز چهره معصوم بچه های که جوجه سفارش داده بودن یادمه مخصوصا حمید که داشتم ناهارشو بر میگردوندم:icon_pf (34): یه خاطره هم من از محمد دارم که فرناز از بالا داشت میگفت پشت سر من حرف نزنید بعد من هی میگفتم ما خیلی پشت سرت حرف میزنیم ولی من نمیدونستم که اصلا کیه بعد کلی نظر دادم به محمد میگم اسمش چیه؟؟ محمد تعجب کرده بود 8 لینک به دیدگاه
HaMiD.CFD 20379 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، 2011 خاطرات جالب من خونه عامری ها بود که رفتیم توی حمومش با یه راه مخفی که داشت خیلی هیجان انگیز بود حموم را هم که خود آتروس میاد میگه موقع ناهار هم جالب بود هنوز چهره معصوم بچه های که جوجه سفارش داده بودن یادمه مخصوصا حمید که داشتم ناهارشو بر میگردوندم:icon_pf (34): یه خاطره هم من از محمد دارم که فرناز از بالا داشت میگفت پشت سر من حرف نزنید بعد من هی میگفتم ما خیلی پشت سرت حرف میزنیم ولی من نمیدونستم که اصلا کیه بعد کلی نظر دادم به محمد میگم اسمش چیه؟؟ محمد تعجب کرده بود ناهار منو گرفته میگه خب این که اضافه اساصلا به رو خودشم نمیورد ها کسی هم جوجه نداشت من میخورم دیگه من داشت گریم در میومد مگسه رو بگو 6 لینک به دیدگاه
Aartemis 6639 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، 2011 ناهار منو گرفته میگه خب این که اضافه اساصلا به رو خودشم نمیورد هاکسی هم جوجه نداشت من میخورم دیگه من داشت گریم در میومد مگسه رو بگو خوب خودت هیچی نمیگفتی:ws28::ws28: مگسه را بگو اسی کشتش:ws28: بعد میگفت این اینجا چی کار میکنه:ws28: 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده