شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۱ "دُنـیـای مـَجـازی شـلـوغ تـریـن سـرزمـیـنِ تـنـهـایـی است.. بـا هـمـه کَس هستـی و بـا هیــچ کـَس نـیـسـتـی !!! 5 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۹۱ دلتنگی یعنی: تنهایی بشینی به خاطراتت با اون فکر کنی... بعد یه لبخند کوچیک بیاد بشینه رو لبات ولی چند لحظه بعد شوری اشکهای لعنتی... 5 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۹۱ جلوتر نیا.... خاکستر میشوی اینجا ..... دلی را به ...آتش ....کشیده اند.... 5 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۱ گاهی که دلم به اندازه ی تمام غروبها می گیرد چشمهایم را فراموش می کنم اما دریغ که گریه ی ، دستانم نیز مرا به تو نمی رساند من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند 3 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۱ تنهــــــــایی ام را دوســــــــــت دارم ; بوی پــــاک نجـــابــــت میـــده 5 لینک به دیدگاه
pesare baba 2250 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۱ دلتنگى" حس نبودن کسی است که تمام وجودت یکباره تمنای بودنش رامیکند 4 لینک به دیدگاه
pesare baba 2250 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۱ دلتنگی عین آتش زیر خاکستر است گاهی فکر میکنی تمام شده اما یک دفعه همه ات را آتش میزند 4 لینک به دیدگاه
pesare baba 2250 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۱ فـرهنـگ لـغـتهــا نـیـاز بـه ویــرایــش دارند بـرای مـعنی دلـتـنـگی احتیـاج بــه ایــنهــمـه کـلمه نــیـســت, دلتنـگی یــعنـــی تـــو . . . 3 لینک به دیدگاه
pesare baba 2250 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۱ چه سخت است دلتنگ قاصدک بودن در جاده ای که در آن هیچ بادی نمی وزد..... 3 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۱ دلتنگی یعنی دم به دقیقه گوشی ات را آنلاک کنی و وانمود کنی داری ساعت را می بینی چه قدر خوبه آدم یکی رو دوست داشته باشه نه به خاطر اینکه نیازش رو بر طرف کنه نه به خاطر اینکه کس دیگری رو نداره . نه به خاطر اینکه تنهاست. به خاطر اینکه اون شخص ارزش دوست داشتن روداره به خاطره اينكه اون شخص ارزش انتظار كشيدن رو داره 2 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۱ آدمِ دلتنگ. حرف حالیش نمیشه ....!!!!!!!! براش ف. ل .س. ف. ه نبافید ......!!!!!!! 2 لینک به دیدگاه
pesare baba 2250 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۱ اشک من جاری شد... جای تو خالی بود جـــــــــای تـــــــــو ... عکس تو درطاقچه ی کوچک قلبم خندید شعر دلتنگی من سخت گریست 5 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ چه اشتباه بـزرگیست ، تلخ کردن زندگیمان برای کسی که در دوری ما شیرین ترین لحظات زندگیش را سپری میکند . . . 4 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ باید دستها را زیر چانه گذاشت به وسعت قرنها به حقیقت این واژه فکر کرد ... □ بعد از "انسانیت" یک کامای بزرگ بگذار شاید به کما رفته باشیم ... ! 6 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ هنوز نشده دوبـــاره ببینمت ! اما مطمئنم این بار دیگر نه از طپش قلبم خبریست.... نه از خوشحالی کودکانه ام برای دیدنت این بار نگاهت می کنم و زیر لب می گویم : لعــنتی...... خدارو شکر........ که سهمم از زنــدگی نبودی! 4 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ چقدر سخته تو چشمهای کسی نگاه کنی که تمام مهرت رو ازت دزدیده و به جاش یه زخم همیشگی به قلب تو هدیه داده و به جای اینکه لبریز از کینه و نفرت شی حس کنی که هنوز دوستش داری 4 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ صدایت را به وسعت حسرت دیدنت دوست دارم با آرزوی دیدنت ندیدنت را تحمل میکنم...! 3 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مرداد، ۱۳۹۱ خبر از من داری ؟ خبر از دلتنگی های من چطور ؟ و آن پروانه های شادی که در نگاهم بودند، خبرش رسیده که مرده اند ؟ هیچ سراغ دلم را میگیری ؟ کسی گفته که نای عاشقی ندارند ؟ کسی خبر داده که خسته ام از خستگی ؟ مچاله ام از دلتنگی ، آه...که هیچ کلاغی نساختیم میان هم، وجدان تو راحت ، خبرهای من به تو نمی رسد... 4 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۱ من تنگ دلم یا که جهان تنگ شده تیره بصرم یا افق این رنگ شده گوش من بی حوصله بد میشنود یا ساز طبیعت خشن آهنگ شده . . . . 3 لینک به دیدگاه
s.zarei 3090 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۱ من از شبها میام از شهر ظلمت نشسته روُ تنم آوار غربت هنوز اما به شب عادَت نکردم دارم دنبال روشنی میگردم منم ،من قاصد دستای بَسته منم ،یاد آوَر پاهای خسته مُصیبت نامهء قلبای زخمی صدای گریهء توُ دِل شکسته ببـین اینجا ببـین اینجا اَسیرم بمون پـیشَم نذار تنها بمیرم من از آوار تنهائی میتَرسم بذار دستاتو توُ دستام بگیرم منم ،من نالهء مرغ شباویز منم ،من بوی غربت ،بوی پائیز منم ،من قصهء تلخ شکستن منم ،من از هوای گریه لــَـبریز 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده