رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

صبح

سوار بر قطار ستارگان سحرگاهی از راه رسید

تو نیامدی.

 

گنجشک‌های منتظر

دور خانه‌ی من نشستند

و به هر سایه به خود لرزیدند

تو نیامدی.

 

شعر از دلم به دهانم

از لب‌هایم به دلم پر کشید

تو نیامدی.

 

آفتاب

از سر سروها به انتهای خیابان سر کشید

تو نیامدی .

 

مه می‌داند

که باید برخیزد

و به خانه‌ی خود بیاید

در سینه‌ی من .

  • Like 5
لینک به دیدگاه

دلتنگی یعنی،

فاصله ای که با هیچ بهانه ای پر نمی شه

 

دلتنگی یعنی،

عکسایی که نگاه کردن به اونا،رویاهات رو خیس می کنه

 

دلتنگی یعنی،

بغضی که باهاش کلنجار میری تا یهو نشکنه

 

دلتنگی یعنی،

اس ام اس هایی که فرستاده نمی شه،نوشته هایی که ثبت موقت می شه

 

دلتنگی یعنی،

لحظه هایی که با خودت زمزمه می کنی

" حتا دیگه اومدنت،بهم کمک نمی کنه "

 

دلتنگی یعنی،

امروز ...

  • Like 5
لینک به دیدگاه

گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها

حسرت ها را می شمارم

و باختن ها

وصدای شکستن را

... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم

وکدام خواهش را نشنیدم

وبه کدام دلتنگی خندیدم

که چنین دلتنگــــــــــــــــم

  • Like 6
لینک به دیدگاه

دیگر نمیگویم گشتم نبود نگرد نیست....

 

بگذار صادقانه بگویم گشتم. اتفاقا بود. فقط مال من نبود......

 

بگذار دیگری بگردد لابد مال اوست...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

در تو مسیح ریخته اند و در من مریم!

من باکره مانده ام تا....

شاید صبحی در آغوشت بگیرم!

و بنی اسرائیل نمیدانند که تو را در من دمیده اند!

.

.

وقتی آمدیم همچنان که در آغوشم بودی

بوسه را معجزه میکنی بر لبهایم!

و بعد همه به ما ایمان خواهند آورد...

و تا آن وقت من برای تو باکره خواهم ماند!

  • Like 5
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...