Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۳ تنهآیی چیزهآی زیآدی به انسآن می آموزد امآ تو نرو .. بگذآر من نآدآن بمآنم .. 4 لینک به دیدگاه
uzf 1982 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۳ دلم از دوریت پژمرد نگاهم می زند سوسو زبانم در گلو خشکید نوایم شد دگر خاموش کجایی نازنینا مهربانا؟ چرا آخر نمی آیی به دیدارم؟ 2 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۳ روزی به رویایت که هنوز با من است حسادت خواهی کرد... روزیکه دیگر هیچ نشانه ای از من نخواهی داشت...!!! 3 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۳ ميشنوي؟ديگرصداي نفسم نمي ايد!به دارکشيده مرابغض نبودنش... 4 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۳ عاشـــــــق که باشی رفتــــن نمیـــدانی میـــــــمانی سرِ حرفت میمانی که گفتـــــــه بودی : تا تـــــــه دنــــــــــیا . . . کنارَش میــــــــمانی! 3 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۳ من اونقدر شکستم، حس می کنم که هیچ ارتفاعی، خطرناک نیست ... 3 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۳ خسته ام... دلم میخواهدبخوابم! مثل ماهی حوضمان که چند روزیست روی آب خوابیده! 3 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۳ خدایا به تو سپردمش، اما خواهشی دارم... یه روزی، یه جایی... بغل غریبه... مسته مست... بدجوری یاد من بندازش... 1 لینک به دیدگاه
uzf 1982 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۳ سوز ساز عشق ازدلها نمی آید بگوش *******ساز را بردار آهنگی دگر آغاز کن 2 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۳ چقدر سخته که زن باشی و بخوای به یه مِــــــــــرد "مردونــــــگــی" یاد بدی! 3 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، ۱۳۹۳ گاهی خسته می شوی.. کم می آوری.. نه می توانی خودت را به خواب بزنی؛... و نه توان بیدار ماندن داری.. ترس از دست دادن آدم هایی که دوستشان داری بغض می شود توی گلویت.. آنوقت پناه می بری به سکوتت و دم نمی زنی، مبادا که بترکد این بغض لعنتی... 3 لینک به دیدگاه
uzf 1982 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، ۱۳۹۳ وهر از گاهی می آیی و می نشینی لبه طاقچه پنجره به حوض بی آب نگاه می کنی به درخت خشکیده باغچه و می روی بی آنکه کلامی بگویی ومن آهی می کشم از سر حسرت ودلم را ورق می زنم آرام ومرور می کنم خاطرات خوش روزهای جوانی را و وهم ،خیال ، یورش آرزوهای محال و .............. 2 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، ۱۳۹۳ متنفرمـ از تمام قهوهـ های تلخــــــــــــــــــــــــــــی کِهـ تورا قسمتـِ… فالــــــــــــــــــــم نمی کند..... 3 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، ۱۳۹۳ علت بی خوابی امو را چگونه بگویم وقتی ....یاد تو........از سقف اتاقم ....چکه میکند 4 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، ۱۳۹۳ هر آهنگی راکه گوش میدهم به هرزبانی باشدبغضم را میشکند... نمیدانم به چن زبان زنده دنیا مسلط است... 4 لینک به دیدگاه
Paroshat 6378 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، ۱۳۹۳ این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز! این عشق تو سرپناه آخر من است ، و این دوست داشتنت ، تنها امید بودن من است… بدون تو حرفی برای گفتن نیست به جز یک کلام : آن هم کلام آخر : خدانگهدار زندگی! بدون تو جایی برای ماندن نیست و هیچ راهی برای زنده بودن نیست…. چشم به راه تو میباشم در این جاده زندگی ، با پاهای خسته و دلی پر از امید! وقتی غروب می شود و تو نمی آیی دلم پر از خون می شود و چشمهایم پر از اشک… باز به انتظار طلوع و آمدنت مینشینم ، دلم میخواهد آن لحظه همچو خورشید در آسمان قلبم طلوع کنی …. ای وای از فردا… و وای از آن روزی که آسمان ابری و دلگرفته باشد …. آن زمان خورشیدی در آسمان نیست ، و باز باید به انتظارت نشست …. نشست و گریست با همان دل پر از خون ، با آن پاهای خسته و قلبی شکسته…. این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز! 4 لینک به دیدگاه
uzf 1982 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۹۳ عشق یعنی وقتی که دستتو می گیرم مطمئن باشم که از خوشی می میرم 4 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۹۳ من دلم می خواهد ساعتی غرق درونم باشم!! عاری از عاطفه ها تهی از موج و سراب دورتر از رفــــــــقا... خالی از هر چه فراق!! من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من من دلم تنگ خودم گشته و بس.....!! 4 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۹۳ در "نقاشی هایم" تنهاییم را پنهان می کنم... در "دلم" دلتنگی ام را... در "سکوتم" حرف های نگفته ام را... در "لبخندم" غصه هایم را... دل من... چه خردسال است !!! ساده می نگرد ! ساده می خندد ! ساده می پوشد ! دل من... از تبار دیوارهای کاهگلی است!!! ساده می افتد ! ساده می شکند ! ساده می میرد ! 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده