رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

دلم از دوریت پژمرد

نگاهم می زند سوسو

زبانم در گلو خشکید

نوایم شد دگر خاموش

کجایی نازنینا مهربانا؟

چرا آخر نمی آیی به دیدارم؟

  • Like 2
لینک به دیدگاه

روزی به رویایت که هنوز با من است حسادت خواهی کرد... روزیکه دیگر هیچ نشانه ای از من نخواهی داشت...!!!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

عاشـــــــق که باشی

رفتــــن نمیـــدانی

میـــــــمانی

سرِ حرفت میمانی

که گفتـــــــه بودی :

تا تـــــــه دنــــــــــیا . . .

کنارَش میــــــــمانی!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

خدایا به تو سپردمش، اما خواهشی دارم... یه روزی، یه جایی... بغل غریبه... مسته مست... بدجوری یاد من بندازش...

  • Like 1
لینک به دیدگاه

گاهی خسته می شوی..

 

کم می آوری..

 

نه می توانی خودت را به خواب بزنی؛...

 

و نه توان بیدار ماندن داری..

 

ترس از دست دادن آدم هایی که دوستشان داری

 

بغض می شود توی گلویت..

 

آنوقت پناه می بری به سکوتت

 

و دم نمی زنی، مبادا که بترکد این بغض لعنتی...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

وهر از گاهی می آیی و می نشینی لبه طاقچه پنجره به حوض بی آب نگاه می کنی به درخت خشکیده باغچه و می روی بی آنکه کلامی بگویی ومن آهی می کشم از سر حسرت ودلم را ورق می زنم آرام ومرور می کنم خاطرات خوش روزهای جوانی را و وهم ،خیال ، یورش آرزوهای محال و ..............

  • Like 2
لینک به دیدگاه

متنفرمـ

از تمام قهوهـ های تلخــــــــــــــــــــــــــــی

کِهـ

تورا قسمتـِ…

فالــــــــــــــــــــم نمی کند.....

  • Like 3
لینک به دیدگاه

این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز!

 

این عشق تو سرپناه آخر من است ، و این دوست داشتنت ، تنها امید بودن من است…

 

بدون تو حرفی برای گفتن نیست به جز یک کلام : آن هم کلام آخر : خدانگهدار زندگی!

 

بدون تو جایی برای ماندن نیست و هیچ راهی برای زنده بودن نیست….

 

چشم به راه تو میباشم در این جاده زندگی ، با پاهای خسته و دلی پر از امید!

 

وقتی غروب می شود و تو نمی آیی دلم پر از خون می شود و چشمهایم پر از اشک…

 

باز به انتظار طلوع و آمدنت مینشینم ، دلم میخواهد آن لحظه

 

همچو خورشید در آسمان قلبم طلوع کنی ….

 

ای وای از فردا… و وای از آن روزی که آسمان ابری و دلگرفته باشد ….

 

آن زمان خورشیدی در آسمان نیست ، و باز باید به انتظارت نشست ….

 

نشست و گریست با همان دل پر از خون ، با آن پاهای خسته و قلبی شکسته….

 

این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز!

:icon_gol:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

من دلم می خواهد

ساعتی غرق درونم باشم!!

عاری از عاطفه ها

تهی از موج و سراب

دورتر از رفــــــــقا...

خالی از هر چه فراق!!

من نه عاشق هستم

و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

من دلم تنگ خودم گشته و بس.....!!

  • Like 4
لینک به دیدگاه

در "نقاشی هایم" تنهاییم را پنهان می کنم...

در "دلم" دلتنگی ام را...

در "سکوتم" حرف های نگفته ام را...

در "لبخندم" غصه هایم را...

 

 

دل من...

چه خردسال است !!!

ساده می نگرد !

ساده می خندد !

ساده می پوشد !

دل من...

از تبار دیوارهای کاهگلی است!!!

ساده می افتد !

ساده می شکند !

ساده می میرد !

  • Like 5
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...