sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آبان، ۱۳۹۳ دل تنها و غریبم منو و این حال عجیبم حال بارون زده از چشمای ابری دل دل دل دل تنگم منو و این حال قشنگم حال ابری شده از درد و بی صبری انگار دل منه که داره میشکنه صبور و بی صدا هر لحظه با منه گویا از این همه حس که تو عالمه سهم من و دلم احوال تلخمه وقتی هیشکی نیست که حتی از نگاش آروم بشی دل تنهات رام نمیشه این تویی که رامشی وای از این حال که دلت رو پای اعدام میکشی بال پرواز دلت با پتک عقلت میشکنه دل بی دل بی صدا تو مقتلش جون میکنه روزی چند بار قتل حسم کار هر روز منه این یه حس تازه نیست این حال هر روز منه دل تنها و غریبم منو و این حال عجیبم حال بارون زده از چشمای ابری دل دل دل دل تنگم منو و این حال قشنگم حال ابری شده از درد و بی صبری انگار دل منه که داره میشکنه صبور و بی صدا هر لحظه با منه گویا از این همه حس که تو عالمه سهم من و دلم احوال تلخمه صدای شعر و متن و ریتمش عالیه... 4 لینک به دیدگاه
Ala Agrin 14476 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۳ میخواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمانها که پدر تنها قهرمان بود عشق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطهى زمین، شــانههای پـدر بــود بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند تنــها دردم، زانوهای زخمـیام بودند تنـها چیزی که میشکست، اسباببـازیهایم بـود و معنای خداحافـظ، تا فردا بود!"حسین پناهی" 2 لینک به دیدگاه
*atefeh* 13017 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۳ یک سال دیگر گذشت ... خیالت تخت یک روز دقیقا نمی دانم کدام روز اما شاید روزی حوالی تمام شدن دنیا آنجا که مطمئن شوم بعد از من کسی تو را نخواهد داشت از دلتنگی که هیچوقت عادت نبود از دوست داشتنی که بند نیامد از احساسی که حبس شد پشت نگاهم و چشمهایت ...که هیچوقت گذرشان به من نخورد ! از پشتم که خمیده شد زیر بار این همه تنهایی از دستانم که لرزیدند پشت نوشتن حرفهایم از اشکهایم که چه گرم بودن وقت سرد بودنت از نگرانی ام پشت جواب ندادن هایت و بدتر از آن ... نبودنهایت از آن آدم ضعیفی که ساخت از من ، غرورت ... یک روز قبل از دیر شدن قبل از انتها قبل از ، از دست رفتنم حرفها دارم برایت ... 2 لینک به دیدگاه
Gandom.E 17805 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۳ راحتم کن از تنهایی بگو همیشه اینجایی از چشم من تو باعثِ زیبایی این دنیایی با تو به دنیا میخندم تویی امید آیندَم به عشق تو عاشق شدم فقط به تو دل میبدم 2 لینک به دیدگاه
D a D se T a N 117 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۳ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش بر در دل روز و شب منتظر یار باش دلبر تو دایما بر در دل حاضر است رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش دیدهی جان روی او تا بنبیند عیان در طلب روی او روی به دیوار باش ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال لیک تو باری به نقد ساختهی کار باش در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن تو به یکی زندهای از همه بیزار باش گر دل و جان تو را در بقا آرزوست دم مزن و در فنا همدم عطار باش 1 لینک به دیدگاه
*atefeh* 13017 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۳ ﺩﺧﺘﺮﺍﯼِ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻥ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﯼ ﻧﯿﺴﺘﻦ ﻭ ﺑﺎ ﺑﯽ ﭘﻮﻟﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﮐﺪﻭﻣﺸﻮﻥ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻦ ﺑﺎ ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﯿﺎﻥ ﺍﮔﻪ ﮐﺴﯿﻮ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﯽ ﻣﺤﻠﯿﺎﺕ ﻭ ﺗﻮﺟﻪ ﻧﮑﺮﺩﻧﺖ ﺑﺎﺯﻡ ﺗﻮﺭﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﻪ ﻧﻪ ﺍﺫﯾﺘﺶ ﮐﻦ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺶ ﺑﺪﻩ ﺍﻭﻥ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﺴﺖ ﺧﯿﻠﯿﺎ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻬﺶ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﻦ ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﭼﻮﻥ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻩ 3 لینک به دیدگاه
e.t 1423 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۳ دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم غمم اینست که چون ماه نو انگشت نمایی ور نه غم نیست که در عشق تو رسوای جهانم 3 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۳ نادر از هند نبرد ، آنچه تو بردی ز دلم که تو مهری و مهاری و مهارت کردی دلم ایران و تو اسکندر تائیس اطوار زدی و سوختی و کشتی و غارت کردی 6 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۳ قول داده اَم... گاهـــﮯ... هَر اَز گاهـــﮯ... فانـــوس یادَت را میاטּ ایـטּ کوچه ها بـﮯ چراغ و بـﮯ چلچلـﮧ روشَـטּ کنَم خیالـت راحـَــت! مَـטּ هَماטּ منـــَــم؛ هَنوز هَم دَر این شَبهاے بـﮯ خواب و بـﮯ خاطـــِره میاטּ این کوچـﮧهاے تاریک پَرسـﮧ میزَنـَم اَما بـﮧ هیچ سِتاره*ے دیگـَرے سَلام نَخواهــَـم کَرد... خیالَت راحَت !! 4 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۳ آنقدر به اين روزهاي تلخ عادت کرده ام که وقتي لبخند ميزنم قلبم تير ميکشد بيچاره دلم ... چقدر زود عادت ميکند به نبودن هر آنچه ميخواست 4 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۳ شانه ام را تکیه گاه گریه هایت می کنم اما از یاد نبر بی باران در این روزهای دوری و درد هیچ شانه ای تکیه گاه رگبار گریه های من نبود هیچ شانه ای 4 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۳ شب بود... یه عده کنار عشقشون بودن... یه عده هم داشتتن با عشقشون حرف می زدن... منم پتوم و کشیدم رو سرمبغضمو قورت دادم و چشمامو بستم و گفتم: به درک که تنهام... 4 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۳ هنوز هم دلم تنگ می شود برای محض حرف زدنت و برای تکیه کلامهایت که نمی دانستی فقط کلام تو نبود من هم به آنها … تکیه داده بودم! 4 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۳ دستم ب سمت تلفن می رود! و بازمی ګرد همچون کودکی ک ب او ګفتند:"شیرینی رو میز مال میهمانهاست." 2 لینک به دیدگاه
e.t 1423 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۳ مـرسی کـه هـستی... و هـستی را رنـگ مـیآمـیزیهـیچ چـیز از تـو نـمیخـواهم فـقط بـاش... فـقط بـخند... فقط راه برو...نـه، راه نـرو مـیتـرسم پـلک بـزنم دیـگر نـباشی... 6 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۳ شعری برای تو؟ مگر قرار نبود این بار، تو برایم شعر بخوانی نازنین؟ شعر که نخواندی هیچ، خودت هم رفتی... 7 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۹۳ ماییم و رخ یار دلارم و دگرهیچ ماراست همین حاصل ایام و دگرهیچ...! . . . 6 لینک به دیدگاه
*atefeh* 13017 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۹۳ [h=1]چقدر سخته لبریز باشی از گفتن. ..ولی در هیچ سویت محرمی نباشد...[/h] 6 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۹۳ ما به طب سوزنی عشق عادت کرده ایم زخم می اندازد اما باز مرحم میشود 3 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۹۳ هنوز بدرود نگفته ای، دلم برایت تنگ شده است چه بر من خواهد گذشت اگر زمانی از من دور باشی هر وقت که کاری نداری انجام دهی تنها به من بیاندیش 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده