رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

افكارم شبيه تو تراشيده شده.

 

آغوشم درست به اندازه تو جا دارد.

 

اطاقم بوي تو را ميدهد.

 

فقط نميدانم چرا چشمانم تو را گم كرده اند....

 

دلتنگم ....

 

به اندازه همه دلتنگيهايي كه فقط تو ميداني

لینک به دیدگاه

انـدوه که از حــد بگــذرد

جایش را میدهد به یک بی اعتنایی مـزمـن !

دیـــگـر مـهـم نـیـســت :

بــــــــــودن یا نـبـــــــــودن ؛

دوست داشـتــن یا نـداشـتـــن ...

آنـچه اهـمـیـت دارد

کــــشــــداری رخـوتـنـاک حسی است

که دیگر تـو را به واکـنـش نمیکـشانــــد !

در آن لحظه فـقـط در سکوت غـرق می شـوی

و نـگـاه میکـنی......

لینک به دیدگاه

رای تو می نویسم

برای جوانه هایت

برای قامت نازک خیال

برای اندیشه هایت

و برای عشقی که در سینه تو می روید

برای تو می نویسم

برای چشم های روشنت

برای جهانی که از نگاه تو می شکفد

و «فردا» که به نام تو

از افق بر می آید

و این، نه که افسانه خواب

سرود بیدار باشی است

در گوش رویای تو

من، برای توست که می نویسم

برای تو

لینک به دیدگاه

اصلا این روزها یک جور دیگری

 

دوستت دارم "

 

نه مثل آن دوست داشتن های آبکی و وارفته ...

 

یک جورِ محکم ..

 

یک جورِ رها ...

 

انگار به جایی بند نیست ...

 

نخ دلم را می گویم ...

لینک به دیدگاه

تـــو
را دوســت میدارمــ
. . .

چه فـرق مى کند که چـــــــــــــــرا
؟

یــــــــــــا از چــــــــــــه وقـت
!

 

یـا چطـور شـد که . . .
!

چه فـــــــــــــــرق میکـند
؟!

 

فقط
تــو
بـایـد بـــــــــــــاور کنـى
. . .

لینک به دیدگاه

آغوش من فقط به اندازه تو جا دارد ...

 

این تمام لذت من است ...

 

وقتی با اصرار مرا می خوانی ...

 

وقتی با چشم های بسته گرمای نفسهایت را احساس می کنم ...

 

من این انتظار عاشقانه را می پرستم ...

 

تمام روز انتظار تا تو بیایی ...

 

آغوش من فقط اندازه تو جا دارد ...

 

اگر خوب گوش کنی

 

این ضربان های تند و پی در پی قلبم را می شنوی

 

تو را فریاد می زنند ...

 

مخاطب کلامم که هیچ ...

 

مخاطب ضربا نهای قلبم هم تویی ...

 

ببین تعبیر می کنم که گاهی خواب تو

 

همان نهایت آرزوی من است ...

لینک به دیدگاه

هیـ ـچ لحظـ ـه ای

به اندازه ی لحظـ ـه های با تـ ـو بودن شیرین نیست

... لحظـ ـه ی دـ ـیدن تـ ـو

لحظـ ـه ی تمـ ـوم شـ ـدن دوری تـ ـو

لحظـ ـه ی عاشقـ ـانه ی مـ ـن

لحظـ ـه ی بـ ـا تـ ـو بـ ـودن

در کـ ـنار تـ ـو بـ ـودن ...

لینک به دیدگاه

آخرین شب گرم رفتن دیدیمش

 

لحظه های واپسین دیدار بود

 

او به رفتن بود و من در اضطراب

 

دیده ام گریان دلم بیمار بود

 

گفتمش از گریه لبریزم مرو

 

گفت جانا ناگزیرم ناگزیر

 

گفتم او را لحظه ای دیگر بمان

 

گفت می خواهم ولی دیرست دیر

 

در نگاهش خیره ماندم بی امید

 

سر نهادم غمزده بر دوش او

 

ناگهان آهی کشید و گفت وای

 

زندگی زیباست گاهی گاه زشت

 

گریه را بس کن مرا آتش مزن

 

ناگزیریم از قبول سر نوشت

 

شعله زد در من چو دیدم موج اشک

 

برق زد در مستی چشمان او

 

اشک بی طاقت در ؟آن هنگامه ریخت

 

قطره قطره از سر مژگان او

 

از سخن ماندیم و با رمز نگاه

 

گفت میدان جدایی زود بود

 

با نگاه آخرینش بین ما

 

هایهای گریهی بدرود بود

لینک به دیدگاه

مرا شبیه خودم مثل یک ستاره بکش!

 

شبیه من که نشد خط بزن دوباره بکش

 

 

مرا شبیه خودم در میان آتش و دود

 

شبیه چشم و دلم غرق صد شراره بکش

 

 

و بعد دست بکش بر شراره ام یک شب

 

بسوز و قلب مرا پاره پاره پاره بکش

 

 

و زخم های دلم را ببین و بعد از آن

 

لباس بر تن این قلب بی قواره بکش

 

 

بخند!خنده ی تو شعله می زند بر من

 

بخند و شعله ی من را به یک اشاره بکش

 

 

برای بودن من عشق را نشانه بگیر

 

و خط رد به تن هرچه استخاره بکش

 

 

ببین ستاره شدم با تو ای بهانه ی من

 

مرا شبیه خودم!مثل یک ستاره بکش

لینک به دیدگاه

مـــــــــن زخمــــــــهای بی نظیری به تــن دارم

اما تــــ ـــــو مهــــربان تــــرینشان بودی ،

عمیـــــق تــــرینشان ،

عــــزیــــــــز تـــرینشان !

 

بعــد از تــــ ـــو آدم ها

تنها خــــراش های کوچکی بودند بــر پوستـــــم

که هیچ کـــــــدامشان

به پای تـــــ ــــــو نــــــرسیــدند

به قلبــــــم نـــــــرسیدند . . . !

لینک به دیدگاه

صــــدای پای مهتاب

 

 

تو کـوچه ها میپیچه

 

 

شبهای بی تو بودن

 

 

ســـرابه هیچ هیچه

 

 

من از نگاه پاکـــــت

 

 

به آسمون رسـیدم

 

 

از لب هــــر فرشته

 

 

اسم تــو رو شنیدم

 

 

دیدم که اسم پاکت

 

 

رمــــز... در بهـشته

 

 

خـدا تــــوی دل من

 

 

اســم تو رو نــوشته

 

 

به حـــرمت نگــاهت

 

 

دل از هــمه بـریدم

 

 

تو آســـــمون هفتم

 

 

به عشق تو رسیدم

لینک به دیدگاه

دل زتن بردی و در جانی هنوز

دردها را دادی و درمانی هنوز

 

آشکارا سینه را بشکافتی

هم چنان در سینه پنهانی هنوز

 

ملک دل کردی خراب از تیغ ناز

اندر آن ویرانه سلطانی هنوز

 

هر دو عالم قیمت خود گفته ایی

نرخ بالا کن که ارزانی هنوز

 

پیری و شاهد پرستی نا خوش است

خسروا تا کی پرشیانی هنوز

لینک به دیدگاه

arezoha.jpg

 

کاش وقتی زندگی فرصت دهد

گاهی از پروانه‌ها یادی کنیم

 

کاش بخشی از زمان خویش را

وقف قسمت کردن شادی کنیم

 

کاش وقتی آسمان بارانی است

از زلال چشم‌هایش تر شویم

 

کاش دلتنگ شقایق‌ها شویم

به نگاه سُرخشان عادت کنیم

 

کاش شب وقتی که تنها می‌شویم

با خدای یاس‌ها خلوت کنیم

 

کاش گاهی در مسیر زندگی

باری از دوش نگاهی کم کنیم

 

فاصله‌های میان خویش را

با خطوط دوستی مبهم کنیم

 

کاش مثل آب، مثل چشمه‌ سار

گونه نیلوفری را تر کنیم

 

ما همه روزی از اینجا می‌رویم

کاش این پرواز را باور کنیم

 

کاش با حرفی که چندان سبز نیست

قلب‌های نقره‌ای را نشکنیم

 

کاش هر شب با دو جرعه نور ماه

چشم‌های خفته را رنگی زنیم

 

کاش بین ساکنان شهر عشق

ردپای خویش را پیدا کنیم

 

کاش رسم دوستی را ساده‌تر

مهربان‌تر، آسمانی‌تر کنیم

 

کاش اشکی قلبمان را بشکند

با نگاه خسته‌ای ویران شویم

 

کاش وقتی آرزویی می‌کنیم

از دل شفافمان هم رد شود

 

مرغ آمین هم از آنجا بگذرد

حرف‌های قلبمان را بشنود

لینک به دیدگاه

گیرم تمام دنیا بگوید ما مال هم نیستیم ...

ما به درد هم نمی خوریم! نه! ما به درد هم نمی خوریم ....

"ما کنار هم دردی نداریم" .. مگر نه؟

گیرم برای زیر یک سقف رفتن،

عشق، آخرین معیار این جماعت باشد ...

گیرم دوست داشتنِ بدون سند، حرام باشد ...

عجیب باشد .. باور نکردنی باشد ...

گیرم تا آخر عمر تنها بمانم ...

گیرم هرگز دستانت در دستانم قفل نشود ...

...گیرم آغوشت هیچ گاه مال من نشود ...

من اما ...

گیر این گیرم ها نیستم ...

من ...

تا ابد ...

گیر چشمان توئم ...

گیر دوست داشتنت

لینک به دیدگاه

تخمه تَرَکه ی صدرا قزل باش شده ای این روزها....!!!

 

ما را از بالا دید می زنی روزگار...!!!

 

تا دیروز با ما می خندیدی...حالا به ما می خندی!!!

 

 

پ.ن:چه حالی می ده با روزگار با کنایه صحبت کنی:ws3:

لینک به دیدگاه

چقدر حرف هست و من فقط سکوت میکنم

 

آمدنت را سکوت کردم !

 

داشتنت را سکوت کردم !

...

رفتنت را سکوت کردم !

 

انتظار باز گشتت را هم ...

 

حالا نوبت توست ...

 

باید در سکوت به تماشا بنشینی

سوختنم را ...

 

میفهمی ؟

لینک به دیدگاه

هر که آید گوید

گریه کن، تسکین است

گریه، آرام دل غمگین است

چند سالی است که من می گریم

در پی تسکینم...

 

ولی ای کاش کسی می دانست

چند دریا

بین ما فاصله است،

من و آرام دل غمگینم...

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...