!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۱ موهایش را که ... دورِ صورتش می ریخت... تمام آفتابگردانها... زمان را گم می کردند ! در حوض نگاه که میکرد ... تمام ماهی ها... ماهگرفته می شدند ! من میماندم و ... آرزوی سقوط ... در اعماقِ آغوش یکطرفه اش موهایش را که دور صورتش میریخت... واژه به وجد می آمد... من به خیرگی میرفتم ... !! 7 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۱ وقتي ميگي:"ازت متنـــفرم"و اون در جواب لبخند ميزنه و میگه" ولی من عـــاشقتم" يعني فهميده داري عين ... دروغ ميگي... !! 6 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۱ بیش ترین عشق جهان رابه سوی تو می آورم از معبر فریادها وحماسه ها چرا كه هیچ چیز دركنار من از تو عظیم تر نبوده است كه قلبت چون پروانه ای ظریف و كوچك و عاشق است ..................:icon_gol: 8 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۱ میگم خداحافظ که تو چشم تَر کنی و بگـــی : کجــا ؟ مگه دست خودته این اومدن و رفتن ؟ که سفت بغلم کنی و بــگی : هیچ رفتــنی تو کار نیست همین جـا ” به دلت اشاره کنی” جاته تا همیشه. آخر سرش محکم بگی : شیر فهم شد ؟؟! و من ، دل ضعفه بگیرم از این همه عاشقانه های محکمت ! 8 لینک به دیدگاه
mahboobeyeshab 1399 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۱ لذت نوشتن برای تو .. آن هم وقتی میخوانی .. برابری میکند با لذت دیدنت .... پ ن کاش میخواندی! 8 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۱ مَـטּ هـر روز و هـر لحظـﮧ نگرانت مے شوم ڪـﮧ چـﮧ مے ڪُنے ؟ ڪُجایے ؟ در چـﮧ حالے ؟ پـنـجـره اُتـاقـم را بـاز مے ڪُنم و فـریـاد مے زنـم تنهـاییـت بـراے مَـטּ غُصـه هـایـت بـراے مَـטּ هـمـﮧ بُـغـض ها و اشڪهایـت بـراے مَـטּ تـღـو فـقـط بـخـنـد آنقـدر بـلـند تـا مَـטּ هـم بشـنوم صـداے خـنـده هـایـت را صـداے هـمـیشـﮧ خـوب بـودنـت را ... 7 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مهر، ۱۳۹۱ پدر بزرگوارم سلام چیزی که به عقل ناقص من میرسه میگن، پدر دستشو گذاشت روی شونه های پسر پدر گفت: من قویترم یا تو؟ پسر گفت: من پدر باز پرسید من قویترم یا تو؟ پسر گفت: من پدر دستش از روی شونه های پسر برداشت گفت: حالا من قویترم یا تو؟ پسر گفت : شما پدر گفت : چرا نظرت عوض شد؟ پسر جواب داد : تا دستتون روی شونه هام بود حس میکردم همه دنیا پشتم هستند اما حالا که دستتون رو برداشتین انگار که همه دنیا بمن پشت کردن سلامتی همه پدرای عزیز ازخداوند خواهانم 7 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۱ این روزهــــا خواسته ام فقط این است... دستــــم را زیر چانه ام بگذارم و به چشمانــــت زل بزنم... و تو با آن لبخند آســـمانی مرا نــــوازش کنی... و بگویــــی تا آخریــن قطره ی باران با هم هســــتیم... بار ها گـــــفتم... بار ها گفــــتی... دلــــت سادگـــی میکند... چه بهانــــه می گیرد دل من... گاه بــــــارانی... گاه طـــــوفانی... و گــــاه آرام... نفــــس بکش... هوایـــــم از آن توست... 5 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۱ [h=3]بعضی از نگاه ها . . .[/h] می دانم ؛ بعضی از نگاه ها صدای قشنگی دارند . . . اما ، چقدر نشستی وُ چشم دوختی به راهی که رفته بود ! به راهی که رفته بود وُ نیامد . . . نیامد وُ نگاهت با دست خالی برگشت ! نگفتم دل نبند ؟! نگفتم تنها لذتی که نمی شود به دیگران بخشید تنهائیست ! نگفتم بنشین . . . نگفتم بنشین و بگذار غمهایت ته نشین شوند ؟ نگفتم دل نبند ؟! دیدی چشم بسته دل بستی . . . دید دل سپردی به دلی ـــ که ـــ ، جای خالی برای تو نداشت !! حال ، بنشین وُ مدام هدیه هایش را ورق بزن ؛ . . . یک لبخند ، یک جمله ی کوتاه ، یک خط ، یک نگاه . . . ! اما . . . نه ، عشق ؛ شییوه ی شکر قانون سپیده ـــ و ـــ قصه ی اشکهای و تبسم های مکرر است . . . عشق ، همیشه در راه است ؛ به هر دلی تلنگری . . . مشروط ، که ما خانه باشییم ! عشق شاید کلام ماسییده بر دهان همین رهگذر باشد در بی امان برف . . . ! ـــ بگیران اجاق را ـــ ؛ او شاید عاشقانه ترین اتفاق عمر تو باشد شاعر برات رفعیی............ من ک خیلی ازش خوشم اومد 7 لینک به دیدگاه
mahboobeyeshab 1399 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۱ جان خودم قسم که همین چند روز پیش.گفتم که کج کنم سر این میخ را ...نشد! 7 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۱ تو که میدونی همه ی عمرمو اینجا گذاشتمو رفتم تو که میدونی بجز آغوش تو جایی نداشتمو رفتم اگه رفتم و تو سراغمو نمیگیری هنوزم که هنوزه اگه بجز خودم کسی نیست که دلش برای من بسوزه 6 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۱ دنبال وجهی می گردم که تمثیل تو باشد زلالی چشم هات بی پایانی آسمان مهربانی دست هات ... نوازش گندمزار و همین چیزهای بی پایان. نمی دانستم دلتنگیت قلبم را مچاله می کند نمی دانستم وگرنه از راه دیگری جلو راهت سبز می شدم تمهیدی، تولد دوباره ای، فکری تا دوباره در شمایلی دیگر عاشقت شوم. گفته بودم دوستت دارم؟ 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۱ دیشب آن قدر باران آمد که اگر بگویم یاد تو نبودم باران با من قهر میکند آن قدر از پنجره بیرون را نگاه کردم که اگر بگویم منتظر تو نبودم پنجره با من قهر میکند آن قدر دلتنگ خوابیدم که اگر بگویم خواب تو را ندیدم خوابت هم مرا ترک میگوید. 4 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ اگر گاهی ندانسته به احساس تو شک کردم و یا از روی خود خواهی فقط خود را پسندیدم اگر از دست من در خلوت خود گریه ای کردی اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردی اگر تو مهربان بودی و من نامهربان بودم برای دیگران سبز و برای تو خزان بودم گناهم را ببخش یارم....!!! 2 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۱ خسته ام از حرف های بیخود و تکراریت! چیزی نو بیاور حرف تازه ای بزن حالم را بر هم مزن تو "دوستت دارم" را به همه میگویی 1 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۱ کار سختـــی*ستْ دوست نداشتنِ تو !... باید برای خودم .. کار دیگری دست و پا کنم!! 1 لینک به دیدگاه
mahboobeyeshab 1399 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۱ نه فرشته نيستم باور بكن من نيز انسانم حق بده گاهي تو را اين روزها از خود برنجانم حق بده گاهي دلت را بشكنم اين روزها حتي قهر باشم چند روزي چشم هايت را بگريانم تو بپرسي دوستم داري كمي بانوي شب هايم؟ من بگويم بي خيال اصلا جوابش را نمي دانم هي بگويم خواب ديدم بايد از من بگذري ديگر يا كه از اين دوستي اين عشق بدجوري پشيمانم اتفاق بي نظيرم داغ داغي نه نميفهمي تو جوان و تازه اي من يك بناي سست و ويرانم.... 6 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۹۱ تنهايى هايم را با خودم قسمت مى كنم و لبخندهايم را با تو در عشقت روزه سكوت مى گيرم تا بدانى حتى اگر براى من هم نباشى باز هم دلم براى عشقت بى تابى مى كند در اين چند روز پس از ماه ها براى اولين بار،تپش تند تند قلبم را حس كردم در آن هنگام كه به تو و خاطراتى كه با تو دارم فكر كردم گويى قلبم دوباره زنده شده است 7 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۹۱ برای تو و خویش چشمانی آرزو می کنم که چراغ ها و نشانه ها را در ظلمتمان ببیند گوشی که صدا ها و شناسه ها را در بیهوشی مان بشنود برای تو ، خویش ، روحی که این همه را در خود گیرد و زبانی که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون کشد و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است سخن بگوییم مارگوت بیکل 6 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۹۱ تو نیستی این باران بیهوده میبارد ما خیس نخواهیم شد ... بیهوده این رودخانه بزرگ موج برمیدارد و میدرخشد ما بر ساحل آن نخواهیم نشست ... جادهها که امتداد مییابند بیهوده خود را خسته میکنند ما با هم در آنها راه نخواهیم رفت ... دلتنگیها، غریبیها هم بیهوده است ما از هم خیلی فاصله داریم نخواهیم گریست ... بیهوده تو را دوست دارم ... بیهوده زندگی میکنم این زندگی را قسمت نخواهیم کرد ... 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده