YAGHOT SEFID 29,302 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۱ چیزی از دریا در صدفها جا مانده چیزی از تو در من چیزی از صدای تو در گوشم چیزی از تصویر تو در نگاهم چیزی از بوی تو در هوا جا مانده به هم میكوبند موجها درون صدفها درون سینهی من 6 نقل قول لینک به دیدگاه
azarafrooz 14,221 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۱ نه تو میــمانی و نه اَنــدوه... و نه هیــچ یک از مَـ ــردم ایــن آبــادی.. .به حُبــاب نگـــران لَــب یــک رود قَســم... و به کُـ ـوتاهــی آن لــحظه ی شــادی کـه گُــذشت... غصــه هــم میگــ ـذرد... انچــنانی کـه فقــط خاطــره ای خواهــ ـد مانــد... لحظـــه ها عُریــانند... به تــن لحظــه ی خـود, جامـعه انــدوه مپوشــان هَــ ـرگز! 5 نقل قول لینک به دیدگاه
پاییزان 3,604 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۱ از حد دوست دارمت اعداد عاجزند اصلا نمی شود بشمارم برای تو .... 6 نقل قول لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19,946 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۱ عشق، وحشتناک است و به این تیغ که بر گردنم آهیخته است و به این خون که فرو می چکدم از کلمات و به این زلزله سخت که در روح ترک خورده من ریخته است و به این خاک شدن، قانع نیست. .. گردبادی است که در خون من است من همان معنی زندانی در الفاظم که ادا میشوم از ناچاری و فدا میشوم از شوق برون ریختن از قالب خود عشق، مضمون من است. .. جای خون در رگ من اسم گوارای تو گردش دارد نبض من با تپش ِ بودن تو تنظیم است تو که از منظره بر میخیزی من بههم میریزم. .. دفتر روح مرا دست تو امضاء کردهست تو رسیدی سر هر سطر که من میخواندم تو دمیدی لب هر واژه که من میگفتم. .. عشق، ویزای جنون میبخشد مرزها را گذر عشق به یکباره فرو میریزد باد و باران که گرفت گفتن «ایست» که «بنبست» که «برگرد» چه معنی دارد؟ .. عشق، وحشتناک است مثل زیبایی تو و چه تاوان عجیبی دارد آنکه میپندارد که حسابش پاک است. + برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 5 نقل قول لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19,946 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۱ دستهاي تو رؤياست خوابهايي ازين دست با كتابي پر از شعر فرقي ندارد. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 6 نقل قول لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29,302 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۱ اهسته تر از بوی گل با تو سخن می گویم ارامتر از عطر شبنم و برگ به بوی تو اویخته ام امشب تنهایی ام را اه گل ناز گل ناز گل ناز چقدر از تماشای تو خالی بوده ام چقدر از تمنای تو سر شار باغ بی نام و نشانی بودم رها شده در فراموشی و خاموشی به نوازش سر انگشت عطر تو برخاستم ازخواب اه گل ناز گل ناز گل ناز دست خواهش کودکانه ام قد می کشد تا ساقه ات اه گل ناز گل ناز گل ناز در اخرین شاخه ایستاده ای با دامانی چیده عطری افسونگر 3 نقل قول لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29,302 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۱ اين شعر به صورت عمودي وافقي يک جور خوانده ميشود: از چهره افروخته گل را مشکن! افروخته رخ مرو تو ديگر به چمن! گل را تو دگر مکن خجل اي مه من! مشکن به چمن اي مه من قدر سخن ! 9 نقل قول لینک به دیدگاه
پاییزان 3,604 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۱ گل سرخی با ریشه آمده است، نشسته است رو به رویم سراغ عطر تو را از من می گیرد سید علی صالحی 8 نقل قول لینک به دیدگاه
پاییزان 3,604 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۱ با تو نبودن مرهمی ندارد زخم عمیق سینه ام را تا رسیدن تو ثانیه ها پر می کنند.... 8 نقل قول لینک به دیدگاه
azarafrooz 14,221 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۹۱ گمان میکردم بین ما من و تویی نیست ... من همیشه برای ما شعر میسرودم .... اما اکنون ... دی زمانیست برای تو میگویم ... دیگر من منم و تو تو یی .... شعری میگویم برای تو ...... 8 نقل قول لینک به دیدگاه
An@hita 8,666 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 شهریور، ۱۳۹۱ حالم خوب است... آینده ام دارد بهتر میشود... گذشته ام درد میکند... 7 نقل قول لینک به دیدگاه
*Polaris* 19,606 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 شهریور، ۱۳۹۱ از وقتی که تو رفتی آینده هیچ وقت نیامد که هیچ گذشته هم هیچ وقت نگذشت...! 8 نقل قول لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29,302 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ پشت پنجره باد زندگی میکند. گاهی وقتها زوزه کنان به در میکوبد. گاهی وقتها قاصدکی را باخود می آورد. گاهی وقتها گل سرخی را پرپر میکند. پشت پنجره باد گیسوهای بلند دخترک را به میهمانی چشمها میبرد. پشت پنجره باد میرود گاهی وقتها به شالیزار سر میزند. پشت پنجره بیدها مجنون میشوند. بادبادک بازیچه ی باد اسیر شاخه های خشک با حسرت به آبی چشمهای خدا مینگرد. باد میرود گاهی آفتابی میشود. میرود گاهی بارانی میشود. 7 نقل قول لینک به دیدگاه
farhatami 1,390 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ زلال که باشـــــــــی سنگهای کف رودخانه ات را میبینند بر میدارنــــــــــــــد و نشانه میرونـــــــــــــــد درست به ســــــــــــــوی خودت ... ! این است رسم دنیـــــــــــــــــای مـــــــا ... ! 6 نقل قول لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19,946 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۱ تنهایی، خیابانیست در من که هر شب به انتظارِ عبورِ تو بیعبور میماند. از رضا کاظمی " خانه من ولی ، در انتهای این خیابان است. 5 نقل قول لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29,302 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۱ عمری بود هر طلوع و هر غروب هم آغوشی خورشید و دریا را در افق، نظاره می کردم عمری بود هرطلوع و هر غروب رد پای هزاران عاشق و معشوق را به روی ماسه های سینه ام احساس می کردم عمری بود هر طلوع و هر غروب عشق بازی های امواج وحشی با صخره های سنگی را در سکوت خود با حسرت ، تماشا می کردم عمری بود که من تنها درون غربت خویش به انبوه و وسعت شن ها و ماسه های این تن خسته اعتراض می کردم 4 نقل قول لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29,302 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۱ الاخره یکـــ روز... تمام شناسنامـ ه هاے دنیا را پاره خواهم کرد! وقتی نام " او " به عنوان " همــســر " در شناسنامــ ه توستـــ... شناسنامــ ه بے رحم تــرین کاغذ پاره ے دنیاستــــ... مـے دانے... شناسنامـــ ه...چیز کثیفی ستـــ!! بیزارم از این شناسنامــ ه هاے دو به هم زن ! برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 10 نقل قول لینک به دیدگاه
sarooneh 2,052 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 شهریور، ۱۳۹۱ یه زد و خورد ساده بود... تو جا زدی من جا خوردم 6 نقل قول لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61,915 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 شهریور، ۱۳۹۱ كاشكي همچو حبابي بر آب در نگاه تو رها ميشدم از بود و نبود 8 نقل قول لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29,302 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 شهریور، ۱۳۹۱ از بس که ملول از دل دلمرده خویشم هم خسته بیگانه هم آزرده خویشم این گریه مستانه من بی سببی نیست ابر چمن تشنه و پژمرده خویشم گلبانگ ز شوق گل شاداب توان داشت من نوحه سرای گل افسرده خویشم شادم که دگر دل نگراید سوی شادی تا داد غمش ره به سراپرده خویشم پی کرد فلک مرکب آمالم و در دل خون موج زد از بخت بدآورده خویشم ای قافله بدرود سفر خوش به سلامت من همسفر مرکب پی کرده خویشم بینم چو به تاراج رود کوه زر از خلق دل خوش نشود همچو گل از خرده خویشم گویند که - امید و چه نومید – ندانند من مرثیه گوی وطن مرده خویشم مسکین چه کند حنظل اگر تلخ نگوید پرورده این باغ نه پرورده خویشم 7 نقل قول لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .